Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.
پنجشنبه 13 اردیبهشت 1403 - 07:43

16
اردیبهشت
مهاجرت نخبگان یا گریز اجتماعی؟

مهاجرت نخبگان یا گریز اجتماعی؟

محمدامین قانعی راد معتقد است مهاجرت نخبگان در ایران با نوعی گریز اجتماعی و نارضایتی از برخی روندها همراه است که دلایل اقتصادی در این گریز ناخواسته، کمترین نقش را دارد.

نخبه‌پروری به اصلاح ژنتیک منجر نشود

 

محمدامین قانعی راد معتقد است مهاجرت نخبگان در ایران با نوعی گریز اجتماعی و نارضایتی از برخی روندها همراه است که دلایل اقتصادی در این گریز ناخواسته، کمترین نقش را دارد.

مهاجرت نخبگان یا آنچه طی سال‌های اخیر از آن به «فرار مغزها» یاد می‌شود، یکی از مسائلی است که جامعه ایرانی را به‌طور عام و جامعه علمی کشور را به‌طور خاص در دهه‌های اخیر با چالش‌های زیادی روبرو کرده است.

آمارهای زیاد و گاه متناقضی از این پدیده اجتماعی منتشر می‌شود اما تاکنون هیچ پژوهش جامعی در پیوند با فرار مغزها انجام‌نشده است.

محمدامین قانعی راد عضو هیات علمی مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور اخیراً کتابی با عنوان «نخبگان دانش؛ مشارکت یا مهاجرت» نوشته و در این کتاب معتقد است چرخش نخبگان در دنیای امروز امری تا حدی پذیرفته‌شده است اما آنچه مهاجرت نخبگان ایرانی را متمایز می‌کند، نوعی «گریز اجتماعی» است که با ناخشنودی و نارضایتی از برخی روندها همراه است.

اساساً دلیل پرداختن شما به موضوع مهاجرت نخبگان آن‌هم به شکل انتشار کتاب چه بوده است؟ آیا در این رابطه معتقد به یک بحران هستید یا مهاجرت نخبگان را امری طبیعی درروند توسعه علم می‌دانید؟

ببینید موضوع تکوین نظام دانش بحثی بوده که ما همیشه زمینه‌ها و بسترهای آن را دنبال می‌کردیم و محدود به انتشار این کتاب نیست.

اینکه آیا نظام دانش در کشور در حال شکل‌گیری است یا خیر؟ اگر در حال شکل‌گیری است صفات و ویژگی‌های آن چیست؟

معتقدم صرف اینکه دانشگاه تأسیس‌شده و کار علمی انجام می‌شود نباید ما را قانع کند؛ باید یک نظام پایش هم داشته باشیم در مورد اینکه بدانیم ویژگی‌های نظام دانش به‌درستی در حال شکل‌گیری است یا خیر.

در این مورد به نظر من با یک نظام متناقض روبرو هستیم. از سویی با افزایش مقالات علمی موسوم به مقالات ISI در مقیاس داخلی و بین‌المللی مواجهیم.

روزبه‌روز تعداد این مقالات در حال بیشتر شدن است و با این شرایط باید انتظار داشته باشیم که یک نظام علمی با نهادهای ذی ربط با سازوکارها و چارچوب‌های مشخص شکل بگیرد.

بنابراین این افزایش مقالات می‌تواند یک نشان مثبت باشد اما از سوی دیگر وقتی به آمارهای جهانی و ملی و تجربه زیستی خود رجوع می‌کنیم، می‌بینیم موضوع مهاجرت و فرار مغزها با عناوین مختلف از مهاجرت نخبگان گرفته تا فرار مغزها روزبه‌روز در حال افزایش است.

برخی خوش‌بینانه با این پدیده برخورد می‌کنند و اسمش را می‌گذارند «چرخش نخبگان» و معتقدند در شرایط جهانی‌شدن امروزی، نخبگان در جهان می‌چرخند.

از آمریکا می‌روند به کانادا، از کانادا می‌روند به اروپا و حتی در خود کشورهای اروپایی هم چرخش نخبگان داریم و در کشورهای موسوم به کشورهای شمال این اتفاق در حال رخ دادن است و چیز عجیبی نیست.

آن‌ها با این استدال قضیه را توجیه می‌کنند و معتقدند ایران هم نیروی متخصص و سرمایه انسانی تربیت می‌کند و سرمایه انسانی مازاد خود را در شرایط جهانی‌شدن به دیگر کشورها می‌فرستد.

می‌گویند همانند جریان علم و جریان تکنولوژیک، جریان نخبگان هم داریم.

و به نظر شما روند مهاجرت نخبگان ایرانی در این چارچوب تحلیلی نمی‌گنجد؟

من گمانم این است این مهاجرت نخبگان که در کشور شکل می‌گیرد، مهاجرتی نیست که وابسته به شرایط عادی جهانی‌شدن باشد و قابل‌مقایسه با جریان نخبگان در اروپا باشد.

معتقدم مهاجرت نخبگان از ایران نوعی «گریز» است اما در اروپا نمی‌شود اسمش را گریز گذاشت.

شاید بشود گفت یک جابجایی عادی است که برای بهبود شرایط زندگی و تحقیق علمی صورت می‌گیرد تا فرصت‌های اقتصادی بهتری به دست بیاورند؛ این جابجایی همراه با گریز اجتماعی نیست.

ممکن است بگویند همه مهاجرت‌های قشر تحصیل‌کرده لزوماً در این چارچوب قرار نمی‌گیرد و افرادی هستند که از کشور خارج می‌شوند اما این حالت ناخشنودی و نارضایتی را ندارند و حتی ممکن است بخشی از این‌ها کسانی باشند که ازنظر سیاسی هم با نظام مستقر همدلی کامل داشته باشند اما باز دست به مهاجرت می‌زنند.

این گزاره درستی است زیرا این موارد شامل جابجایی عادی است و احتمالاً برای بالا رفتن سطح تحصیل و سپس بازگشت به کشور و خدمت به جامعه صورت می‌گیرد.

متأسفانه شرایط یک مطالعه تجربی خوب در این موضوع برای ما فراهم نشده است تا ببینیم چند درصد براثر گریز دست به مهاجرت می‌زنند و چه تعدادی شامل مهاجرت عادی می‌شوند.

چند سال پیش پروپوزالی برای این مطالعه در این موضوع ارائه دادم و موافقت صورت نگرفت. اساساً اطلاعاتی که در مورد مهاجرت نخبگان به خارج از کشور داریم اطلاعات دقیقی نیست و در مواردی متناقض است.

گفته می‌شود در سال، حدود ۲۰۰ هزار نفر با تحصیلات عالی از کشور خارج می‌شوند که رقم بالایی است و احتمال بازگشت آن‌ها هم درگذر زمان کمتر شده است.

در گذشته درصد بیشتری از آن‌ها به کشور برمی‌گشتند اما امروز کمتر شده است. هدف ما در کتاب این بود که این موضوع را برجسته کنیم.

ما نباید صرفاً نیروی متخصص را به‌عنوان سرمایه انسانی تلقی کنیم. البته نظریه غالب در زمینه جابجایی نخبگان این است که آن‌ها سرمایه انسانی هستند که با انجام سرمایه‌گذاری شخصی و دولتی به موقعیتی رسیده‌اند و حالا باید این سرمایه به جامعه برگردد و در بازار کار عرضه شود و سهم خود را در مناسبات اقتصادی به دست بیاورد؛ این‌یک نوع محاسبه‌گری است.

در این منطق، نخبگان با خود فکر می‌کنند در ایران چقدر به آن‌ها حقوق می‌دهند و اگر جایی حقوق بیشتری بدهد به آنجا مهاجرت می‌کنند.

بنابراین در این رویکرد یک بحث اقتصادی مطرح است و از سال‌های ۱۹۶۰ این تئوری سرمایه اجتماعی غالب است. از طرفی اگر می‌خواهیم مساله مهاجرت را حل کنیم باید به علل و عوامل اقتصادی توجه کنیم.

چه شواهد و قراینی برای وجود این رویکرد در کشور در مواجهه با نخبگان وجود دارد و آیا می‌توان استدلال کرد که نگاه ما به نخبگان طی سال‌های اخیر یک نگاه ابزاری محدود بوده است؟

این نگاه، رویکرد غالب را در تدوین اسناد مربوط به سیاست‌گذاری برای حفظ و جذب نخبگان در کشور ما طی سال‌های اخیر بوده است. اسنادی که در کتاب هم ذکرشده است مؤید همین مطلب است.

مثلاً سند «سیاست‌ها و راهکارهای کاهش مهاجرت نخبگان» مصوب شورای عالی انقلاب فرهنگی یا سند «تمهیل شرایط استفاده بهینه از نخبگان»، «آئین‌نامه جذب و نگهداری از نیروی انسانی نخبه»، «راهکارهای بهبود وضعیت نخبگان و استعدادهای برتر» مصوب شورای عالی انقلاب فرهنگی و همچنین «سند راهبردی کشور در امور نخبگان» مصوب شورای عالی انقلاب فرهنگی همه و همه گویای نگاه اقتصادی و سرمایه انسانی به نخبگان است.

تمام این سندها که بررسی‌شده است و ازنظر من در داخل تئوری سرمایه انسانی قضیه را تحلیل می‌کند. بنابراین رویکردی که من اسمش را گذاشته‌ام رویکرد اقتصاد گرایانه و شغل گرایانه بر این مصوبات حاکم است.

تمام راهکارها برای بهبود وضعیت و حفظ و نگهداری نیروی نخبه صورت می‌گیرد نهایتاً به این مختومه می‌شود که ما شرایط شغلی آن‌ها را تقویت کنیم. این سیاست‌ها بعد فرهنگی و سیاسی موضوع را در نظر نگرفته است.

تفاوت نگاه من هم با این نظریه غالب این است که مهاجرت نخبگان را نباید صرفاً یک پدیده اقتصادی دید که فکر کنیم اگر بودجه تصویب کردیم و شغلی ایجاد کردیم، نخبگان در کشور می‌مانند.

ما مواردی داشتیم که فرد درآمد و شغل خوبی هم داشته اما سرمایه و کارخانه و املاک خود را زیر قیمت فروخته و دست‌زن و بچه‌اش را که غالباً تحصیل‌کرده هم بودند گرفته و مهاجرت کرده است.

مواردی در این سیاست‌های به‌اصطلاح حمایتی دیده می‌شود که فکر می‌کنند مؤثر است؛ مثلاً پرداخت فوق‌العاده حقوق، افزایش میزان حق‌التحقیق برای نخبگان یا افزایش میزان حق حضور در جلسات، وام خرید خودرو، ساعت کار شناور و انتصاب به سمت های مدیریتی که البته مؤثر است اما بدون در نظر گرفتن رویکردهای فرهنگی و سیاسی بی نتیجه است و بی نتیجه بودن آن طی سال‌های اخیر اثبات‌شده است.

فارغ از مسائل اقتصادی که به نظر شما تنها یکی از ابعاد نگاه صحیح به نخبگان است، مؤثرترین عامل برای حفظ نخبگان در کشور چیست؟

مساله نگاه اقتصادی یکی هم این مورد است که دستگاه‌های دولتی حتی توان همین حمایت‌های اقتصادی را هم ندارند. مثلاً دریکی از آئین‌نامه‌ها ۱۵۰ هزار تومان افزایش حقوق برای نخبگان پیش‌بینی‌شده که به‌نوعی توهین است.

تقلیل دادن نخبگان به کارمندان حقوق‌بگیر که باید به رفاهشان توجه کرد نتیجه همین رویکرد است که به افراد به‌عنوان انسان اقتصادی نگاه می‌کند.

انگار که مساله تحصیل‌کردگان فقط پول و شغل است درحالی‌که این‌ها دغدغه و مسائل دیگری هم دارند و من این را در مفهوم «مشارکت» خلاصه کرده‌ام. چیزی که نخبگان در زمینه‌های مختلف دنبال آن هستند مشارکت است.

البته مشارکت به‌طور طبیعی یک بعد اقتصادی هم دارد. آن‌ها تحصیل‌کرده‌اند و دوست دارند در شغل و سمت درخوری کار کنند و احساس کنند در سازمانی که کار می‌کنند مفید هستند و سازمان هم برای کشور مفید است و آن‌ها در حیات سازمان مؤثرند. نمی‌شود ما فردی را با درجه علمی بالا استخدام کنیم و در اتاقی محبوس کنیم و بخواهیم مثل یک ابزار با او برخورد کارمندوار داشته باشیم.

نخبگان دانش می‌خواهند در فضای مشارکتی کار کنند. این بحثی نیست که فقط دولت‌ها در شکل‌گیری آن نقش داشته باشند.

به‌عنوان‌مثال اعضای هیات علمی دانشگاه که بیشتر با انجمن‌های علمی مشارکت داشته باشند کمتر دست به مهاجرت می‌زنند چون احساس مشارکت اجتماعی دارند.

نخبگان صاحبان ایده‌ای هستند که لزوماً ممکن است علمی نباشد و جنبه فرهنگی داشته باشد. ممکن است فرهنگ اجتماعی و قومی باشد زبان و مذهب و ... باشد یا اینکه باورهای شخصی خودشان باشد.

علاقه به یک سبک خاص موسیقی، علاقه به ابعاد فرهنگی ایران و حتی یک کشور دیگر یا فرهنگ جهانی؛ این‌ها مباحث فرهنگی است که انسان‌ها درگیر آن هستند. اگر من نوعی موسیقی را دوست دارم باید به رسمیت شناخته شود. برای داشتن یک علاقه فرهنگی یا سبک زندگی مشخص نباید تحقیر شوم یا به حاشیه رانده شوم.

عملاً در درون سازمان‌ها و نهادها در انتخاب مدیران و گزینش‌های دیگر، افراد در جایگاه‌های مختلف در تمام این‌ها حساسیت‌هایی روی افراد وجود دارد و این‌یک سری از نخبگان را آزار می‌دهد.

جنبه سیاسی یک بحث جدی و البته حداقلی است. اینکه دانشگاهیان و صاحبان تخصص باید در کشور احساس کنند همان یک رایی که دارند به‌حساب می‌آید و محترم شمرده می‌شود.

نه اینکه فقط در مواقع انتخابات بلکه پس از انتخابات هم محترم شمرده شود. افراد در انتخابات کم‌وبیش شرکت می‌کنند اما غالباً بعد از انتخابات به آنچه انگیزه آن‌ها از حضور پای صندوق رأی بوده نمی‌رسند.

این به نحوی محدود کردن مشارکت سیاسی جامعه و دانشگاهیان است. شما زمینه رأی‌گیری را فراهم کردی اما پس‌ازآن برنامه‌هایی را که دانشگاهیان برای همین رأی دادند محدود می‌کنی.

هر چهار سال یک‌بار به سراغ ما می‌آیند و کارشان که تمام می‌شود در خلاء می‌مانیم و این می‌شود که ازنظر سیاسی اثرگذار نیستیم. فقدان این اثرگذاری سبب می‌شود افراد به چارچوب سیاسی که در آن زندگی می‌کنند بی‌علاقه شوند.

با تمام این مباحث، سؤالی که مطرح می‌شود این است که باوجود همه چالش‌هایی که شما ذکر کردید اما بسیاری نخبگان تن به مهاجرت نمی‌دهند و با پذیرش همه محدودیت‌ها در کشور می‌مانند.

ببینید «خانه» همیشه یک مفهومی است که در ذهن همه ما جایگاه بالایی دارد و چه کسی می‌فهمد خانه یعنی چه؟ کسی که بی‌خانمان است، کسی که خانه دارد اما از خانه‌اش بازمانده است.

در نظر بگیرید در سرمای زمستان کلید خانه را گم‌کرده‌اید و کسی نیست به شما پناه بدهد. افراد بیمار و بستری در بیمارستان که در بیمارستان رنج می‌کشند متوجه می‌شوند آسایش‌خانه را.

کودکی را فرض کنید که از مادرش دورمانده و بیرون از منزل دائم بهانه خانه را می‌گیرد. کشور هم مثل خانه بزرگی است که هیچ‌کس علاقه ندارد به‌راحتی از آن بگذرد.

هنوز که هنوز است شعر مولوی که می‌گوید «کز نیستان تا مرا ببریده‌اند در نفیرم مرد و زن نالیده‌اند» معتبر است. انسان همیشه میل بازگشت به خانه دارد. اگر با افراد خارج از کشور که سالها است نتوانسته‌اند به کشور برگردند یا محدودیتی برای ورود دارند صحبت کنید اشک در چشمشان حلقه می‌زند.

حال چه می‌شود که افراد نخبه با این علاقه به کشورشان تصمیم به مهاجرت می‌گیرند؟ البته صرفاً هم مسائل اقتصادی نیست. مردم تصمیمات استراتژیک می‌گیرند.

مثلاً فردی را تصور کنید که زن و بچه دارد و بیکار است و می‌رود ژاپن مرده می‌شوید و بدبختی می‌کشد نه برای پول به خاطر زن و بچه‌ای که اینجا هستند.

به خاطر مناسبات خانوادگی به خاطر عشق به فرزند. پس نگوییم به خاطر پول رفت خودش را آواره کرد. من دیده‌ام کارگران افغان را که در ایران بسیار کار می‌کنند در سخت‌ترین شرایط وقتی از آن‌ها سؤال می‌کنید می‌گویند در افغانستان زن و بچه‌دارم و برای آن‌ها کار می‌کنم. وقتی جایی هم برگ خریدهای اقتصادی مطرح می‌شود باز انسان اجتماعی است و پول را ابزاری می‌بیند برای رسیدن به اهداف انسانی و اجتماعی خودش.

گفته می‌شود که هرچه نیازهای زیستی و خوردوخوراک آدم‌ها تأمین شود باز نیازهای رده‌بالاتری برای آن‌ها زنده می‌شود. در مورد نخبگان دانش که این بیشتر صادق است.

آن‌ها نیاز به برند شدن در اجتماع و عزت‌نفس دارند تا احساس تعلق اجتماعی کنند و احساس کنند در جامعه شخصیت دارند و می‌توانند علایق خود را ابراز کنند و شرایط زندگی جمعی برای آن‌ها فراهم شود.

این کمبودها در جامعه برای نخبگان وجود دارد. ما سرمایه‌گذاری وسیعی می‌کنیم اما آن‌ها را از دست می‌دهیم نه‌تنها ضرر اقتصادی و سرمایه‌گذاری است بلکه ازنظر فرهنگی هم خسران است زیرا نخبگان سرمایه فرهنگی کشور هم هستند.

با بودن این نخبگان است که می‌توانیم کشوری داشته باشیم و بگوییم ازنظر فرهنگی این کشور سطح مناسبی دارد و ازنظر سیاسی هم یک جامعه فعال و مشارکت‌جو دارد.

ما ذخایر انسانی و فرهنگی و سیاسی خود را کاهش می‌دهیم.

در حال حاضر در کشور نهادی تحت عنوان «بنیاد نخبگان» وظیفه شناسایی و ارائه برخی تسهیلات به افراد تحت پوشش را دارد. آیا این ساختار می‌تواند تا حدی پاسخگوی نیازهای نخبگان باشد؟

 به‌طور کل باسیاست‌های نخبه پروری مخالفم؛ بنابراین با تشکیل نهادی تحت عنوان «بنیاد نخبگان» که انسان‌ها را درجه‌بندی می‌کند هم مخالفم. من اگر نخبه‌ام، هستم و اگر نیستم؛ جامعه خودش تشخیص می‌دهد نخبگانش را.

اینکه یک‌نهاد دولتی بیاید آدم‌ها را طبقه‌بندی کند، معیار بگذارد و بگوید کسی نخبه است یا نیست، طبیعتاً یک سری معیارهای غیرعلمی هم دخیل خواهد شد و لزوماً افرادی که شایسته برخورداری از این عنوان هستند ممکن است در عمل به‌عنوان نخبه شناخته نشوند.

قبلاً هم اعلام کرده‌ام باسیاست‌های نخبه پرور مخالفم. حتی در روایاتمان داریم که «بندگان خدا را طبقه‌بندی نکن».

آخر این سیستم ممکن است به یک نگاه نژادپرستانه و اصلاح ژنتیک منجر شود. همین امروز هم می‌بینیم افرادی که به آن‌ها عنوان نخبه داده‌ایم ممکن است درگیر یک نگاه خودبرتربینی و خودبزرگ‌بینی شوند.

در ارتباط با دیگران بافاصله ارتباط برقرار می‌کنند که ما عضو بنیاد نخبگان هستیم. در کشورهای مختلف دنیا هم این ساختار جایی ندارد.

در آمریکا بنیاد نخبگان نداریم در انگلستان و فرانسه هم نداریم تا جایی که می‌دانم فقط در کوبا چنین ساختاری هست و تا حدی هم در شوروی سابق وجود داشت.

این‌یک نهاد دولت ساخته است حالا نخبگان چه کسانی هستند؟ ۲ یا سه مقاله چاپ کرده‌اند یا جایی شاگرداول شده‌اند، این یعنی نخبه؟

اگر به‌طور طبیعی اجازه دهیم فضای علمی کار خودش را می‌کند، رده‌بندی خودش را انجام می‌دهد.

ما نمی‌گوییم نظام علم نظام رده‌بندی نداشته باشد بلکه معتقدیم این رده‌بندی با بخشنامه و مقاله انجام نمی‌شود.

گاهی حتی توهین‌آمیز است چیزهایی که در آئین‌نامه‌ها می‌نویسند. مثلاً می‌خواهیم به دانشیار و استاد احترام بگذاریم پروژه آن‌ها را ۵ میلیون بالاتر تصویب می‌کنیم.

این حرمت به استاد نیست بلکه پولکی کردن مناسبات اجتماعی است و شأن استاد با این مقوله‌ها نباید سنجید شود.

بنیاد نخبگان هم مسائل را کالایی می‌کند. اگر جامعه خودش متکفل مسائل باشد بلد است چگونه عمل کند که منزلت‌ها به معنای واقعی خودش شکل بگیرد.

در یکی دو فصل کتاب همین کالایی کردن نظام نخبگان را مطرح کرده‌ام. صرفاً در یک معامله مالی می‌شود مسائل نخبگان را حل کرد؟

خیر آن‌ها نیاز به مسائلی دارند که در چارچوب پول، امکانات و خانه و خودرو نیست. این‌که نه با شعار حل می‌شود نه با پول به این دلیل است که نهادهای راهبردی و سیاست‌گذاری باید دقت کنند در سیاست‌گذاری امور نخبگان.

جاهایی هم باید مداخله را به حداقل کاهش دهند.

و صحبت پایانی ...

باید توجه داشته باشیم یک عامل مهاجرت ممکن است حاد باشد اما عامل اصلی نباشد. این در مورد علت اقتصادی مهاجرت نخبگان هم صادق است.

مسائل اقتصادی به دلیل حاد بودن و ملموس بودن گاهی با مسائل اصلی اشتباه گرفته می‌شوند.

یک ایرانی به‌ویژه با درجاتی از فرهنگ و دانش و سرمایه علمی و تخصصی خواهان این است که به‌عنوان یک شهروند در جامعه به رسمیت شناخته‌شده و محترم شمرده شود.

شغل مناسب که جزو بدیهیات است اما این نیست که شغل را فراهم کنیم و شهروندی معتبر به او ندهیم باید انتظار داشته باشیم تحمل نکند.

امروز صحبت از جهان وندی هم مطرح است. رفت‌وآمدها و ارتباطات ساده‌شده است و چه‌بسا برخی بگویند می‌رویم. تابوهای شکسته شده است و مردم ترسی از مهاجرت وزندگی در کشور غریب ندارند.

میزان مسافرت‌های خارجی ایرانیان بر اساس آمار در ۱۰ سال اخیر ۸۰ درصد افزایش‌یافته است. در این شرایط ضریب حساسیت نخبگان دانش و انتظارات آن‌ها هم بیشتر می‌شود.

زمانی شاید نخبگان فکر می‌کردند جای زیادی ندارند بروند اما امروز مهاجرت خیلی ساده‌شده است.

دانشجویان ما با چندین دانشگاه و کشور مذاکره می‌کنند و بالاخره یکی از آن‌ها جواب مثبت می‌گیرند اما اینکه چرا می‌روند برمی‌گردد به همین موضوعاتی که مطرح شد.

 

برچسب ها: نخبه پروری، مهاجرت نخبگان، گریز اجتماعی، محمدامین قانعی راد، عضو هیات علمی مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور، کتاب نخبگان دانش؛ مشارکت یا مهاجرت، مهاجرت نخبگان ایرانی، حفظ نخبگان در کشور، بنیاد نخبگان، علت مهاجرت نخبگان تعداد بازديد: 634 تعداد نظرات: 0

نظر شما در مورد این مقاله چیست؟

فیلم روز
تصویر روز