به قلم : رسول صفایی – الکتروکاردیوگرافیست
تحریریه زندگی آنلاین : نام استاد شهریار که روز بیست و هفتم شهریور هم به نام او نامگذاری شده مثل هر شاعر فرهیختهایرانی عزیز و گرامی است. اما آیا تمامی شاعران و آنان که نامی از آنها بهجامانده از روزهای نخست زندگیشان مورداحترام و محبت دیگران بودهاند؟ چقدر خواندنی و شنیدنی است کلام استاد شهریار عزیز:
تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم
روزی سراغ وقت من آیی که نیستم
در آستان مرگ که زندان زندگیست
تهمت به خویش نتوان زد که زیستم
گوهرشناس نیست در این شهر شهریار
من در وصف خزف چه بگویم که چیستم
البته استاد شهریار با خدای خودش هم حرفهایی دارد:
در دیاری که در او نیست کسی یار کسی
کاش یا رب که نیفتد به کسی کار کسی
لطف حق یار کسی باد که در دوره ما
نشود یار کسی تا نشود بار کسی
شهریارا سر من زیر پی کاخ ستم
به که بر سرفتدم سایه دیوار کسی
بیشتربخوانید:
شاعر و شعر و شعور
بد نیست به بخش کوتاهی از سروده «لامارتین» شاعر فرانسوی هم نگاهی بیندازیم و درد دل این شاعر مشهور را نیز احساس کنیم:
ای زمان ، اندکی آهستهتر رو
ای ساعات وصال، از حرکت بایستید
بگذارید لذت شیرینترین روزهای عمر خویش را بچشیم
این شاعر فرانسوی هم از دست گذر زمان شکایت دارد البته هر انسانی وقتی به دوران کهولت میرسد به دورانی میاندیشد که ایکاش در همان روزها میماندم.
آغاز قرن چهارم هجری بود و منطقهای نزدیک سمرقند به نام « رودک» که در آن زمان کودکی کور مادرزاد از مادر زاده شد همان شاعر فرهیختهای که داستان «کلیلهودمنه» را به نظم درآورد.عجیب است که به هر شاعری رجوع میکنی دلی پر از درد روزگار خودش را دارد.رودکی سمرقند اینچنین درد و دل میکند:
مرا بسود و فروریخت هرچه دندان بود/ نبود دندان لابل چراغ تابان بود/ یکی نماند زان همه بسود و بریخت/ چه نحس بود همانا که نحس کیوان بود
اما بازهم کلام عاقلانهاش اینگونه به دل مینشیند:
زمانه پندی آزادوار داد مرا/ زمانه را چو نکو بنگری
همه پند است/ بروز نیک کسان گفت تا تو غم نخوری/
بسا کسان که بروز تو آرزومند است
و اما مگر میتوان بهسادگی از کنار شرح زندگانی فردوسی گذشت.تنها کسی که بتواند به گوشههای فراخنای شاهنامه بپردازد، آنوقت متوجه میشود که در این سرزمین چه شاهکارهای بینظیر و بدیلی از شاعران فرهیخته ما بهجامانده است.
شبی دربرت گر بر آسودمی
سر فخر بر آسمان سودمی
قلم در کف تیر بشکستمی
کلاه از سر ماه بربودمی
جمال تو گر زانکه من دارمی
بجای تو گر زانکه من بودمی
ببیچارگان رحمت آوردمی
بدلدادگان بر ببخشودمی
از کنار فردوسی نمیتوان بهراحتی گذشت و کلام را به انجام رساند چراکه شاهنامهاش تاجی است بر سر بسیاری از آثار ارزشمند جهان .و این هم سفارش بیبدیل اوست بهتمامی انسانهایی که در این کره خاکی زندگی میکنند:
زمین گر کشاده کند راز خویش
نماید سرانجام و آغاز خویش
کنارش پر از تاجداران بود
برش پر زخون سواران بود
پر از مرد دانا بود دامنش
پر از خوب رخ جیب پیراهنش
به نیکی نباید تن آراستن
که نیکی نشاید ز کس خواستن