وقتی ویدیو شروع می شود پیش خودمان می گوییم چه عجب که یک هنرمند هم به وضعیت بدِ اقتصادی اعتراض کرده است و همراه با مردم گام برداشته، اما جلوتر که می رویم، میبینیم نه خیر، همچنان همه چیز تبلیغ است و باز هم بناست که از فقر و درد مردم کاسبی شود.
بله، درست است همه چیز گران و ترسناک شده اما با آن نشاطی که شما وصفش می کنید، در تضاد است. غم و اندوهِ گرسنگی و گرانی بسیار طاقت فرساتر از این سرزندگی شماست.
سوالتان این است که چه کار کنیم تا هزینه هایمان کنترل شود؟ راهکارهای زیادی وجود ندارد جز کم کردن خریدِ کالاهای اساسی.
البته پیش تر، همکارتان گفته بود «هر آدمی که پس از سی سال کار کردن نتواند یک آسایش مالی حداقلی برای خود و خانوادهاش فراهم کند، به نظر من آدم بی دست و پایی است.»، به هر حال راهکار شما که پیشنهاد رژیم میدهید، خیلی منصفانه تر و مودبانه تر از کسی است که مردم را بی دست و پا می داند.
شاید هم نیتتان خیر بوده و فقط به فکر سلامتی مردم بودید و نمی خواستید این حجم از هجمه و حاشیه را به جان خود بخرید. البته خدارا شکر که دغدغه تان فقط هزینه های آدامس است نه قیمت گوشت، مرغ، روغن و برنج! اگر هم خیلی نگران قیمت آدامسی هستید که میجوید، بهتر است آدامس ارزان تری بخرید تا هزینههایتان کنترل شود، یا اصلا آدامس نجوید، به هر حال پیشنهاد رژیم برای کنترل هزینه، دردی از کسی دوا نمی کند.
حرفتان درست است یا باید بگویم تبلیغی که کرده اید، درست است. شاید در طول ماه هزینه های زیادی را به خورد و خوراکمان اختصاص می دهیم اما این هزینه ها برای خرید کالاهای اساسی است و دیگر به چیز دیگری کفاف نمی دهد. آقای رامبد جوان، زندگی ما با زندگی شما خیلی فرق دارد.
شما می گویید هزینه هایت زیاد شده؟ غر نزن! به جایش رژیم بگیر.
آن هایی که پوست و استخوانند چه کنند؟ کاش میدانستید که هزینه ها و درآمدها چگونه است. البته به نظر می رسد که جناب سعدی، هفت قرن پیش و زمانی که گفت «بر احوال آن مرد باید گریست، که دخلش بود نوزده، خرج بیست!» بهتر از شما در جریان وضعیت اقتصادی و درآمدی مردم قرار داشته چون حداقل به جای پیشنهاد رژیم و بی دست و پا خواندن آنها بر احوال شان می گریست.