Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.
جمعه 2 آذر 1403 - 18:53

29
آبان
فیض شریفی: وقتی شاعران و نویسندگان از رسالت شانه خالی می‌کنند

فیض شریفی: وقتی شاعران و نویسندگان از رسالت شانه خالی می‌کنند

از فیض شریفی منتقد، مترجم، نویسنده و نمایش‌نامه نویس معاصر تا به امروز قریب به 35 کتاب منتشر شده که 15 کتاب آن ذیل "شعر زمان ما" منتشر شده است. گفتگو با فیض شریفی را می‌خوانید.

مجتبی هوشیار محبوب

 

سیمین بهبهانی، سیاوش کسرایی، منوچهر آتشی، سیدعلی صالحی، نادر نادرپور، نصرت رحمانی، یدالله رؤیایی، فریدون مشیری، شفیعی کدکنی، حمید مصدق، فریدون توللی و شمس لنگرودی از شخصیت‌‌های معاصر شعر ایران هستند که شریفی به بررسی شعرهای آنان پرداخته است.

در گفت و گویی که پیش رو دارید فیض شریفی از خلأهای شعر امروز معاصر، چگونگی شرایط  برای به وجود آمدن شعرهای مهم و شاعران بزرگ، و شعرخوانی به سبک مردم و جامعه سخن می‌گوید.

جناب شریفی  بعد از قریب به 4 دهه کار کردن در حوزه شعر معاصر، فکر می‌کنید مهمترین خلأهای شعر امروز ایران چیست؟

فکر می‌کنید شرایط ادبی امروز ما می‌تواند پدیدآورنده شاعران بزرگی مثل فروغ، شاملو، نصرت رحمانی یا نیما باشد؟ اگر نه، چرا؟

خلاء و گول و گودال تا دلتان بخواهید هست. این خلاء فقط مربوط به قشر دون پایه فرهنگی نیست یا حتی اوساط الناس.

روزی از استاد شفیعی کدکنی گله کردم که بعضی از استادان دانشگاه اوزان عروضی را نمی‌دانند.

خنده‌اش گرفت و گفت: اینها حتی از روی متون قدیم هم نمی‌‌‌‌توانند بخوانند. من اخیرا داستان حسنک وزیر بیهقی را نمایشنامه کرده‌ام و به این حرف استاد کدکنی رسیدم.

  به چند نفر از مدرسان رشته پژوهش و هنر دادم. که معضلات تکنیکی‌اش را برطرف کنند.

متوجه شدم که از روی متن آن نمی‌‌‌‌توانند به درستی بخوانند. منظورم از این مبحث این است که ما آنتولوژی را به درستی طی نکرده ایم.

مولوی می‌‌‌‌گوید:

عطار روح بود و سنائی دوچشم او

ما از پی سنائی و عطار آمدیم

اگر سنائی نبود یا عطار مولوی کجا بود؟ اگر سعدی نبود حافظ کجا بود؟ سنت آنتولوژی سازی از قرن سوم تا کنون ادامه دارد.

من اخیرا به دلایلی دیوان رودکی را می‌‌‌‌خواندم مصحح فرزانه آن بسیاری از کلماتی که  رودکی آورده معنی نکرده.  توی لغتنامه دهخدا و معین هم نیست.

بسیاری از اشعار رودکی هنوز معنی نشده‌اند. و بسیاری از  شعرهای رودکی رفته توی دیوان‌‌های ناصرخسرو و انوری و اسعد گرگانی و نظامی.

مقصودم این است که رودکی با این هزار و هفتاد بیتی که از او باقی مانده روی تمامی شاعران تا خود حافظ تاثیر گذاشته حتا روی شاعر معاصر، حمیدی شیرازی که خطاب به ما می‌‌‌‌گوید :

دانی که من در کودکی کندم بساط رودکی. شاعر معاصر با تبار شناسی یا نسب شناسی کند تا بتواند بساط قبلی‌‌‌ها را بردارد.

پل والری هم همین را می‌‌‌‌گوید:هنر یعنی حذف . یعنی تو باهنرت شاعر قبلی را حذف کنی. شاملو می‌‌‌‌گوید :ما پا بر شانه غول‌‌‌ها گذاشتیم که به این جا رسیده ایم.

شاملو، اخوان، رحمانی، آتشی، شاهرودی، فروغ،سپهری و حتی‌‌ رویایی و شاعران نوقدمایی مثل سایه و شفیعی کدکنی و نادرپور و کسرایی و مشیری استمرار آنتولوژی نیماست.

لذت این شاعران در آن است که ضعف‌‌‌ها و نواقص نیما کنار می‌‌‌‌رود و به نظر من اگر استمرار می‌‌‌‌یافت. شاهکار‌‌‌هایی خلق می‌‌‌‌شد.

اگر شعر نیمایی استمرار می‌‌‌‌یافت حالا ما اسمی از شاعران بالایی نمی‌‌‌‌آوردیم.

هنوز آثار پرفروش مربوط به سیمین بهبهانی و احمد شاملو به علت همان عدم استمرار و سنت است که مطرح هستند و حذف نمی‌‌‌‌شوند.

شاملو در کتاب گفت و گو با شاعران می‌‌‌‌گوید: بنده گفتم که شعر من به هیچ وجه نمی‌‌‌‌تواند ادامه شعر فارسی باشد، شعر بنده از یک جای دیگر شروع می‌‌‌‌شود. شاید از خودش شروع بشود.

در هرحال نیما دریچه‌‌‌ها را به روی من باز کرد. رابطه‌‌ای‌‌ بین شعر بنده و شعر نمی‌‌‌‌دانم عسجدی و یا نظامی نیست.

شاملو علنا درباره شعر سپید خود می‌‌‌‌گوید :از خودم شروع کردم. البته شاملو مدتی در شعر کپی کار نیما بوده و بخش بزرگی از شهرتش را مدیون شعرهای نیمایی ست.

ولی در شعرهای سپید او هم ردپایی از تورات و تاریخ بیهقی و گلستان سعدی و حتی حافظ مشاهده می‌‌‌‌کنید.

حتی از لحاظ وزن شعر او به وزن هجایی پیش از اسلام بر می‌‌‌‌گردد ولی عمده تاثیر شاملو از لورکا و آراگون و مایکوفسکی و دیگر شاعران اروپایی ست.

آنهایی که آنتولوژی شاملو بودند در نصاب او نبودند. شاید شعرهایی در قد و قواره اشعار او سرودند اما به او نرسیدند. به نظر من شاملو نتوانست اندیشه و نظریات خود را از یک بافت به بافت دیگر منتقل کند.

در بستر تاریخ اندیشه‌‌‌ها به هم می‌‌‌‌آمیزد و در عرصه هنر به گونه (شط شیرین و پر شوکتی) تشنگی روحی انسان را در طول قرون و اعصار سیراب می‌‌‌‌کند.

به همین دلایل شاعران بزرگی در نصاب آنهایی که برشمردید و اینهایی که برشمردم پیدا نیامد.

البته که علی باباچاهی و شمس لنگرودی و سیدعلی صالحی و احمد رضا احمدی هم چیزی از دیگران بدهکار نیستند و این بحث و فصل دیگری ست که می‌‌‌‌توانیم درباره آن مفصل حرف بزنیم.

چه شرایطی باعث به وجود آمدن شعرهای مهم و شاعران بزرگ در دهه‌‌های پیشین شد؟

شرایط و دلایلی که باعث به وجود آمدن شعرهای مهم و شاعران بزرگ در دهه‌‌‌های پیشین شد فراوان است. من یادم می‌آید. خیلی سن نداشتم.

تقاضا کرده بودم که در مشاعره‌‌ای‌‌ در رادیو شرکت کنم. دوم دبیرستان بودم.  شاید سال 51 بود.

روی کیف دختر بچه‌‌ها و پسرهای دبیرستانی عکس نصرت رحمانی و نادرپور بود. بعدا فروغ و شاملو و اخوان هم علاوه شدند.

مردم با شعر و داستان اخت بودند. در یک برنامه تلویزیونی نادرپور و نصرت رحمانی شعر (من و رودکی و هواپیما) را نادرپور خواند و نصرت هم شعر (من آبروی عشقم) را خواند.

روزنامه کیهان و مجلات دیگر شعر شاملو و شاعران دیگر را انعکاس می‌‌‌‌دادند و براهنی و دست غیب  و حقوقی اشعار آنها را نقد می‌‌‌‌کردند.

هدایت با گروه خود پیش از اینها در کافه نادری و کافه فیروز به تبعیت از انجمن‌های پاریس جلسه تشکیل می‌‌‌‌دادند.

قبل از اینها مردم در قهوه خانه فردوسی و در میخانه مولوی و سعدی و حافظمی‌‌‌‌خواندند. شاعران و نویسندگان، رسانه‌‌ها گروهی

مردم بودند. بعدا تئاتر و سینما هم آمد. زمینه سیاسی و اجتماعی و فرهنگی برای رشد شاعران فراهم بود و آنها هم وقت کافی برای شعر و داستان داشتند. و معمولا شاعران از هم حمایت می‌‌‌‌کردند.

مثلا سایه در کتاب پیر پرنیان اندیش می‌‌‌‌گوید: من هیچ فصل مشترکی با نصرت رحمانی نداشتم اما برای هم می‌‌‌‌مردیم. اس اساس شعر عاطفه بود و بعد تخیل و اندیشه و وزن.

موج‌‌‌ها و جریان‌‌‌های بعدی، بیشتر بعد از انقلاب کلید خورد.آرمان خواهی و و مسایل فرهنگی و شعرهایی که آکنده از اعتقادات ملی و مذهبی بود در شعر غلیان عجیبی داشت.

اعتماد به نفس و پشتکار و خلاقیت هم در شاعران بسیار بود. همین‌‌‌ها باعث پرورش شاعران بزرگ و شعرهای بزرگ می‌‌‌‌شد.

موج‌‌‌های ادبی یکی یکی وقتی گرد و خاک‌‌‌ها فرو نشست از دور خارج شدند. چون اس اساس شعر آیت صمیمیت است.

این حرف‌‌‌ها دلیل بر آن نیست که شاعران موجگرا بی استعداد بوده‌اند. شاید مردم نتوانسته اند با آنها هم افق باشند. یا زمینه‌‌‌های فرهنگی و اجتماعی و سیاسی ایران با نطریات وارداتی همسو و همپوش نبوده است.

اگر دردم یکی بودی چه بودی/ اگر غم اندکی بودی چه بودی.

در میان شاعرانی که در این سال‌‌ها به آن‌‌ها پرداختید، کدام شما را حیرت زده کرده، و چرا؟

اکثر شاعرانی که درباره آنها نوشتم مرا حیران و مبهوت کردند و ازجمله همین شاعرانی که رگه‌ای از نقد هم در آنها بود چه از موضع مثبت و چه منفی مرا مبهوت کردند.

من پیش از نوشتن 15 جلد شعر زمان ما 9 کتاب در زمینه شعر و نقد نوشته بودم و حدود 500 مقاله درباره شعر و داستان و نمایشنامه در مطبوعات چاپ کرده بودم اما وقتی می‌‌‌‌خواستم درباره شاعران معاصر از توللی تاکنون بنویسم فکر نمی‌‌‌‌کردم این شاعران بزرگ این قدر کتاب چاپ کرده باشند.

من با نسب شناسی می‌‌‌‌کردم و آنتولوژی شعر معاصر ایران را می‌‌‌‌نوشتم. بنابراین رفتم هرچه مقاله و نقد درباره این شاعران بود جمع کردم.

بعد هم می‌‌‌‌بایست خط و ربط شعری این شاعران که بی تاثیر از شاعران اروپایی نبودند پیدا می‌‌‌‌کردم.

نظریات ادبی و شعر این شاعران را به حد مقدور خواندم و پیاده کردم. باید سه چهارم اشعار شاعران را انتخاب می‌‌‌‌کردم که با ریل و روند کار همسو باشد.

بعضی از ناقدان فقط تا کتاب‌‌‌های دوم یا سوم نادرپور و آتشی و رحمانی نوشته بودند. درباره دیگران هم منابع کافی نبود.

بیش از نصرت رحمانی دلم برای نادرپور سوخت. سه کتاب در نصاب کارهای شاملو در سال 56 چاپ کرد که در آن هیاهو دیده نشد. یا نخواستند دیده شود.

کسی درباره بهترین کتب نصرت (پیاله دور دگر زد) هیچ ننوشته بود.درباره سیمین بهبهانی و کسرایی کار درست و حسابی نبود یا اگر بوده من ندیده ام.

مهمتر این که بعد از انقلاب کار آکادمیک که بر اساس خاستگاهی نظری شکل گرفته باشد.

درباره شاعران معاصر ندیدم. عمدتا کتاب‌‌‌هایی که چاپ می‌‌‌‌شد درباره شاملو بوده یا نیما که به نحوی رونویسی استادان از تاریخ تحلیلی شعر نو بوده یا دیگران.

ناقدانی که خودشان شعر می‌‌‌‌گفتند، دوست نداشتند درباره دوستان خود بنویسند.

گاهی بالا برده اند و گاهی زده اند و بعد از مرگ شاعر پشیمان شده اند.

روزی نامه‌‌ای‌‌ برای حقوقی نوشتم که من این مشکلات و ایرادهای علمی را در کار شما دیده ام. بامن تماس گرفت و گفت: پنجاه سال است کسی اینها را به من نگفته. اصلا جبهه گیری نکرد و گفت: اصلاح می‌‌‌‌کنم و... ولی همیشه پیش از آن که فکر کنی اتفاق می‌‌‌‌افتد.

درباره اشعار شفیعی کدکنی هم گاهی بعضی شعرهای فرمیک او را می‌‌‌‌خواندم متحیر می‌‌‌‌شدم که چقدر وقت صرف کرده که مثلا شعر کوتاه (خزه ) را بسراید.

درباره شمس لنگرودی و سیدعلی صالحی هم کارهای پراکنده‌‌ای‌‌ بود که عمدتا به درد کار خطی و زمانی ما نمی‌‌‌‌آمد.

رگه‌‌هایی از اشعار آنها از شعر شاعران اروپایی هم بهتر است. حسین منزوی همکلاسم بود در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران. فکر نمی‌‌‌‌کردم.

غزل‌‌‌هایی به این زیبایی داشته باشد. حاشیه‌‌‌ها زیاد است و به اندازه کافی دشمن تراشی کردیم. 

فکر می‌کنید چرا مردم ما شعر نمی‌خوانند؟

پل سلان (1960)یکی از دلایل افول شعر را در زمانه خود این می‌‌‌‌داند: زیر آسمان سیاهی به سر می‌‌‌‌بریم که در آن مرد کم داریم. به همین جهت قطعه _شعر یاpoeme کم داریم.

اگر پل سلان می‌‌‌‌دانست در ایران فروغ و سیمین بهبهانی داریم   می‌‌‌‌گفت زن کم داریم.یکی از علل شاعران ما هستند که شعرهای باب روز مینی مالیستی و سانتی مانتال می‌‌‌‌گویند.

شما دو شعر در فضای مجازی به اشتراک بگذارید.  یکی شعر مثلا (در فکر آن کلاغم در دره‌‌‌های یوش) شاملو که شاعر برای سرایش آن بسیار مرارت کشیده و دوم شعر مثلا (کوه‌‌‌ها با هم اند و تنها یند مثل ما با همان و تنهایان) باز هم از شاملو که همین دور است. ببینید کدام بیشتر لایک می‌‌‌‌خورد.

خب! اینها سطح توقعات شاعر را از شعر پایین می‌‌‌‌آورند. کسی دیگر اهل سختی کشی در شعر نیست. اتفاقا به نظر من مردم شعر زیاد می‌‌‌‌خوانند. الان با شعری که شاملو به عنوان شعر سپید علم کرد، همه شعر می‌‌‌‌گویند.

شعر خودشان را که می‌‌‌‌خوانند. شعر‌‌‌هایی که ترانه می‌‌‌‌شوند هم خوب گوش می‌‌‌‌دهند. اگر مقصودتان این است که کتاب شعر نمی‌‌‌‌خرند، آن بحث دیگری ست. توی فضای مجازی شعر یا شبه شعر زیاد می‌‌‌‌خوانند.

تقریبا پایشان مفتی می‌‌‌‌افتد. کتاب‌‌‌های شعر زمان ما را هم خوب می‌‌‌‌خرند. مساله این است که این روزها شعرهای خوبی هم گفته می‌‌‌‌شود اما در سونامی اشعار به دیده نمی‌‌‌‌آید.

بسیاری از دفاتر شعری هم گویی یک شعر ند و آنها را یک نفر گفته. مسائل اقتصادی و سیاسی و اجتماعی هم مزید آمده. و زبانکاری‌‌‌های دهه هفتادی و ژست‌‌‌ها و فیگور‌‌‌های شاعرانه متصنعانه هم یکی از عوامل است.

فقط می‌‌‌‌خواهم بدانم.  چرا مردم هنوز شعر سعدی و حافظ را که ساده و ممتنع یا محال‌اند می‌‌‌‌خوانند ولی اشعار رشید وطواط و خاقانی را نمی‌‌‌‌خوانند؟ چون بغرنجکاران فلج، زیاد سرخاب سفیداب به شعر خود می‌‌‌‌مالند.

به نظر شما ناشران امروز شعر، چگونه عمل می‌کنند؟ رسالت خاصی بر دوش‌شان می‌بینید که آن‌‌ها از زیر بار آن شانه خالی کرده باشند؟

هوشیار محبوب عزیز! ایرج میرزا می‌‌‌‌گوید: از آن گویند گاهی حرف قانون /که حرف آخر قانون بود نون. حرف اول کلمه (ناشر) نون است. رسالت از پیامبری و ایثار و شهادت و اینها می‌‌‌‌آید.

ناشران حرفه‌‌ای‌‌ و رسالتدارهم با هزینه‌‌‌های سنگین امروزی حاضر نیستند کتاب‌‌‌هایی چاپ کنند که در انبار خاک بخورد. بازاریابی می‌‌‌‌کنند و می‌‌‌‌فهمند کدام کتاب اکنون در بازار بیشتر فروش دارد.

به نظر من کتابی نیست که هدفش گمراهی مردم باشد اگر هم باشد خوانندگان حرفه‌‌ای‌‌ فریب نمی‌‌‌‌خورند. باور کنید. 

ناشری که من با ایشان کار می‌‌‌‌کنم اشعار شاعران بزرگی را چاپ می‌‌‌‌کند که برای خود رسالتی قائل هستند. آنها را در نمایشگاه به قیمت هزار تومان ارائه می‌‌‌‌دهد ولی کمتر کسی است که این کتاب‌‌‌ها را بخرد.

اگر من هم باشم، چاپ نمی‌‌‌‌کنم. به هر معنی بله ممکن است و هست که از رسالتی که روز اول به عهده داشته اند. شانه خالی کرده اند.

من ناشران بسیاری را قبل از انقلاب می‌‌‌‌شناختم که حالا نامی از آنها نیست، چون همان گونه که شعر و داستان از آرمان و رسالت به تقریب شانه خالی کرده است، ناشر هم به همین سرنوشت دچار شده است.

 

برچسب ها: گفتگو با نویسنده، گفتگو با شاعر، گفتگو با فیض شریفی، گفتگو با منتقد، گفتگو با نمایش نامه نویش، گفتگو با مترجم، شعر زمان ما تعداد بازديد: 695 تعداد نظرات: 0

نظر شما در مورد این مقاله چیست؟

فیلم روز
تصویر روز