مجموعه برنامه «عصر جدید» هنوز نیامده در بند کلیدواژههایی چون کپی کاری، غیرحرفهای، عدم تشخیص درست استعدادها و ... گرفتار شده و برای اثبات خود و رهایی از انگهایی که نثارش میکنند هیچکس و هیچ چیز نمیتواند به دادش برسد چون موانع پیش روی این برنامه و دیگر برنامهسازان تلویزیون انقدر کوچک اما در عین حال برطرف نشدنی است که از دست هیچ کس هیچ کاری بر نمیآید.
قبل از اینکه محتوا و هدف برنامه بر کسی نمایان شود شنیدن نام مجری و سه تن از چهار داور کافی است تا بدتان نیاید لحظاتی از «عصر جدید» را تماشا کنید و طبعا با تماشای شیرین کاری شرکت کنندگان دقایقی پای تلویزیون بنشینید. مخاطب در این چند قسمت تقریبا دستش آمده که با چه سبک و سیاقی از برنامهسازی طرف است و همانطور که بارها اشاره شد نمونههای خارجی و موفقش را دیده است.
نمونههایی که هر کدام (کشور) به تبعیت از اصل برنامه (و البته با پرداخت حق و حقوق قانونی آن) سعی کردند نعل به نعل از نسخه اولیه پیروی کنند و با توجه به فرهنگ خود بومی سازی را نیز مدنظر قرار دهند. اما آنچه در «عصر جدید» اتفاق میافتد دقیقا چیست؟ یک برنامه استعدادیابی هماهنگ با فرهنگ و ارزشهای داخلی(ایرانیزه)؟ یا مناسب با چارچوبهای دست و پاگیر عجیب و غریب سازمان صدا و سیما(سازمانیزه)؟
برای ضبط یکی از قسمتها به پشت صحنه رفتم تا از نزدیک با چند و چون تولید آن آشنا شوم. برنامهای که در قالب مسابقه تا کنون چنین ابعادی را در رسانه ملی به خود ندیده و یک تیم با انگیزه و انرژی آمدهاند که بهترینِ خود باشند و تجربیاتشان را با مردم قسمت کنند. مردمی که هزار قسمت هم پای تلویزیون به تماشا بنشینند لذت لحظهای از نزدیک دیدن چهرهها برایشان چیز دیگری است و وقتی به عنوان تماشاگر وارد صحنه میشوند و شوق و ذوقشان از دیدن چهرههای سینما و تلویزیون فروکش کرد؛ تازه سختی کار برنامهسازی را از نزدیک لمس میکنند. با گذشت دقایقی زمزمههایی از گوشه و کنار به گوش میرسد که حتی یک روز هم حاضر نیستند چنین شغلی داشته باشند و دنیا انقدر ارزش ندارد که همهاش پای خستگی و بیخوابی تلف شود.
از طرفی دشواری هماهنگی بیش از ۳۰۰ مهمان استودیو با خلق و خوهای مختلف گرفته تا پیشامدهای ناگهانی چون نقص فنی که ممکن است یک ضبط پنج ساعته را گاهی تا بیش از ۱۲ ساعت هم بکشاند که بگذریم در این بین هر از چندی صدای تذکر را هم اضافه کنید که برای پوشش و آرایش و نوع نشستن و شکل رفتار و حرکات مردم به گوش میرسد. تذکری که البته نه از جانب برنامهساز که بوی سفارشهای موکد سازمان صدا و سیما را میدهد.
نگرانی خانواده شرکت کنندهها در پشت صحنه و احساسات و هیجان شان تا حدودی جلوی دوربین میآید و اضافه شدن همین آیتم به برنامه توضیح واضحات را کم میکند. با گشت چند ساعته من در سالن بسکتبال باشگاه آرارات تهران که این روزها لوکیشن برنامه «عصر جدید» است به این نتیجه رسیدم که به جای گزارش توصیفی به بیان مسایلی بپردازم که در هیاهوی یک روز پر هیجان و شلوغ ممکن است مغفول بماند.
«عصر جدید» یک احسان علیخانی دارد که نشان داده تقریبا بی توجه به فرمت برنامهای که اجرا میکند؛ خودش را تمام کمال همه جا میبرد. شوخیهای مورد علاقهاش همچنان در جرگه مراسم پاتختی است و بی ربط و باربط هرچه را که خوشایندش باشد جذاب و خوشمزه میخواند فقط هنوز زلف چیزی را به دیگری گره نزده است. البته که تواناییاش در کنترل و اجرای برنامههای زنده و ضبطی آنقدر هست که روز به روز بر شمار طرفدارانش بیافزاید و با خیال راحتتری به تولید برنامههای سنگینتر دست بزند. او با رعایت فضای حرفهایگری توانست هم مورد تایید مدیرانش باشد هم مردم.
امین حیایی اما محبوب است. به جا و به اندازه صحبت میکند و با ورودش دستها از تشویق نمیافتد و احتمالا برای همین او آخرین داوری است که روی صحنه میآید (اتفاقاتی که در لوکیشن می افتد و مخاطب تلویزیونی در جریان آن نیست و داوران را وقتی می بیند که سرجای شان نشسته اند). آریا عظیمی نژاد شهرتی بینابین دارد ولی تخصصش در امر موسیقی و جدیتش در اظهار نظرها کم کم واکنشهای دوسویه را به سمت خود جذب میکند. رویا نونهالی هم با اینکه بعد از مجموعه تلویزیونی «خواب و بیدار» بارها در نقشهای مختلف ظاهر شده اما همچنان از طرف مردم «ناتاشا» خطاب میشود. هنوز نظر و قضاوت پرچالشی نداشته که مخاطب برایش هورا بکشد یا از او روی گرداند.
سه داوری که اگرچه حوزه کاریشان زیادی به هم نزدیک است و همین میتواند انتقاد برانگیز باشد (چون در همین چند قسمت مشخص شد به خاطر عدم آگاهیشان به رشتههای غیرهنری اظهارنظراتی کردهاند که به نفع شرکت کننده نبود) اما دست کم پیشینهای مشخص و البته قابل قبول بین مردم دارند. به همین خاطر نیازی به درازه گویی نیست.
اما داور چهارم سید بشیر حسینی متولد ۱۳۶۰ با سابقه تحصیلات حوزوی در سطح دو، دارای دکترای فرهنگ و ارتباطات از دانشگاه امام صادق (ع) و گویا با مرتبه علمی در مقام استادیار شاید آن کسی نباشد که مردم در این برنامه انتظارش را بکشند. قطعا حضورش در برنامه «رسانش» شبکه امید و حتی تلاشش برای دیده شدن در ویژه برنامه اینترنتی «زابیواکا» اگر ۵۰ سال هم ادامه پیدا میکرد هرگز به پای داور شدن در یک قسمت «عصر جدید» نمیرسید. این فعالیتها را با سمتهای ریز و درشت دیگر مدیریتی و سازمانیاش هم جمع کنید باز نمیتوان ویژگی شاخصی پیدا کرد که او را نسبت به هر آدم شایسته دیگری در جایگاه داوری یک برنامه استعدادیابی برتر جلوه دهد مگر اینکه بحث دیگری در میان باشد مثل ارتباطی بیش از یک آشنایی با مدیر شبکه سه سیما.
پس از روی کار آمدن علی فروغی به جای علی اصغر پورمحمدی مدیر سابق شبکه سه؛ با اتفاقاتی که از آغاز جام جهانی برای عادل فردوسی پور افتاد نظرها بیش از پیش به این مدیر جوان متولد ۱۳۶۷ جلب شد. او نیز با مدرک لیسانس و فوق لیسانس حقوق عمومی از دانشگاه امام صادق (ع) فارغ التحصیل شد و اگرچه کارش را با اجرا در رادیو آغاز کرد اما کم کم به ریاست مرکز بسیج صدا و سیما رسید و امروز مدیریت یکی از پربینندهترین شبکههای تلویزیونی را به عهده دارد. شاید توضیح بیشتر درباره سابقه مدیر فعلی شبکه سه ظاهرا ارتباطی به برنامه «عصر جدید» نداشته باشد اما دانستنشان شاید رسیدن به پاسخ برخی مسالهها را سادهتر کند و رفاقتش با داور ناآشنای این برنامه در کنار دیگر داوران نام آشنا توجیه پذیر باشد.
همین فرمول انتخاب داوران شاید ما را مجاب کند که چرا برنامهسازان نمیتوانند همه توان و اندیشههای شان را در قاب جادویی بگنجانند. رسانه ملی با صرف هزینههای هنگفت و دعوت از چهرههای برتر سینما و تلویزیون (البته به شرط اضافه کردن یک نیروی خودی) بزرگترین استعدادش نه تولید برنامه استعدادیابی که هدر دادن انرژی و سرکوب انگیزه هاست.
سوژه تعداد قابل توجهی از ویدیوهای ارسالی به «عصر جدید» زنانی هستند که در رشتههای مختلف از استعدادهایشان رونمایی کردهاند که اتفاقا مشکل شرعی هم ندارد ولی به خاطر ملاحظات نانوشته سازمانی این افراد هرگز امکان دیده شدن در تلویزیون پیدا نمیکنند و سراغ فضای مجازی میروند.
فضایی که رسانه ملی نمیداند هنوز در مواجه با آن چند چند است. اول ذوق زده و با فراغ بال آن را بهترین راه ارتباطی با مخاطب میخواند بعد به طور کامل تحریمش میکند اما وقتی که میبیند مخاطبانش در حال ریزش هستند برای مجریانش شرط میگذارد که کانال شان را بدون ذکر نام تبلیغ کند. همه اینها آش شله قلمکاری می شود تا در نهایت تصمیم بگیرند یک اپلیکیشن راه به تلویزیون تزریق کنند و برای اینکه مخاطب روی خوش نشان دهد برنامههای هیجان اگیز بسازد تا مخاطب حتی اگر دل خوشی از این سیاست ها نداشته باشد برای رای دادن به چهره محبوبش آن را نصب کند (بیعلاقه و به زور).
بنابراین «عصر جدید» علی رغم زحمت و انرژی همه عواملش تنها میتواند استعدادهایی را به نمایش بگذارد که سازمان صدا و سیما دوست دارد نه مردم ایران. موسیقی جزو لاینفک علاقه ۸۰ میلیون هموطن هنردوست است که هیچ جایی در تلویزیون ندارد و نهایتا کسی که بتواند با جارو صدای سازش را درآورد مجوز حضور پیدا میکند.
این روزها سگها و دیگر حیوانات خانگی اجازه نفس کشیدن در فضای باز را ندارند چه رسد به اینکه همراه صاحبشان وارد فضای استودیو شوند و هنرنمایی کنند. بخشی از ورزش نمایش یک سری حرکتهای هنرمندانه است که صاحبانش از یک قدمی صدا و سیما حتی رد هم نمیشوند چون جز دردسر ارمغانی برایشان ندارد. وقتی بازیگران و هنرمندان چهره و شناخته شده زن حضورشان حتی در اجرای استندآپ کمدی و بازی پانتومیم ممنوع است چطور میشود تصور کرد زنان گمنام بااستعدادهای خاص و فوقالعادهشان امکان حضور در فراگیرترین رسانه کشور را پیدا کنند.
هیچکس از شکم مادر، نابغه و مستعد و خلاق خطاب نمیشود. استعداد از دل همین رفتارهای ساده و زندگی روزمره نمایان میشود. رفتارهایی که تا وقتی بشر روی زمین زیست میکند با اوست و اجتناب ناپذیر اما قوانین نانوشته و جاهلانه برخی مسئولان و تصمیم گیرندگان نمیگذارد نه آنها که در زمینه برنامهسازی استعداد دارند کارشان را درست انجام دهند نه طیف وسیع مردم دلشان به همین فرصتهای کوچک خوش باشد.