پروين اعتصامي بيشك بانويي بزرگ و همانند نامي كه بر او نهادهاند همچون ستارهاي درخشان در پهنه وسيع آسمان ايران ميباشد. پرويني كه هيچوقت فراموش نخواهد شد و همواره زود سفر كردنش از اين دنيا عامل تأثر و ناراحتي ادبدوستان و شاعران بوده است. اشعار پروين اعتصامي ارزشي به مقام انسان ميبخشد كه ميتوان گفت بر تن هر آدمي لباسي از آراستگي و زيبايي ميپوشاند. لباسي كه با زمزمه و خواندن اشعار او رنگ جلا و تازگي ميگيرد. به مناسبت 25 اسفند سالروز بزرگداشت پروين اعتصامي زندگي اين بانوي اديب و فرزانه را مرور ميكنيم:
شاعر ايراني، فرزند ميرزا يوسف خانِ آشتياني اعتصام دفتر (بعدها اعتصامالملك). در 25 اسفند 1285ش هفت ماه و ده روز پس از اعلان مشروطيت ايران در تبريز چشم به جهان گشود. از آنجا كه پروين در سايه شخصيت و تربيتِ چنين پدري باليد و نام و آوازه يافت و نهالِ شعرش به برگ و بار نشست و در جواني بر سراسر گستره زبان و ادب پارسي سايه گسترد، به جاست كه نخست از تأثير محيطِ خانوادگي و تربيتي وي ياد كنيم. آنگاه به شرحِ زندگي پروين بپردازيم؛
دختر كو ندارد نشان از پدر . . .
ميرزا ابراهيمخان مستوفي آشتياني (اعتصامالملك)، پدر يوسف اعتصامي از نجيبزادگان آشتيان بود كه در جواني با سمت استيفاي آذربايجان به تبريز رفت و تا پايان عمر در آن شهر ماند. يوسف اعتصامي در 1253ش در تبريز به دنيا آمد. در كودكي نزد پدر و آموزگاران برگزيده به تحصيل مقدمات پرداخت. سپس ادبِ عربي، فقه، اصول، منطق، كلام وحكمتِ قديم را بسزا آموخت. در خطهاي چهارگانه نستعليق، نسخ، شكسته و سياق به استادي رسيد و علوم جديد را نيز به خوبي فرا گرفت. در زبانهاي تركي استانبولي دبيري شيرينسخن، در زبان فرانسوي مترجمي توانا و در زبان و ادب عرب، مترجمي بيهمتا گرديد. ميرزا يوسف خان چند سال پيش از اعلام فرمان مشروطيت، در ربيعالثاني 1318 ق، كتاب تحرير المرأه (آزادي زنان)، تأليف قاسم امين مصري را در حقوق و آزادي زنان به پارسي ترجمه و به نامِ تربيت نسوان در تبريز چاپ كرد كه در گرماگرم تعصُّبِ عام بهويژه در تبريز آن روزگار، نمونه يكي از شخصيتهاي ادبي و به شهادت تاريخ، نخستين كسي است كه لواي آزادي را برافراشته و بذر اين نهالِ بارور را كاشته است.
باري، ثمره ازدواج يوسف اعتصامي با بانو اختر اعتصامي چهار پسر و يك دختر بود: ابوالقاسم اعتصامي، ابوالفتح اعتصامي، نصرا... اعتصامي، دكتر سعيد اعتصامي و پروين اعتصامي، يوسف اعتصامي به تربيت فرزندان و خواندن و نوشتن و ترجمه كردن عمر ميگذراند. دستاورد اين عرقريزي روح، نزديك به سي اثر از نوشته و تحقيق و ترجمه است. وي با ضعف پيري در اين مدت كوتاه، كتابخانه مجلس شوراي ملي را فهرست و آن را در سه مجلد ضخيم منتشر كرد. وي سرانجام در 12 ديماه 1316 ش. زندگي را بدرود گفت. از مرثيه دردناكي كه پروين سروده، به خوبي ميتوان عمق تأثر و ژرفاي عاطفه وي را نسبت به پدر دريافت. باري، پروين در چنين خانه و خانداني چشم به جهان گشود. در كودكي با پدر به تهران رفت و بقيه عمر كوتاه خود را در اين شهر گذراند. ادب پارسي و عربي را نزد پدر آموخت. از كودكي شعر گفتن آغازيد. خانه پدرش ميعادگاه ارباب فضل و دانش بود. پروين همواره آنان را با قريحه سرشار و استعداد خارقالعاده خود دچار حيرت ميساخت. پروين در خرداد 1303 ش، از مدرسه دخترانه آمريكايي تهران فارغالتحصيل شد و قطعهاي در اين باب سرود و در جشن فارغالتحصيلي، خطابه «زن و تاريخ» را ايراد كرد. پروين در همان مدرسه سالي چند به تدريس پرداخت. هم در آن اوان، پيشنهاد ورود به دربار را نپذيرفت. در تمام سفرهايي كه پدرش در داخل و خارج كشور داشت وي را همراهي ميكرد. در 19 تيرماه 1313 ش با پسرعموي پدر خود كه رئيس شهرباني كرمانشاه بود ازدواج كرد و چهار ماه پس از عقد ازدواج به كرمانشاه و به خانه شوي رفت. اما از آنجا كه شوهرش با عوامل ذوقي و انديشگي پروين سخت بيگانه بود، اين ازدواج دير نپاييد و به جدايي انجاميد. پروين پس از دو ماه و نيم اقامت در خانه شوهر خود از كرمانشاه به تهران به خانه پدر بازگشت و در 11 مرداد 1314 ش با گذشتن از كابين، براي هميشه از شوي جدا شد. اين پيشامد را با خونسردي و متانت تاب آورد و تا پايان عمر از آن ماجرا سخني بر زبان نياورد و شكايتي نكرد. درباره دوره كوتاه زناشويي خود فقط سه بيت سرود. پيش از ازدواج پروين، اعتصامالملك، به انتشار ديوان پروين رضا نميداد، زيرا بيمناك بود كه مبادا كوتهنظران و بدخواهان، نشر ديوان پروين را وسيله تبليغ براي ازدواج تلقي يا قلمداد كنند. پس از ازدواج و جدايي پروين و از ميان رفتن احتمال تعبيرات بدانديشان، اعتصامالملك در 1314 ش به چاپ و نشر ديوان پروين رضا داد. بر چاپ اول ديوان، استاد محمدتقي بهار (ملكالشعراء) مقدمهاي ستايشآميز نوشت كه رشكِ حاسدان را برانگيخت. در اين مقدمه، بهار، گفتنيها را درباره ويژگيهاي شعر پروين و ارزشِ هنري آن گفته است. پس از انتشار ديوان، بزرگاني چون علياكبر دهخدا، محمد قزويني، سعيد نفيسي، لطفعلي صورتگر، شعر او را نقد كردند و بر او و شعرش آفرينها گفتند و از وي در كنار بزرگان شعر پارسي نام بردند. از 2/3/1315 ش پروين به عنوان كارمند كتابخانه دانشسراي عالي استخدام شد و تا پايان سال مذكور در اين سمت باقي بود ولي بنابر گزارش معاون دانشسراي عالي از ابتداي 1316 ش به محل كار حضور نيافت. به ظاهر علت اين امر را بايد بيماري اعتصامالملك و پرستاري پروين از پدر سراغ گرفت. در 1315 ش وزارت معارف ايران، نشان درجه سه علمي به پروين اعطا كرد روز سوم فروردينماه 1320 ش بدون هيچ سابقه كسالت، پروين در بستر بيماري خفت و شب شنبه شانزدهم آن ماه، نيمه شب بدرود زندگي گفت و در اوج جواني و شهرت و محبوبيت به ابديت پيوست. وي را در آستانه مباركه قم در مقبره خانوادگي در جوار مزار پدرش به خاك سپردند. قطعهاي به خط شاعر پس از درگذشت او، بين اوراقش به دست آمد و بر سنگ مزارش حك گرديد. همه كساني كه پروين را ديدهاند و شماري اندك از آنان هنوز در ميان ما ميزيند، وي را به داشتن ويژگيهاي ممتاز اخلاقي ستودهاند و از او به عنوان زني آزرمگين، خوددار، كمگوي و گزيدهگوي و انديشهور ياد كردهاند.
اشعار و آثار پروين اعتصامي
پروين در قالب قصيده، قطعه، غزل، مثنوي و مسمط، شعر سروده است. وي مبتكرِ و مبدعِ قالب و ساخت و صورتي نو نيست. اما نوع ادبي مناظره را كه در ادب پارسي سابقهاي ديرينه دارد اعتباري تازه بخشيد و رونق و رواج داد. در اين مناظرهها كه زندهانگاري و انسانپنداريِ موجودات هستي است. پروين از زبان لاله و نرگس، كبوتر و كبوتر بچه، شانه و آئينه، ابر و گُل پژمرده، مرغ و دانه، بلبل و گُل، اميد و نوميدي، عدس و ماش، بلبل و مور، برف و بوستان، و غيره سخن ميگويد و حاصلِ تأملات و لحظههاي انديشگيِ خود را از زبان آنان بيان ميكند. در اين دنياي رازناك كه آفريده تخيل سرشار اوست همه كائنات در گفتوگو و همه هستي در تپش و رويش است. اما گوشِ راز نيوشي ميبايد، تا اين گفتوگوي خاموش و اين سكوت سرشار از زمزمهها، رازها، آوازها، فريادها، جدالها، خندهها، گريهها، شُكرها و شكايتها را بشنود و به گوش ديگران برساند. و اين مهمترين هنر پروين است. آن هم با زباني ساده و روشن كه توانسته حسّ و عاطفه و انديشه خود را به رسايي باز تاباند.
درونمايه شعر پروين را بايد دو بخش كرد: بخش نخست، ويژه شعر تعليمي و آن ادامه شعر تعليمي سنتي پارسي است. بخش دوم شعر پروين كه از ديدگاه خواننده امروزي، به وي تشخص و اعتبار ميبخشد، شعري است كه دليرانه، كردار و گفتار عاملان حكومت روز را نقد ميكند و بر مردم فرودست اجتماع زمان خود دل ميسوزاند و از حقوق پايمالشده آن دفاع ميكند. از ديگر قشرها و لايههاي جامعه عصر خود كه در كارشان تقلب و دغل ميبيند نيز پرده برميدارد و رسوايشان ميسازد. پروين به حقوق فردي و اجتماعي زن ايراني و ستمي كه بر وي رفته نيز توجه كرده همچنين به زن ايراني يادآور ميشود كه مقام خود را به عنوانِ انسان، همسر و مادر به خاطر داشته باشد و براي رسيدن به جايگاه راستين خود در جامعه، به زيور علم و ادب و هنر خود را بيارايد، چرا كه؛ به هيچ مبحث و ديباچهاي قضا ننوشت/ براي مرد كمال و براي زن نقصان. نقد رفتار خودبينان و خودپرستان و آناني كه كارشان سرزنش و نكوهش بيجاي ديگران است، بارها در ديوان پروين آمده است. وي بر آنان كه فقط كار و رنج خود را ارج مينهند و هنر خود را به رخ مردم ميكشند و تلاش و كوشش كسي را به چيزي نميگيرند، به سختي ميتازد و تحقيرشان ميكند و كوتاه نظرشان ميخواند؛ خويشتن ديدن و از خود گفتن/ صفت مرد كوتهنظرست.
در شعر پروين دلسوزي و مهر و شفقت نسبت به فقيران، پيرزنان، بيوهزنان، كودكان، يتيمان، زنان، گياهان، درختان، پرندگان و حيوانات نيز ديده ميشود. نكتهاي كه در بينش سياسي پروين، قابل تأمل است و از ديدگاه انسان امروز ناپذيرفتني است، اين است كه پروين اغلب عامل بيدادي را كه بر آدميان و پرندگان و جانداران ميرود، به قضا و قدر، دهر، آسمان، فلك، روزگار، گيتي، چرخ گردون نسبت ميدهد. در حاليكه ميدانيم، پرندهاي كه به تير صيادي در خون خويش ميغلتد، ديگر آسمان و زمين را گناهي نيست. اين حاصل درندهخويي انسان است كه از كشتن جانداري، لذتي حيواتي ميبرد و تا انسان از شكار جانداران ديگر لذت ميبرد، جنگ و برادركشي را پاياني نيست. پروين اعتصامي، موحدي است، مسلمان و پاك اعتقاد كه جهان را فيضان آن روحِ بزرگي ميداند كه در همه كائنات جاري و ساري است. از نظر پروين، آدمي به گُلي ميماند كه سحرگاهان ميشكفد و شامگاهان ميپژمرد. عمر او كوتاهتر از آن است كه مجالي براي گله و شكايتي از بد و خوب جهان داشته باشد. پروين، جهان را ميدان همت و كار و كوشش ميداند، نه خوابگاه و جاي آرميدن. پروين انسان را به سعي و عمل به اميد داشتن و دوري از نااميدي، به غنيمت شمردن عمر، به كسب علم و كمال و فضيلت اخلاقي، فرا ميخواند. او كسي را انسان راستين ميداند كه در انديشه ديگران نيز باشد، زيرا جامعه بشري را كل به هم پيوستهاي ميداند كه در آن، سعادت فردي، يكسره بيمعني است. متأسفانه پروين زنده نماند تا آزادي بعد از رفتن رضاشاه را ببيند و با نيما و اصول مكتب پيشنهادي او آشنا گردد. بيشك آزادي سياسي و آشنايي با نيما ميتوانست در پرورش شخصيت هنري پروين، تأثيري بسزا داشته باشد و او را با آفاق جديدي از تخيل و تفكر آشنا سازد و از بنبستِ مضامين تكراري، رهايي بخشد. مرگ زودرس او براي شعر و ادب ما ضايعهاي جبرانناپذير بود.