آلبوم «امیر بیگزند» قرار است ادامهای بر آلبوم «من خود آن سیزدهام» باشد؟
فکر میکنم از لحاظ تنظیم، آهنگسازی و اجرا، متفاوت از آلبوم «سیزده...» باشد. روحی که در این آلبوم -حداقل به زعم من- وجود دارد، مخصوص به خودش است و تمام دغدغه من این است که مردم هم این روح و این جهان را به خوبی درک کنند.
خیلی امیدوارم که این اتفاق بیفتد و همه به اصل و اساس حرفی که در این آلبوم زده میشود، برسند. تا این لحظه که با شما حرف میزنم، این آلبوم برای خودم خاصترین آلبومم محسوب میشود.
البته فرق دیگری هم که با «سیزده...» دارد این است که در «امیر بیگزند» فقط شعرهای کلاسیک وجود ندارد و از ترانههای امروزی هم در آن استفاده شده است.
البته این ترانهها و جهانشان هم با کارهای دیگری که در گذشته از من منتشر شده، تفاوتهای بسیاری دارد. همانطور که گفتم، جهانبینی «امیر بیگزند» مخصوص بهخودش است و روایتی دارد که این روایت همه قطعات آلبوم را مثل نخ یک تسبیح به هم متصل میکند. برای این آلبوم انرژی زیادی صرف و عرقهای روحی بسیاری ریخته شد.
توضیحاتت تقریباً همه سوالهای بعدی من درباره آلبوم را جواب داد. برویم سراغ «شهرزاد». داستان همکاری تو با «شهرزاد» از کجا کلید خورد؟
پیشنهاد محمد امامیبود و با هم دربارهاش حرف زدیم. بعد هم سناریو را خواندم و خوشم آمد و همکاریمان شکل گرفت.
اینکه برای حضور در «شهرزاد»، پیشنهاد خواندن در سریالی دیگر را رد کردی، صحت دارد؟
نه، صحت ندارد. رد کردن پیشنهادات دیگر ربطی به حضورم در «شهرزاد» نداشت.
حضور فردین خلعتبری و علیرضا قربانی در قسمتهای نخست سریال و اضافه شدن تو در ادامه به این سریال شایعات زیادی را در پی داشت. خودت در این مورد ناگفتهها را میگویی؟
فکر میکنم موضوع حضور من ربطی به ماجرای رفتن آقای قربانی و خلعتبری نداشت.
یک موضوع درونگروهی بود که پیش از اضافه شدن من به سریال در موردش تصمیمگیری شده بود. خیلی در جریانش نیستم و نمیتوانم درباره این مسأله قضاوت درست و منصفانهای داشته باشم. پس ترجیح میدهم دربارهاش حرفی نزنم.
چهرههای دیگری هم پس از حضور تو و فراگیری قطعات «شهرزاد» که قطعاً به موفقیت سریال کمک شایانی کرد، جبهه گرفتند و به تو و سینا سرلک تاختند.
به مرور موضوع به نوعی تقابل موسیقی سنتی و ایرانی با موسیقی پاپ هم تبدیل شد. این مقابله آیا اساساً درست بود و میزان این واکنشها چرا تا این حد پیش رفت؟
اصولاً همیشه اینطوری است که یکسری با چیزی موافقاند و یکسری دیگر مخالف. آنهایی که صرفاً تحسین میکنند، همیشه تحسین میکنند و آن دسته دیگر هم که طبق معمول همیشه میتازند. من اصلاً چنین قصدی نداشتم و بحث تقابل و این چیزها حتی یک لحظه هم به ذهن من خطور نکرد.
فقط سعی کردم بر اساس استانداردهایی که در ذهن دارم، کار درست و شایستهای بسازم که آبرودار باشد. اگر بخواهم همیشه خودم را درگیر این چیزها کنم که نمیتوانم کار کنم. در واقع نمیتوانم مدام هوش و حواسم را به این معطوف کنم که دیگران چه میخواهند و چه میگویند.
بین این خواستهها و آن چیزی که من فکر میکنم، باید به یک نقطه درست و اصولی برسم که بشود اسمش را گذاشت نتیجه خوب. بین این دو طیفی که گفتم، یک طیف پروسواس و ریزبین و نکتهسنج هم وجود دارد که نگاه و نظرشان بیشتر کمکم میکند. بعضیها انصافشان به تعصبشان میچربد.
فکر میکنی دلیل فراگیری آثاری که در «شهرزاد» خواندی، چه بود؟ تصویری بودن آثار، ویدئوکلیپهایی که برای آن آثار ساخته شد، خود ترانهها یا...؟
مهمترین عاملش این بود که کارها خیلی دلی ساخته شد. یعنی اصلاً شکل و شمایل سفارشی نداشتند. اگرچه در ظاهر اینطور به نظر میرسد، اما واقعاً خودشان شکل گرفتند.
مطمئناً وجود یک تیم حرفهای فیلمساز هم در این زمینه نقش بسیار موثری داشت. اینکه آنها میدانستند و این هوش و درایت را داشتند که از امکان موسیقی درست و بهجا استفاده کنند.
هیچکدام از این دو بخش موسیقی و فیلم، فدای هم نشدند و هر کدام به صورت مستقل به عنوان یک پکیج به درک و دریافت بهتر اثر کمک کردند. بعضی وقتها همهچیز دستبهدست هم میدهد تا یک اثر گل کند.
دوست دارم واضح و صریح جواب بدهی. سوال آخرم مهمترین سوال این گفتگو هم هست. اگر قرار باشد بین «سنتوری» و «کجایی» انتخاب کنی، کدامیک را بیشتر دوست داری؟ جواب این سؤال شاید دغدغه خیل عظیم طرفدارهایت باشد.
«سنتوری» کاری بود در زمان خودش و «شهرزاد» کاری در زمان خودش. فاکتور زمان در این انتخابها خیلی مهم است. انتخاب کردن معذبم میکند، پس اجازه بده که انتخاب نکنم. فقط بگویم که حال هر دو را دوست دارم.
برای خواندن بخش اول -محسن چاوشی و اتفاقات سال 94- اینجا کلیک کنید.