راستي چرا پزشكان خطا ميكنند و چه عامل و يا عواملي در اين مساله دخيلند؟ و آيا اساسا خطا در پزشكي جزء لاينفك اين علم است؟ همانگونه كه مستحضريد اخلاق پزشكي جزء لاينفك از علم پزشكي است و اين علم در آموزههاي اسلامي قداست ويژهاي دارد و در كنار علم دين گذاشته شده است. از طرفي قوانين حمورابي كه بر مجازات پزشكان خطاكار قبل از بقراط پرداخته است نشان از اين واقعيت است كه از بدو پيدايش اين علم، شخصيت اخلاقي و دارا بودن وجدان در رتبه اول قرار داشته است. در نيم قرن اخيرشاهد طرح موضوعاتي جدي از قبيل خطاي پزشكان بودهايم كه گاهي منجر به مجازات سنگين نيز گرديده است. آمار و ارقام جهاني حاكي از اين واقعيت است كه مرگ و مير ساليانه ناشي از خطاهاي پزشكي بين 46 تا 98 هزار نفر و ميزان آسيبهاي غيرمرگبار وارده در بيماران، بيش از يك ميليون مورد گزارش شده است. همچنين طبق گزارشي 61 درصد پزشكان بالاي 55 سال عنوان كردند كه حداقل يك اشتباه جدي در طول مدت طبابت كردهاند. در كشور ما نيز بنا بر اعلام سازمان پزشك قانوني در سال 1388 از دو هزار و نوزده پرونده ارجاعشده به پزشكي قانوني بيش از هزار پزشك در انجام وظيفه قصور داشتهاند. خوشبختانه بايد اذعان كرد خطاهاي پزشكي در قياس با تعداد مراجعه بيماران به پزشكان، آمار بسيار اندكي دارد. ولي اين سوال وجود دارد كه چه عواملي موجب اين خطاها ميشوند؟ پزشكي كه سالها از عمر خود را در كسب علم و دانش سپري مينمايد و هم و غم او خدمت به خلق و عشق به بشريت است چرا بايد اينچنين عمل كند كه قابل سرزنش باشد؟ به نظر بنده، فعاليت و حرفههاي پزشكي تيز مانند بقيه حرف نميتواند خالي از خطا باشد. از نظر پزشكي، زماني يك پزشك خطاكار محسوب ميشود كه آنچه را در توان و اختيار دانش پزشكي روز است و طبيعت بيمار، اقتضاي آن را دارد؛ به كار نگيرد و نتوان شكست درمان را به شانس مرتبط نمود. اما واقعاً تمام اين خطاها متوجه عملكرد (انساني) فرد پزشك است يا عوامل ديگري نيز مانند عوامل اجرايي و برنامهريزي در اين فرآيند دخيلند؟ نگاهي اجمالي به اين موضوع حاكي از آن است كه خطا ميتواند در تمامي مراحل تشخيص، درمان، ترخيص و... رخ دهد كه متوجه پزشك و علم پزشكي او است. مثلا شباهت زياد بعضي از بيماريها مثل بيماري قارچي پوستي يا اگزما كه اگر پزشك در تشخيص آن اشتباه كند موجب تشديد بيماري ميشود و يا خطا در معالجه كه پزشك عليرغم رعايت اصول علم پزشكي نائل به موفقيت نميگردد كه عدم توفيق او نقص در علم پزشكي است و يا علاوه بر تبحر كافي و انجام عمل جراحي مطابق با اصول علمي، عدم نظارت و مراقبت از بيمار موجبات آسيب به بيمار ميگردد. علاوه بر عوامل مذكور عوامل ديگري نيز از قبيل عوامل تكنيكي، تكنولوژيكي، وسايل مصرفي و تصميمات مديريتي غلط نيز ميتواند باعث گردند پزشك به نتيجه مورد نظر نرسد و در نتيجه به عنوان خطاركار قلمداد ميشود در حالي كه اصل خطا متوجه او نيست. اين يك اصل است كه هر فردي حق دارد از درمان مناسب و استاندارد بهره برد. پزشكان هم مسلماً نيتي غير از اين ندارند ولي بايد توجه كرد پزشكان مسوول عملكرد صحيح تمامي عوامل مرتبط با درمان بيمار نيستند و عواملي كه در بالا ذكر شد متاسفانه ميتواند عليرغم تمامي تلاش پزشكان در روند سير درمان بيمار عواقب و عوارض اسفباري ايجاد كنند. در دنياي امروز كه ميان پزشك و بيمار رابطهاي حقوقي برقرار شده است و پزشك مكلف است در معالجه بيمار از تمام استعداد و قابليتهاي خويش بهره گيرد و چارچوب قانوني را فراموش نكند، انصافاً اين حق را هم بدهيم كه عليرغم انجام وظيفه، اتفاقي يا غيراتفاقي، نتيجه متفاوت از نتيجه معمول نيز ممكن است حاصل شود كه در نهايت ميتواند خطاي پزشك محسوب شود در صورتي كه خارج از توانايي پزشكان ميباشد. در پايان اميدوارم كه با بررسيهاي بيشتر و تدوين دستورالعملها و مقررات مناسب و دوري از برخورهاي سليقهاي، بتوان شاهد روزي بود كه قضاوت عادلانه نسبت به اين قشر زحمتكش داشته باشيم و موجب سلب اطمينان جامعه نگرديم.