بنابراین نمیخواهیم فهرست بلندبالایی از توصیهها را برایتان دیكته كنیم. اما میخواهیم بگوییم با فرزندانتان كمی طبیعیتر و با حوصلهتر و مهربانتر باشید. مهم نیست كه لباسشان لكه داشته باشد و كاملا تمیز و درخشان نباشد، مهم نیست به جای چلو مرغ، نان و پنیر بخورند؛ چون آنچه در خاطر آنها نقش میبندد، محبت و عشق و توجهی است كه از جانب شما دریافت میكنند.
لحظاتی كه به آنها عشق ورزیدهاید، خطایشان را بخشیدهاید، نوازششان كردهاید و به جای آنكه شاهد غم و غصه شما باشند لبخند و آرامش را به آنها هدیه دادهاید، لحظات فراموشنشدنیای هستند كه هیچ كودكی آنها را فراموش نمیكند.
اما موضوع زمانی حادتر میشود كه فرزند ما دچار بیماری جسمانی یا روانی یا خدای ناكرده اعتیاد، ناهنجاریهای رفتاری و شخصیتی و خلاصه دچار مشكلاتی در زندگی شده باشد كه قابل حل نیستند یا به سختی درمان میشوند. در این شرایط بعضی از والدین مدام خود را مقصر میدانند و گاهی با احساس گناه تا آخر عمر و تا ابد خود را سرزنش میكنند.
این دسته از والدین مدام میگویند ای كاش فرزندمان را از دوستان ناباب منع كرده بودیم؛ ایكاش با او خشونت نمیكردیم، ای كاش تصویر بچه بد و خلافكار به او نمیدادیم و مدام به خاطر كارهای بد او را سرزنش و تحقیر نمیكردیم، ای كاش به جای رخت و لباس خوب، برایش آرامش فراهم میكردیم، ای كاش زودتر در پی درمانش بر میآمدیم و صدها ای كاش دیگر ذهن و زندگی آنها را اشغال میكند و نمیتوانند از آن رها شوند.
به هر حال باور من این است كه هیچ پدر و مادری راضی به شكست و ناكامی فرزندش نیست؛ مگر آنكه خود او هم معلول ناهنجاریها و ناكامیهای درماننشده دیگری باشد. مشكل بیشتر والدین این نیست كه خیرخواه فرزندان خود نیستند، مشكل این است كه به جای اینكه از نظر روحی و در عمق وجود، پدر یا مادر شده باشند، به ظاهر و تنها با جسم خود، پدر یا مادر میشوند.
یعنی در زمانی كه نمیدانند تربیت یا پرورش فرزند چه معنایی دارد و چه كاری برای فرزندشان خوب یا بد است، بیشتر به حرف و نظر درست یا نادرست دیگران تكیه میكنند.
پدر یا مادر چه كسی است؟
پدر یا مادر بودن، رسیدن به نوعی احساس بلوغ روانی و عاطفی است؛ در واقع نوعی پختگی و توانایی اداره كردن و رشد دادن فردی دیگر. پدر یا مادر كسی است كه حتی اگر فرزند نداشته باشد، در درون خود به مرحلهای رسیده كه میتواند فرد دیگری را پرورش بدهد. كسی است كه میتواند نیاز شخص دیگری را به رفع نیاز خود ترجیح دهد. او در درون خود، قدرت راهبرد و هدایت فرد دیگر را حس میكند. میتواند خشم خود را تا حدود زیادی كنترل كند؛
میتواند تمایلات خود را بشناسد و تمایلات دیگری را به او بشناساند؛ میتواند هر جا لازم باشد، از خود و خودخواهی خود بگذرد. توانایی دوست داشتن دیگران را دارد. به فكر انتقام نیست و میتواند هر زمان كه بخواهد، خود را به جای دیگری بگذارد و او را بفهمد و درك كند. او زندگی را جایگاهی برای جولان خواستههای خود تلقی نمیكند.
او خود را تا حدودی شناخته و میتواند كمك كند كه فرزندش هم خود را بشناسد و بدون سرزنش، عیوب خود را ببیند و رفع كند. او مبارزه میكند، اما خشونت نمیورزد. به فرزندش یاد میدهد كه از موانع بگذرد وپیروز میدان باشد؛ اما نه با خشونت و نه با پایمال كردن حقوق دیگران. اگر فرصت داشتم دوباره كودكم را بزرگ كنم، با او میدویدم؛ به كمك او بادبادك میساختم و به آسمان میفرستادم؛
او را بیشتر در آغوش میكشیدم؛ بیشتر به او نگاه میكردم؛ بیشتر تاییدش میكردم؛ به او احترام میگذاشتم و عشق ورزیدن را به او میآموختم. خدا را شكر كه برای همه ما هنوز فرصت هست.
برای خواندن بخش اول -هميشه فرصت برای جبران هست- اینجا کلیک کنید.