به دور و برمان که نگاه میکنیم رقابتی نفسگیر بین اکثر افراد جامعه از هر قشری میبینیم برای پولدارتر شدن، خرید خانهای بزرگتر و بزرگتر و سواری با خودرویی شاسی بلندتر و بلندتر! چرا؟ چون عمومیترین قرائت از خوشبختی، محدود به مسائل مادی شده است، ولی من کاخنشینها و لکسوسسوارهایی را میشناسم که نه تنها خوشبخت نیستند، بلکه بهشدت احساس بدبختی میکنند.
کاخنشینها و لکسوسسوارهایی که خیلی بدبختند!
اگر باور نمیکنید کمی از ذهنیت کلیشهای «خوشبختی مساوی پولدار شدن است» فاصله بگیرید و از نزدیک زندگی آدمهای مرفه دور و برتان را دقیقتر بررسی کنید. معمولاً هنگامی که صحبت از خوشبختی و احساس شادی میشود، ذهن بیشتر مردم به سمت مسائل مالی کشیده میشود. در صورتی که چه بسیار انسانهای ثروتمندی هستند که احساس سعادتمندی ندارند و از طرف دیگر انسانهای دیگری نیز هستند که با وجود برخوردار نبودن از ثروت فراوان احساس خوشبختی دارند. در یکی از تحقیقاتی که در سالهای اخیر انجام شده است، محققان به این نتیجه رسیدهاند که فقر و بیپولی در عدم احساس خوشبختی انسانها مؤثر است. اما با افزایش ثروت در یک میزان خاص احساس خوشبختی افزایش پیدا نمیکند و ثابت باقی میماند. به عبارت دیگر اینطور نیست که افراد بسیار ثروتمند احساس سعادت فراوانی کنند. به غیر از مباحث مادی عوامل دیگری نیز در میزان شادی و سعادتمندی افراد مؤثر است که به برخی از آنها اشاره میکنیم.
خودمان را بپذیرید تا به رضایت برسیم
پذیرش خود، یکی از مسائلی است که در احساس سعادتمندی افراد بسیار تأثیرگذار است. کسانی که نگرش مثبتی نسبت به خود دارند به جنبههای وجودیشان ازجمله ویژگیهای خوب و بدی که دارند واقف هستند و آنها را قبول میکنند. این افراد احساس مثبتی نسبت به خود و گذشتهشان دارند. این افراد اعتقاد دارند که در گذشته با توجه به شرایط و امکانات خود بهترین تصمیمات و اعمال را انجام دادهاند. آنها حتی در رابطه با وضعیت جسمانی، ظاهر و قیافه، خانواده و وضعیت زندگی خود نیز به نوعی پذیرش رسیدهاند و خود را موظف به تغییرات اجباری نمیدانند و برای تغییر چیزی که در حوزه اختیارات آنها نیست حرص نمیزنند.
یا از آن مهمتر اینکه دست از مقایسه خود و زندگی خود با دیگران برمیدارند و با نوعی راحتی و عدم اشتغال ذهنی به زندگی خود ادامه میدهند. از طرف دیگر کسانی که از خودشان ناراضی هستند، از آنچه در زندگی گذشتهشان رخ داده سرخورده و ناامیدند، از برخی ویژگیهای شخصی خود ناراحتند و مایلند متفاوت از آن چیزی باشند که هستند. بسیاری از این افراد مشتری سالنهای زیبایی و جراحیهای پلاستیک هستند، دائم در حال تغییر ظاهر و صورت خود هستند و نکته غمانگیز ماجرا اینجاست که این افراد هرگز به آرامش نمیرسند. چنین افرادی وامهای سنگین میگیرند تا دکوراسیون خانه را تغییر بدهند، خانه خود را در منطقه معمولی شهر میفروشند و در مناطق بالای شهر خانهای اجاره میکنند تا ظاهر زندگی را حفظ کنند. غافل از اینکه این طرز فکر مریض را همه جا همراه با خود حمل میکنند و با تغییر چهره و منزل نمیتوانند به خوشبختی برسند.
با دیگران روابط مثبتی داشته باشیم
افرادی که احساس سعادتمندی میکنند معمولاً روابط گرم، رضایتبخش و توأم با اعتماد با دیگران دارند، به رفاه دیگران فکر میکنند، توانایی بالا برای همدلی، ابراز محبت و صمیمیت دارند و با بده و بستانهای روابط انسانی آشنایی دارند. به عبارت دیگر این افراد تنها به خود فکر نمیکنند بلکه دایره گستردهتری از روابط انسانی را در نظر میگیرند و قادر به درک احوال و احساسات افراد دیگر هستند.
برخلاف این انسانها، افرادی که روابط توأم با اعتماد محدودی با دیگران دارند، برقراری روابط گرم و راحت و همفکری با دیگران برایشان سخت است، این افراد منزوی هستند و نگرش خوبی به روابط میان فردی ندارند و برای حفظ روابطشان با دیگران حاضر به گذشت و سازش نیستند. در برخی از برهههای زندگی مانند نوجوانی و میانسالی رابطه با دوستان از اهمیت بیشتری برخوردار است و فرد از اینکه در جمع دوستان خود باشد احساس لذت و خود را با اهمیت احساس میکند. به نوعی حضور در میان دوستان به شخص احساس امنیت میدهد.
مستقل باشیم و از متفاوت بودن نهراسیم
افرادی که احساس خوشنودی و سعادتمندی دارند خودمختار و مستقل هستند، میتوانند در برابر فشارهای اجتماعی برای فکر کردن و رفتار به شیوهای خاص مقاومت کنند، بر رفتارهای خود نظارت دارند و خودشان را بر اساس معیارهای خود ارزیابی میکنند. این افراد اعتقادی به همرنگ جماعت شدن ندارند و از اینکه متفاوت باشند نمیترسند. این افراد به طور واقعی احساس سعادت درونی دارند. برخلاف این افراد، افراد ناشاد، نگران انتظارات و ارزیابیهای دیگران هستند، در تصمیمگیریهای مهم متکی به نظر دیگرانند و در برابر فشارهای اجتماعی برای فکر کردن و رفتار به شیوهای خاص تسلیم میشوند. این وابستگی به آنها احساس سربار و طفیلی بودن میدهد و باعث میشود آنها از درون احساس رضایت نکنند.
بر محیط مسلط شویم و بیرون را کنترل کنیم
افراد سعادتمند احساس میکنند بر محیط تسلط دارند و میتوانند آن را کنترل کنند. آنها مجموعه پیچیدهای از فعالیتهای بیرونی را کنترل میکنند، از فرصتها بهترین استفاده را میکنند، میتوانند محیط را به گونهای انتخاب کنند یا ترتیب دهند که متناسب با نیازها یا ارزشهای آنها باشند. در حالی که افرادی که چنین نگرشی ندارند نمیتوانند امور روزمره خود را کنترل کنند، در تغییر دادن یا اصلاح محیط پیرامون خود احساس ناتوانی میکنند، از فرصتهای محیطی ناآگاه هستند و احساس میکنند بر محیط پیرامونشان کنترلی ندارند. درست همان اتفاقی که در بیماران مبتلا به افسردگی به وجود میآید و آنها احساس میکنند کنترل زندگی از دستشان خارج شده و قادر به مدیریت شرایط نیستند. یکی از اهداف درمان افراد افسرده این است که آنها احساس تسلط و کنترل خود را مجدد به دست بیاورند و شیوه تفکر خود را که تخریبگر و آزاردهنده است اصلاح کنند.
اهداف متعالی و معنای زندگی را دریابیم
افراد سعادتمند در زندگی خود اهدافی دارند و احساس هدفمندی میکنند، برای آنها زندگی حال و گذشته معنایی دارد، عقایدی دارند که به زندگیشان هدف میدهد، آنها برای زندگی کردن غایت و اهدافی دارند. معمولاً این افراد عضو گروههای خیریه و انجمنها میشوند و قسمتی از زمان و انرژی خود را صرف کمک به همنوعان خود که نیازمند کمک هستند میکنند و بهشدت اعتقاد دارند این کار باعث میشود حالشان خوب شود. در حالی که افراد ناشاد زندگی خود را بیمعنا میدانند، غایت و اهداف محدودی دارند، احساس هدفمندی نمیکنند، زندگی گذشتهشان را بیهدف میدانند، دیدگاه یا عقیدهای ندارند که به زندگیشان هدف بدهد.
این هدف میتواند هر نوع هدفی را در بر گیرد. مانند اهداف شغلی، اهداف تحصیلی یا اهداف فردی و شخصی. افراد سعادتمند احساس میکنند پیوسته در حال رشد و تحول هستند، خود را در حال رشد و گسترش میبینند، پذیرای تجارب جدید هستند، از قابلیتهای خودشان آگاهی دارند، فکر میکنند با گذشت زمان خود و رفتارهایشان ارتقا پیدا میکند، تغییراتی در خود ایجاد میکنند که نشاندهنده خودآگاهی و کارایی زیاد آنهاست. این افراد از راکد بودن بیزار هستند و طالب جاری شدن و پیشرفت هستند. حتی سن و سال آنها باعث نمیشود که از بعضی فعالیتها دست بکشند و همیشه در حال آموختن و یادگیری هستند.
اما افرادی که طالب سعادت نیستند احساس رکود میکنند، با گذشت زمان هیچ رشد و پیشرفتی در خود احساس نمیکنند، از زندگی خستهاند و علاقهای به آن ندارند، آنها در تغییر نگرش و رفتارهای خود احساس ناتوانی میکنند. آنها از شروع فعالیتهای تازه میترسند و همیشه بهانهای برای گریز از آموختن دارند. آنها نداشتن وقت، سن و سال و بهانههای بسیاری از این دست میآورند تا این رکود را توجیه کنند.
در انتها باید گفت: احساس خوشبختی و سعادت فرآیندی کوتاه و ناگهانی نیست که به یکباره بر فرد نازل شود و او خود را خوشبخت بداند، بلکه مانند هر کاری نیازمند تلاش است و فرآیندی مستمر محسوب میشود که فرد باید در طول عمر خود به آن نظر داشته باشد.
منبع: روزنامه جوان