Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.
دوشنبه 5 آذر 1403 - 19:29

8
مهر
حقايقی پيرامون مشكلات زنان

حقايقی پيرامون مشكلات زنان

زنان نیز مانند مردان به دلایل وراثتی، فردی و محیطی دچار اختلالات و بیماری‌های خفیف یا حاد روانی می‌شوند.

ركسانا خوشابی؛ كارشناس ارشد مشاوره

 

از زمانی كه تب سخن گفتن درباره حقوق زن فراگیر شد، هر زمان قرار می‌شد راجع به زن حرف بزنم یا بنویسم، از همان ابتدا از خودم می‌پرسیدم كه چرا باید راجع به زن حرف زد؟ 
آیا باید در باره حقوق از دست رفته زن‌ها بگوییم؟ آیا باید از ظلم‌هایی كه در طول تاریخ بر زن‌ها روا داشته شده سخن بگوییم؟ آیا باید از رنج‌ها و تفاوت‌ها و تبعیض‌ها بگوییم؟ یا باید آگاهی زن‌ها را درباره حقوق قانونی یا انسانی‌شان بیشتر كنیم؟ 
اما من ترجیح می‌دهم یادآوری كنم كه همه ما قبل از زن بودن یا مرد بودن‌مان، انسانیم. به عنوان یك انسان، وظایف، مسؤولیت‌ها و ماموریت‌هایی در این كره خاكی داریم و به عنوان یك انسان باید هوادار حق و حقیقت باشیم و بعد... می‌رویم سراغ جنسیت‌مان!

زنان و مسائل روانشناختی

زنان نیز مانند مردان به دلایل وراثتی، فردی و محیطی دچار اختلالات و بیماری‌های خفیف یا حاد روانی می‌شوند. اما مطالعات نشان می‌دهد كه دلیل برخی از اختلالات روانی خانم‌ها عوامل بیرونی و محیطی و گاه وابسته به فرهنگ است. در واقع، برخی از اختلالات زنان، عارضی هستند و همین امر موضوع بررسی این اختلالات را جدی‌تر و مهم‌تر می‌كند. در اینجا  به دو دسته از این اختلالات اشاره می‌شود؛ اختلال‌هایی كه گاه از تهدیدات بیرونی و محیطی برای جنس مونث پدید می‌آیند و متاسفانه قدمت تاریخی دارند! 

افسردگی در زنان شایع‌تر است!

بر اساس مطالعاتی كه در اروپا و ایالات متحده انجام شده است، مشخص شده كه بین 9 تا 26 درصد زنان در طول زندگی خود دست كم یك بیماری افسرده‌كننده داشته‌اند؛ در حالی كه این آمار در مورد مردان 5 تا 12 درصد است.
همچنین، برآورد شده كه بین 9/3 تا 5/4 درصد زنان و 3/2 تا 2/3 درصد مردان در برهه‌ای از زمان به این اختلال دچار می‌شوند. بنابراین زنان دو برابر بیشتر از مردان گرفتار افسردگی می‌گردند و شیوع آن به خصوص در گروه‌های سنی جوان‌تر بیشتر است.
همان‌طور كه می‌دانید، وقتی فرد افسرده می‌شود، احساس ناراحتی و گناه كرده و گمان می‌كند از بقیه افراد پایین‌تر است. همچنین زودرنج می‌شود، سطح انرژی در او پایین می‌آید و انجام هر كاری در او مستلزم تلاش زیادی است. فرد افسرده احساس می‌كند كه مشكلات او لاینحل است و هیچ چیزی نمی‌تواند وضعیت او را بهبود بدهد یا تغییری در آن ایجاد كند. 

به نظر شما چرا شیوع افسردگی در بین زنان بیشتر است؟ صاحبنظران عمدتا شیوع فرهنگ اعمال زور و اجبار بر زن‌ها، تبعیض‌های اجتماعی، توقعات نامناسب از زنان و سایر عواملی را كه منجر به اعتماد به نفس پایین در آنان می‌شود، از عوامل مهم اجتماعی می‌دانند كه در افسردگی خانم‌ها موثر است. 

به این ترتیب، بخشی از افسردگی زن‌ها بهایی است كه در برابر تبعیض‌های اجتماعی و اعمال زور و اجبار جامعه یا مردان پرداخته می‌شود! و این زن است كه باید در پی درمان این بیماری تحمیل‌شده از محیط برآید. 
خوشبختانه، درمان افسردگی در زمان ما ممكن و میسر است و انواع روش‌های رفتاردرمانی، درمان‌های شناختی و حتی دارودرمانی در این زمینه كاربرد دارند. امروزه از فرهنگ‌ها و جوامع حمایت‌كننده از تحقیر و آزار و تبعیض زنان انتظار می‌رود كه لااقل بخشی از شناسایی، تشخیص و درمان افسردگی زنان جامعه خود را بر عهده بگیرند ویك بام و دو هوا نكنند و اگر زن را موجودی ناقص و درجه دو تلقی می‌كنند، ناگهان در زمینه درمان بیماری، او را تنها مسؤول موضوع به حساب نیاورند و حداقل در این شرایط به كمك او بشتابند!  

خشونت‌های فیزیكی

متاسفانه، اعمال انواع خشونت نسبت به زنان و حتی ضرب و شتم آنها، با وجود انواع پیشرفت‌های فرهنگی، تكنولوژیك و علمی انسان همچنان ادامه دارد. حتی در كشورهای پیشرفته برآوردهای انجام‌شده نشان می‌دهد بین 25 تا 30 درصد زنان ازدواج‌ كرده حداقل یك بار در زندگی مورد خشونت فیزیكی همسرشان قرار گرفته اند! آماری كه به نظر می‌رسد در كشورهای نه چندان پیشرفته بیشتر هم باشد.

خشونت علیه زنان از سوی كمیته بین‌المللی خشونت علیه زنان به این صورت تعریف شده است: «رفتاری كه موجب می‌شود یك زن با ترس و وحشت زندگی كند». خشونت بر علیه زنان، هم شامل خشونت‌هایی است كه در خارج از منزل اتفاق می‌افتد و هم آنهایی را شامل می‌شود كه در خانواده رخ می‌دهد. نكته مهم این است كه زورگویی و اعمال خشونت، بخش طبیعی ازدواج یا هر رابطه دیگری نیست و نباید آن را تحمل كرد و هیچ كس نمی‌تواند نسبت به شخص دیگری، حتی اگر همسر او باشد، اعمال خشونت كند. در حالی كه متاسفانه بعضی افراد همسر (یا فرزندان) خود را جزئی از اموال شخصی تلقی می‌كنند و به خود حق می‌دهند هر گونه دخل و تصرفی در این اموال شخصی داشته باشند! 
تجربه و مطالعات نشان می‌دهند كه قربانی خشونت از نظر روانشناختی به اندازه خشونت‌كننده مقصر است و اغلب افراد بالغی كه به هر دلیلی حاضر به ادامه رابطه با فرد خشن می‌شوند و مورد خشونت و تعرض قرار می‌گیرند، خود مبتلا به اختلال یا مسائل روانی هستند و علت تحمل سطوح بالا یا پایین خشونت توسط افراد این است كه زمینه‌های روانی آنها از خشونت‌پذیری یا حتی از خشونت‌پروری حمایت می‌كند. با این حال، این امكان هم وجود دارد كه خشونت‌پذیری و عدم واكنش در برابر زور و ظلم، تا حدی جنبه تربیتی و فرهنگی داشته باشد كه در این صورت لازم است آگاهی‌های كافی به قربانیان خشونت داده شود و هر چه بیشتر حقوق فردی و قانونی آنها به ایشان یادآوری و آموخته شود. 
فردی هم كه اعمال خشونت می‌كند، ممكن است از یك طرف خود قربانی سابق خشونت فردی دیگر بوده و یا هویت خشن در او به دلایل روانی یا فرهنگی نهادینه شده باشد. بنابراین، او هم نیازمند كمك روانشناختی است و نباید اعمال خشن او به عنوان اعمالی عادی تلقی شود.
با توجه به همه این موارد، در زمانه ما كه زنان هم نقش‌های زنانه و هم نقش‌های مردانه را بر عهده دارند و گاه انجام این نقش‌های دوگانه به شدت از طرف جامعه بر آنها تحمیل می‌شود، رسیدگی به وضعیت روانی آنها و در نتیجه بهبود بخشی به سلامت روانی خانواده‌ها، وظیفه مهمی است كه نباید فراموش شود. 

ضمن اینكه خود زن‌ها هم باید مراقب باشند تا پذیرش نقش‌های دوگانه، جوهر لطیف و منعطف وجودی آنها را تحت تاثیر قرار نداده و آنها را ازمقام زن بودن به مرحله موجودی دوگانه كه معلوم نیست چه جنسیتی دارد، تنزل ندهد و همیشه به یاد داشته باشند كه «خود بودن» از زن بودن یا مرد بودن خیلی مهم‌تر است.

 

برچسب ها: مشکلات زنان، زنان و مسائل روانشناختی، افسردگی در زنان، خشونت‌های فیزیكی، روانشناسی زنان تعداد بازديد: 3629 تعداد نظرات: 0

نظر شما در مورد این مقاله چیست؟

فیلم روز
تصویر روز