تحریریه زندگی آنلاین- گروه زنان
دعوت به گفتگو
سالهاست بسیاری از مخاطبان ایرانی برای سینما رفتن به صورت گروهی عمل میکنند؛ یعنی یا دوستان گردهم میآیند و به سینما میروند و یا خانواده ها کنار هم به سینما میروند.
این سنت گروهی سینما رفتن یک ویژگی مهم دارد و آن هم مجال ایجاد دیالوگ درباره فیلم که در همه جای دنیا سنتی حسنه است.
سینمای ایران نیاز دارد به اینکه مخاطبان بتوانند راحت و بی دردسر نظراتشان را درباره فیلمها بیان کنند و چه خوب است که همچنان سنت فیلم دیدن گروهی و بعد اظهارنظر درباره آن ولو در حد یک جمله در میان ایرانیان رواج دارد.
با این حال یک خلأ عمده میان رسانه ها و مخاطبان وجود دارد به خصوص رسانه ملی و مخاطبان.
در برنامه های سینمایی که از رسانه ملی روی آنتن میروند کمتر دیده ایم که بازخوانی صریحی از نظرات مخاطبان سینمارو ارائه شود و این شاید در درازمدت باعث نوعی فاصله گیری رسانه ملی از مخاطبان شده است.
هرچند با رواج رسانه های مجازی و شبکه های اجتماعی مخاطبان به راحتی میتوانند درباره موضوعات مختلف ابرازنظر کنند اما همچنان نیاز است که رسانه ملی بازوی انعکاس نظرات مخاطبان سینما باشد.
«وارونگی»؛ تردیدهایی در آغاز میانسالی
«وارونگی» تازه ترین فیلم بهنام بهزادی کارگردانی است که در آثار قبلی اش و از جمله «تنها دو بار زندگی میکنیم» و «قاعده تصادف» کوشیده بود در کنار تصویرسازی درست از شخصیتهای مرد داستانهایش برای ارائه قوامی اثرگذار از شخصیتهای زن هم باظرافت عمل کند و شاید یکی از دلایلی که فیلمهای بهزادی علیرغم مخاطبان حرفه ای سینما مورد توجه مخاطبان عام قرار میگیرد همین وسواس باشد.
«وارونگی» هم در شخصیت پردازی کاراکتر زن خود که دختری است در آستانه میانسالی به شدت دقیق عمل کرده؛ دختری که بعد از سالها با نامزد سابق خود مواجه میشود و همین رویارویی و از طرفی درگیری با مادری پیر و از نظر جسمی از کارافتاده است که درام را پیش میبرد.
کاراکترهای زن «وارونگی» توسط سحر دولتشاهی بازیگر جوان سینما و شیرین یزدانبخش بازیگر کهنسال ایفا شده اند.
سحر دولتشاهی نقش اصلی زن را بازی میکند یعنی دختری که در دل وارونگی هوای تهران و بستری شدن مادرش در بیمارستان به ناگاه با نامزد قدیمی اش روبرو میشود و نمی داند میان ترک تهران به همراه مادر یا همراهی با نامزد کدام راه را انتخاب کند.
همین تردید بر سر انتخاب است که درام را شکل میدهد و شمایلی کامل از اتفاقاتی که برای بسیاری از جوانان روزگار ما رخ داده پیش رو میگذارد...
«لاک قرمز»؛ تلخی بی پایان
«لاک قرمز» فیلمی زنانه است و اصلا غلبه داستانی آن با یک مادر و دختر است که بناست هرجور که شده و در اوج بحران اقتصادی گلیم خود را از آب بیرون بکشند و در برابر بیراهه هایی که در این طور مواقع سر راه بانوان قرار میگیرد سر فرود نیاورند.
فیلم شخصیت پردازی نسبتا منسجمی دارد و هم کاراکتر دختر نوجوان فیلم و هم مادری که در بحران قرار گرفته به خوبی پرداخت شده اند؛ گره اندازی فیلم در خلق بحران و سپس تلاش برای فرار از بحران هم درست و بجا صورت میگیرد.
بازیهای پانته آ پناهیها و پردیس احمدیه که ایفاگر نقش مادر و دختر فیلم هستند هم به شدت حساب شده و با کنترل است به خصوص بازی احمدیه که به شدت نقش دخترکی سختکوش که بناست بعد از مرگ پدر یاری رسان مادر در چرخیدن چرخ زندگی باشد را درست ایفا کرده است.
مهم ترین مشکل «لاک قرمز» اما تلخی وافری است که تقریبا از همان یک سوم ابتدایی فیلم آغاز میشود و باز هم تقریبا تا یک سوم انتهایی ادامه مییابد؛ این تلخی موجب میشود تماشای «لاک قرمز» تا سر حد صرف یک داروی تلخ از همان هایی که پزشکان برای بیماری های حاد تجویز میکنند رخ نماید.
آن هم دارویی برای تجویز نه مثلا در هر چند ساعت یک بار بلکه دارویی که در یک بازه زمانی یک ساعت و نیمه مدام باید به بیمار تزریق شود.
طبیعی است که این تلخی از جایی به بعد به واکنش دفعی مخاطب منجر شده و ممکن است مخاطب حتی فیلم را پس بزند.
«لاک قرمز» گرفتاریهای طبقه محروم جامعه ایران را خوب روایت میکند اما واقعیت آن است که اثرگذاری نمایش تلخی در ارائه کنتراست با شیرینی است که بیشتر رخ مینماید یعنی وقتی زشتی و زیبایی را کنار هم و تلخی و شیرینی با هم نشان داده شود تأثیرگذاری به مراتب بهتر از زمانی است که مخاطب یکسره شیرینی یا یکسره تلخی میبیند.
کارگردان جوان «لاک قرمز» شاید به دلیل کم تجربگی و شاید هم بخاطر دنباله روی از سینمای خرده پیرنگ جشنواره پسند کوشیده فیلمش را پر از تلخی کند و همین تلخی است که فیلم را از سیاهه آثاری که بعدتر هم بتوان درباره آنها تحلیل ارائه داد خارج کرده است.
«سلام بمبئی»؛ بزن و بکوب در هند برای تهران
«سلام بمبئی» فیلمی است کاملا بر مدار کلیشههایی که در همه این سالها سینمای بالیوود را بدان شناخته ایم.
اگر بخواهیم به سراغ پیدا کردن معادل داخلی برای چنین سینمایی برویم شاید بیش از همه باید از فیلم فارسیهایی بگوییم که نیم قرن پیش با کپی برداری از نمونه های هندی تولید میشدند.
«سلام بمبئی» یک فیلم هندی تمام عیار و پر از آوازهای گل درشت است و البته یک سکانس تمام و کمال رقص هندی است!
فیلم به لحاظ دراماتیک هم تجربه تازه ای نیست و داستان عشق دو دلداده و مخالفت خانواده یکی با رسیدن این دو به همدیگر را روایت میکند.
فیلم همه چیز را به کلیشه گراترین شکل ممکن پیش میبرد و در این شرایط حرف زدن از عدم وجود شخصیت پردازی در فیلم بیش از حد جدی به نظر میرسد چون کارگردان اصلا هدفش تولید فیلم جدی نبوده است.
«دیا میرزا» بازیگر زن اصلی «سلام بمبئی» است که ایفاگر نقش دختر محبوب محمدرضا گلزار است.
دیا میرزا علیرغم پابه سن گذاشتن و دور شدن از شمایلی که او را در قامت یک جوان اول نشان دهد در ایفای نقش اش منطبق با الگوهای تیپیکال ملودرامهای هندی حرکت کرده است.
«شایلی محمودی» همسر بنیامین بهادری دیگر بازیگر زن فیلم است؛ شایلی البته بازیگر نیست ولی با وجود این توانسته در سکانسهای معدودی که در فیلم حضور دارد به شدت درست و اصولی ظاهر شود آن هم در برابر بنیامین که اگر بخواهیم انصاف را رعایت کنیم بازیش به اندازه همسرش خوب نیست.
«جنجال در عروسی»؛ کودکانه تر از حد تصور
«جنجال در عروسی» فیلمی است کودکانه که با تبلیغات پیرامون سه بعدی بودن روی پرده رفته است.
البته نمایش نسخه سه بعدی فیلم فقط در سینماهایی معدود صورت میگیرد و بسیاری از مخاطبان قادر به آن نیستند که نسخه سه بعدی آن را ببینند اما مسأله نه فقط نوع سه بعدی سازی که بر سر درامی است که دستمایه کار شده است.
درامهایی مناسب برای عرضه به صورت سه بعدی هستند که نوعی فانتزی سازی موثر و البته جذاب با تکیه بر قوه داستانگویی متحیرکننده را پیش روی مخاطب بگذارند اما رضا خطیبی سرایی بیتوجه به نیاز فیلم سه بعدی به چنین داستانهایی صرفا کوشیده داستان دوبعدی و کاملا کودکانه اش را به صورت سه بعدی تصویربرداری کند.
کودکانه از آن جهت که بخش عمده فیلم همان روابط و مراوداتی را میبینیم که در آثار کودک تلویزیون هم شاهدش هستیم و به بیان بهتر واقعا تازگی و طراوتی که مخاطب را سوق دهد به سمت سینمای سه بعدی در فیلم وجود ندارد.
البته خطیبی سرایی سعی زیادی کرده است که با ایجاد یک سری پیچ و تاب فیلمش را برای کودکان جذابتر کند اما این پیچ و تابها برای کودکان و نوجوانان دهه 90 و احاطه شده با انیمیشن های هالیوودی جذابیت چندانی ندارد.