تازه مقطع راهنمایی را به پایان رسانده بودم که «فرهاد» به خواستگاری ام آمد. آن زمان ۱۵ سال بیشتر نداشتم و در شیطنتهای دوران نوجوانی غرق بودم نه به ازدواج فکر میکردم و نه چیزی درباره آن میدانستم. فقط به خواست مادرم چادر رنگی را سرم انداختم و برای خانواده خواستگارم چای بردم. این گونه بود که چند روز بعد سر سفره عقد با جوانی نشستم که به تازگی گواهی نامه گرفته و به مسافرکشی مشغول بود. خلاصه طولی نکشید که زندگی مشترک من و فرهاد در زیر یک سقف آغاز شد. اما همسرم مردی خوش گذران و رفیق باز بود و هیچ مسئولیتی در زندگی مشترک نداشت. او همه درآمدش را صرف شب نشینی در کافهها و تفریح و خوش گذرانی با دوستانش میکرد با وجود این من مجبور به سکوت بودم چرا که اعتراض هایم را با کتک پاسخ میداد. اولین فرزندم را در سن ۱۸ سالگی زمانی به دنیا آوردم که باز هم حتی معنای مادر شدن را نمیدانستم و تنها با راهنماییهای مادرم از فرزندم مراقبت میکردم، ولی در این شرایط نیز رفتارهای همسرم تغییری نکرد به طوری که مسئولیت پدری خود را نیز فراموش کرده بود و فقط اوقاتش را با دوستانش میگذراند. وقتی ماجرا را برای مادرش بازگو کردم مرا دعوت به سکوت کرد و گفت: زن باید در برابر رفتارهای همسرش سکوت کند. پدر فرهاد نیز همین رفتارها را داشت و من با آن که کتک میخوردم، اما سکوت کردم و به زندگی با او ادامه دادم. خلاصه رفتارهای همسرم به جایی رسید که فهمیدم به من خیانت میکند و با زنان دیگری در ارتباط است. فرزند دومم در حالی به دنیا آمد که من سرگرم خانه داری و پس انداز پول با قناعت بودم تا این که منزل کوچکی خریدیم و از مستاجری نجات پیدا کردیم. آن روزها من ارزانترین لباسها را میپوشیدم و مدام به همراه فرزندانم به منزل مادرم میرفتیم تا هزینه ناهار و شام را نپردازیم و من بتوانم پول بیشتری پس انداز کنم.
بیشتر بخوانید:
پشتپرده آگهیهای استخدامی که عکس باحجاب را برای رزومه قبول نمیکنند
طلاق عروس خانم به خاطر وسواس عجیب داماد
دام زن صیغهای برای مردان پولدار
در همین افکار غرق بودم که شبی همسرم با چهرهای خشن و عصبانی وارد منزل شد و بی دلیل شروع به سر و صدا کرد. او مرا به قصد کشت زیر مشت و لگد گرفت و در حالی که فریاد میزد تو به من خیانت کردی و با مردی غریبه رابطه داری، ادعا کرد که صدای ضبط شده مرا دارد! این در حالی بود که فرهاد از جزئیات ماجرای مزاحمت تلفنی آن مرد غریبه نیز کاملا خبر داشت. آن شب بعد از آن که از زیر مشت و لگدهایش نجات پیدا کردم حدود نیمه شب بود که مرا از خانه بیرون انداخت و در برابر چشمان حیرت زده دخترم مرا زنی بدکاره خواند. گیج شده بودم اصلا از همسرم انتظار چنین تهمتهای ناروایی را نداشتم. به ناچار در آن تاریکی شب به سوی منزل مادرم حرکت کردم در حالی که آرام و قرار نداشتم و از این موضوع بسیار نگران و ناراحت بودم. وقتی ماجرا را پیگیری کردم تازه فهمیدم که آن شماره ناشناس مربوط به یکی از دوستان همسرم است. وقتی او را تهدید به شکایت کردم مدعی شد به خاطر اصرارها و خواست همسرم دست به این عمل زشت زده است! حالا بعد از ۲۰ سال زندگی مشترک و با این تهمتهای ناروا در دو راهی قرار گرفتم که...
شایان ذکر است، به دستور سرگرد محمدی (رئیس کلانتری آبکوه) پرونده این زن جوان در دایره مددکاری اجتماعی کلانتری مورد رسیدگی و بررسیهای کارشناسی قرار گرفت.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
منبع:خراسان