دکتر حسین رهنمایی؛ عضو هیئت علمی دانشگاه تهران
آنگونه که از برخی از روایات بر میآید سلیمان نبی در یکی از سفرهایش به سرزمین بی آبی میرسد و هدهد را برای یافتن آب مأمور میسازد و هدهد پس از تأخیر و دیرتر از موعد مقرر به محضر سلیمان وارد میشود و در مقابل توبیخ سلیمان نبی عذر میآورد که به جای آب خبر مهمی برای سلیمان آورده است.
خبری که آوردنش باعث بخشودگی جرم تأخیر او خواهد شد. (در قرآن اشارهای به قضیه آب نشده است و ماجرا از تأخیر هدهد شروع شده است.) پرنده خبررسان خبر از سرزمین تازهای به نام سبأ میدهد که زنی بر آن حکومت میکند:
جئتک من سبأ بنبأٍ یقین انِّی وَجَدتُ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَأُوتِیتْ مِن كُلِّ شَیءٍ ولها عَرْشٌ عَظِیمٌ وَجَدتُّهَا وَقَوْمَهَا یسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِن دُونِ اللَّـهِ وَزَینَ لَهُمُ الشَّیطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ فَهُمْ لَا یهْتَدُونَ
من برای توخبر دقیق ودرستی از قوم (سرزمین) سبأ آوردهام. [آنجا] زنى را یافتم كه بر مردم سلطنت مىكرد و از هر چیزى به او داده شده بود و تختى بزرگ داشت.
او و قومش را چنین یافتم كه به جاى خدا به خورشید سجده مىكنند، و شیطان اعمالشان را برایشان آراسته و آنان را از راه [راست] باز داشته بود، در نتیجه [به حق] راه نیافته بودند (نمل، 24-22)
در گزارش هدهد چند نکته قابل بررسی است
- وجود سرزمینی که تحت حکمرانی یک زن است.
- امکانات و داریی های این زن یا این سرزمین بسیار زیاد است. از بین دارائیهای این زن تخت او ارزش ویژه دارد تا حدی که به عنوان نماد و نشان پادشاهی او شناخته میشد.
- او و مردم سرزمینش خورشید را عبادت میکنند.
- شیطان اعمال بدشان را برایشان تزئین کرده است و آنها را از راه راست منحرف نموده است.
سلیمان نبی (ع) برای راست آزمائی گزارش وی به هدهد دستور داد تا نامهای را به دست ملکه سبأ برساند و از وی خواست تا عکسالعمل او را گزارش نماید.
بلقیس پس از دریافت نامه و مطالعه آن، بزرگان قوم خویش را فراخواند و آنان را از دریافت نامهای ارجمند باخبر ساخت و از آنان خواست تا نظرشان را در مورد این نامه و محتوای آن اعلام نمایند تا وی تصمیم نهایی را بگیرد:
«اى سران [كشور] نامهاى ارجمند براى من آمده است، كه از طرف سلیمان است و [مضمون آن] این است: به نام خداوند رحمتگر مهربان بر من بزرگى مكنید و مرا از در اطاعت درآیید».
سپس ادامه داد: «اى بزرگان قوم، در كارم به من نظر دهید كه بىحضور شما [تا به حال] كارى را فیصله ندادهام.» (نمل، 32-29)
آیه بالا نشان میدهد که ملکه بلقیس اهل مشورت با مشاوران و بزرگان کشور (قوم) خویش بود و تصمیمات مهم مملکتی را بدون نظر ایشان اتخاذ نمینمود. نتیجه این که او انسان خودرأیی نبوده است.
فرماندهان و بزرگان کشور ضمن اعلام توانایی خویش برای مقابله و جنگ با سلیمان، اما تصمیم نهایی را بر عهده وی گذاشتند واین نشان از احترام متقابلی است که بین ملکه با بزرگان قوم او بود.
«ما سخت نیرومند و دلاوریم، و [لى] اختیار كار با توست، بنگر چه دستور مىدهى؟» (نمل،۳۳)
بلقیس با اشاره به خوی تبهکاری پادشاهان، شروع به جنگ را به صلاح ملک خویش ندانست زیرا آنها به هر سرزمینی که وارد شوند فساد به پا میکنند و روابط اجتماعی را برهم میزنند.
از این روی وی تصمیم گرفت ابتدا با ارسال هدایایی سلیمان را بیازماید تا هدف اصلی او از ارسال نامه را دریابد.
سلیمان نبی که هدایای ملکه را در مقابل دارایی وملک وسیع خویش بسیار ناچیز دید هدایای ملکه را باز پس فرستاد و و پیامی تند همراه با تهدید برای ملکه ارسال نمود و از وی خواست تا از سرتسلیم با وی در آید.
«سپاهیانى بر [سر] ایشان مىآوریم كه در برابر آنها تاب ایستادگى نداشته باشند و از آن [دیار] به خوارى و زبونى بیرونشان مىكنیم.» (نمل،37)
تهدید سلیمان کار خودش را میکند و ملکه تصمیم میگیرد برای گفتگو به دربار سلیمان بیاید. سلیمان تصمیم میگیرد تا به شکلی خاص قدرت و علم حکومت خویش را به ملکه نشان دهد لذا از اطرافیانش میپرسد که کدامیک میتوانند پیش از آمدن بلقیس تخت (عرش) او را برایش حاضر سازد.
اطرافیان سلیمان که هریک تواناییهای خاصی داشنتد اظهار آمادگی نموده و نهایتاً یکی از اجنهای که در خدمت او بود این کار را انجام میدهد وبه چشم برهمزدنی تخت بلقیس نزد سلیمان حاضر میشود.
به دستور سلیمان، تخت (عرش) ملکه اندکی تزئین و تغییر داده میشود تا هوش ملکه میهمان سنجیده و تأثیر سخنان سلیمان بر وی افزون گردد. (نمل،40)
برخلاف تصور عمومی از عرش بلقیس، برخی از مورخین عرش بلقیس را نام معبدی میدانند که دوران حکمرانی ملکه سبأ محل پرستش خدای خورشید (شمس) بوده گروهی نیز آن را نام کاخ بلقیس میدانند. که در نزدیکی معبد بزرگ شهر قرار داشت و هم اکنون ویرانههای آن در کشور یمن و در نزدیکی شهر مأرب وجود دارد. بعید نیست نام گذاری معبد یا کاخ ملکه به عرش، به دلیل ارزش هنری و عظمت تخت او باشد چنانکه بسیاری از کاخها، موزهها و مکانهای عمومی مشهور جهان به اسم یکی از اشیائی که در آن است نامگذاری شدهاند.
بلقیس به کاخ سلیمان وارد میشود و پس از تشریفات اولیه وارد مذاکره رسمی با سلیمان میشود. در خلال مذاکرات وپرسش ها و پاسخها، سلیمان با نشان دادن تخت تغییر شکل یافته بلقیس از او میپرسد آیا تخت تو این نیست؟
بلقیس پس از اندکی دقت درمی یابد که این تخت خود اوست که پیش از او به نزد سلیمان آورده شده است. لذا از سر تواضع و فروتنی پاسخ داد:
«گویا این همان است و پیش از این، ما آگاه شده و از در اطاعت درآمده بودیم» (نمل،۴۲)
اتفاق دیگری که در بارگاه سلیمان روی میدهد عبور بلقیس از صحن یكی از قصرهاست که کف آن از بلور و زیر آن آب جاری بود.
ملكه میهمان هنگام ورود به قصر گمان كرد كه سراسر صحن قصر را آب فراگرفته است، از این رو دامن خویش برگرفت تا حدی که ساقش نمایان شد و در حالی كه حیران و شگفتزده بود از خود میپرسید این همه آب در این جا چه میكند؟
اما به زودی سلیمان (ع) او را از حیرت بیرون آورد و به او گفت: «کف این قصر (آب نیست بلکه) از بلور صاف ساخته شده است.» (نمل،44)
با این اتفاق، اوج برتری صنعتی و علمی سلیمان به رخ ملکه کشانیده میشود و آخرین ضربه بر روح ملکه کافر زده میشود به حدی که به خود آمده و با تعظیم در مقابل عظمت علمی ومنطق توحیدی سلیمان اظهار میدارد:
رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیمَانَ لِلَّـهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ (44)
«پروردگارا، من به خود ستم كردم و [اینك] با سلیمان در برابر خدا، پروردگار جهانیان، تسلیم شدم». (44)
در نقل قرآنی این داستان، ماجرا به همین جا ختم میشود و ادامه داستان بیان نمیشود اما پارهای روایات اسلامی گویای ازدواج سلیمان با ملکه سبأ است.
ملکه سبأ در آثار مذهبی یهودیان
داستان ملکه سبأ در کتاب مقدس به صورت مختصر آمده است. مطابق با این نقل، آوازه حکومت و دانش سلیمان به گوش ملکه سبأ میرسد و او کنجکاوانه برای آگاهی از این موضوع با صدها بار شتر از انواع محصولات سرزمین خویش راهی دیار سلیمان میشود. سلیمان به گرمی از وی استقبال میکند و به تمام سؤالات و معماهای او پاسخ میدهد و ضمن قبول هدایای او خود نیز هدایای زیادی به وی میدهد.
ملکه مذکور اذعان میکند که تا قبل از دیدار، شیفته آوزاه قدرت و حکومت سلیمان بوده است واکنون تسلیم دانش و حکمت اوست:
«آوازهای كه دربارة كارها و حكمت تو در ولایت خود شنیدم، راست بود. اما تا نیامدم و به چشمان خود ندیدم، اخبار را باور نكردم، و اینك نصفش به من اعلام نشده بود؛ حكمت و سعادتمندی تو از خبری كه شنیده بودم، زیاده است.
خوشابحال مردان تو و خوشابحال این بندگانت كه به حضور تو همیشه میایستند و حكمت تو را میشنوند. (کتاب اول پادشاهان، بخش 10، بند 6 تا 9)
از کتاب مقدس یهود چنین بر میآید که بلقیس به عظمت یهوه، خدای سلیمان واقف میشود و او را میستاید و این میتواند به معنی گرایش وی به توحید باشد، چیزی که در قرآن نیز بدان اشاره شده است. داستان بلقیس وسلیمان در کتاب تلمود با تفاصیل بیشتری نقل شده است.
داستان بلقیس در ادبیات فارسی
این داستان و نام بلقیس در ادبیات عرب، به صورت نظم و نثر، فراوان مورد استفاده قرار گرفته است. در ادبیات فارسی نیز شاعرانی مانند فرخی سیستانی، منوچهری، نظامی، سعدی، وحشی بافقی، اوحدی، خواجوی کرمانی، امیرخسرو دهلوی و مولوی به همه یا قسمتهایی از این داستان اشاره نموده و یا ویژگیهای قهرمانان این ماجرا را دستمایه تمثیلات خویش قرار دادهاند. از جمله:
مرغان نگر باز از هوا مانند بلبل در نوا
گوئی که بلقیس از سبا سوی سلیمان میرسد (خواجوی کرمانی)
****
فرستاد آن مه نو را به برجیس
سلیمان وار خاتم را به بلقیس (امیر خسرو دهلوی)
***
بلقیس روزگار توئی کز جلال و قدر
شروان شه از کمال سلیمان دوم است (خاقانی)
***
عاشق و مستیم و با بلقیس خود در صحبتیم
هدهد آر گوید حکایت با سلیمان گو بگو (شاه نعمتا... ولی)