شما به نوعی تسلیم شده اید و هدفتان این است که فقط روزهایتان را بگذرانید. شما فقط میخواهید که در این رفت و آمدها، یک انسان خوشحال باقی بمانید. اگرچه طرز کار دنیا این گونه نیست.
ترویج شادی در زندگی، یکی از رویاهای کاملاً دست یافتنی در زندگی محسوب میشود. فقط کافیست که اندکی تلاش کنید. این هم از ۱۳ راه ساده که از نظر علمی، کارآمدی شان ثابت شده است:
۱. کاری را انجام دهید که به زندگی شما معنا ببخشد
همهی ما این دوران را تجربه کرده ایم: حس این که حوصله مان سر رفته و در یک دایرهی تکراری از کارهای روزمره گیر کرده ایم. قطعاً، روشن کردن تلویزیون و تماشای یک برنامهی مفرح، راحتتر از پرسیدن سوال «هدف من در زندگی چیست؟» میباشد و انسان را به کشمکش کمتری میکشاند.
ویکتور فرانکل در این باره میگوید: «وقتی انسان نتواند احساس عمیقِ معنا را در زندگی اش پیدا کند، سعی میکند که حواس خودش را با خوشیهای زودگذر پرت کند.» بسیاری از افراد موفق که در زندگی از پول و احترام و شهرت هیچ چیزی کم ندارند، ادعا میکنند که اصلاً خوشحال نیستند. این مسئله، یک دلیل بزرگ دارد: خوشحالی ما از احساس معنا در زندگی سرچشمه میگیرد.
فرانکل در طول عمرش، سعی کرد با روشی به اسم لوگوتراپی، معنا را در زندگی بیمارانش تزریق کند. پس از خودکشیهای بسیار زیادی که در ونیز اتفاق افتاد، او برای مدیریت دپارتمان سلامت روانی انتخاب شد تا بتواند چارهای برای این وضعیت بیندیشد. تمرینهای او باعث شد که دهها هزار نفر از خودکشی اجتناب کنند و به زندگی ادامه دهند. تنها کاری که فرانکل کرد این بود که معنا را در زندگی بیمارانش تزریق کرد.
در حال حاضر چه کاری از دستتان بر میآید:
در حال حاضر که با غم و اندوه سر و کله میزنید، میتوانید از روش لوگوتراپی فرانکل استفاده کنید، فقط کافی است که اقدامات زیر را دنبال کنید:
• پروژهای را برای انجام انتخاب کنید؛ پروژهای که برترین و بهترین مهارتها و تواناییهای شما را بطلبد. اگر با پیدا کردن چنین پروژهای مشکل دارید، در نتیجه به دنبال کاری بگردید که انجام آن، حقیقتا به همه کمک کند.
• خودتان را کاملا وقف آن کار کنید و نهایتاً آن را با کسانی که دوستشان دارید و آنها نیز بدون قضاوت و قید و شرط دوستتان دارند به اشتراک بگذارید.
• نقطهی نظر مثبت تری برای رهایی از درد و رنجتان پیدا کنید. گاهی وقت ها، تغییر نوع نگرش نسبت به یک مشکل در زندگی میتواند به پیشرفت و ترقی ما منجر شود.
۲. تعداد گزینه هایتان را کم کنید و در مورد هدفتان با خودتان روراست باشید
تعداد زیادِ گزینهها ما را خسته و ناراحت میکند و باعث میشود که نتوانیم تصمیم درستی بگیریم. درست است که همیشه به ما گفته اند «گزینه هایت را محدود نکن»، اما نامحدود بودن گزینهها هم میتوانند به مضطرب شدن و فقدان توانایی ما در تصمیم گیری منجر شوند.
وقتی گزینههای زیادی برای تصمیم گیری داشته باشید، تصمیم ضعیفی خواهید گرفت. این چیزی است که به آن فرسودگی تصمیم میگویند. مهمترین چیزی که در مورد افزایش سطح شادی باید بدانید این است که میبایستی از میزان تصمیمات غیر ضروری روزانه تان بکاهید.
در حال حاضر چه کاری از دستتان بر میآید:
روتینهایی برای خودتان ایجاد کنید و به این اهداف دست پیدا کنید:
• تصمیمات مهم را اول صبح بگیرید. چرا که ذهنتان تازهتر و آزادتر است.
• سعی کنید از روز قبل، برنامهای برای فردا داشته باشید.
• غذاهایتان را از روز قبل تعیین کنید.
• اگر ملزم به گرفتن تصمیم مهمی هستید، اول غذا بخورید.
• اگر گزینههای زیادی پیش رویتان است، آنها را به چند گزینه محدود کنید.
• زندگی تان را با استفاده از گزینههای زیر اتوماتیک کنید:
o سعی کنید از سیستمهای اتوماتیک برای پرداختن قسط هایتان استفاده کنید.
o اگر حقوقتان به شما اجازه میدهد، از دستیار مجازی استفاده کنید تا از میزان کارهای روزانه تان بکاهد.
۳. یک فضای امن برای یافتن خویش و از بین بردن احساس شرم ایجاد کنید
ما در طول روز با پیغامهایی در باب نحوهی صحیحِ رفتار، نگاه کردن و یا فکر کردن، بمب باران میشویم. هر انسان به طور میانگین در روز ۱۰ هزار تبلیغ مختلف در این باب دریافت میکند. تمامی این قولهای صد من یه غاز در حالی به انسان داده میشوند که ما حس میکنیم مجبوریم تا طبق نظر دیگران رفتار کنیم. قسمت غم انگیزش اینجاست که این کار را هم انجام میدهیم، اما همیشه احساس میکنیم که به این نوع از رفتار تعلق نداریم.
وقتی احساس فهمیده شده یا دوست داشته شدن نداشته باشیم، به هیچ وجه نمیتوانیم خوشحال باشیم. یکی از موانع بزرگی که بر سر راه «شبیه خودمان بودن» قرار دارد، شرم و خجالت است. یادگیری این که چطور میتوانیم با خودمان روراست باشیم و خود واقعی مان باشیم، میتواند به خوشحالیِ طولانی مدت ما منجر شود.
دکتر برن براون یکی از محققین امر آسیب پذیری است. او در یکی از سخنرانی هایش این سوال را مطرح کرد که: در چه مواقعی بیشتر از همه احساس آسیب پذیری دارید؟ چه چیزی به شما احساس آسیب پذیر بودن میدهد؟
در طول یک ساعت و نیم، او ۱۵۰ جواب متنوع دریافت کرد که بیشتر آن ها، شامل چنین محتواهایی میشدند:
• این که در طول دوران مریض بودنم، از شوهرم بخواهم که کمکم کند، چرا که به تازگی ازدواج کردیم.
• آغاز رابطهی جنسی با شوهر یا همسرم.
• نادیده گرفته شدن.
• موقعی که از یک نفر بخواهم که با من بیرون بیاید.
• وقتی منتظر تماس دکتر هستم.
• وقتی اخراج میشوم.
• وقتی میخواهم کسی را اخراج کنم.
مواقعی مثل این لحظات، میتوانند احساس شرم را در ما به وجود بیاورند. یادگیری روشهای مدیریت شرم میتواند به ریکاوری کردن شما کمک کند.
چه کاری در این لحظه از شما بر میآید:
برای به دست آوردن شادی در زندگی آسیب پذیری را تمرین کنید. به خودتان در آینه نگاه کنید و بگویید: «من کامل نیستم، اما از همین سطح هم راضی ام».
دکتر براون در این باره میگوید: «هر وقت که احساس شرم کردید، با خودتان همان طوری صحبت کنید که انگار با یکی از دوست داشتنیترین افراد زندگی تان صحبت میکنید.»
۴. کنجکاوی تان را سرکوب نکنید، در این صورت با رشد شخصیتی تان مواجه خواهید شد
بسیاری از بهترین پدیدههای این جهان، نتیجهی کنجکاوی یک فرد دیگر بوده اند. به همین دلیل است که تمام مردم جهان، افرادی مانند استیو جابز، توماس ادیسون و هنری فورد را دوست دارند.
ارضا کردن احساس کنجکاوی، سبب ترشح مادهی دوپامین در مغز میشود. این مسئله حتی میتواند به وسیلهی اتمام یک فیلم و دانستنِ انتهای یک داستان اتفاق بیفتد. به همین خاطر است که اینقدر مشتاق دانستنِ انتهای رمان یا فیلم و سریالها هستیم. چون مقدار خاصی از دوپامین در مغزمان ترشح میشود که پاداش با ارزشی است. این پدیده در تمام ابعاد زندگی ما رسوخ کرده، ابعادی همچون چک کردن ایمیلها و فضای مجازی.
در حالی که ممکن است این اعمال لذت کمی داشته باشند، اما نوعی از کنجکاوی وجود دارد که به خوشحالی طولانی تری منجر میشود. دکتر تاد کاشدان این موضوع را تحت عنوان «کاوشگرِ کنجکاوی» توضیح میدهد.
«کاوشگران کنجکاوی کسانی هستند که هیچ مشکلی با ریسک کردن یا چالشهای جدید ندارند. آنها به جای کنترل کردن وضع موجود، سعی در استقبال از بی اطمینانیها و چیزهای جدید دارند. ما کاوشگران کنجکاوی، زندگی را به مسابهی یک جست و جوی بزرگ میدانیم و آن را بستری برای یادگیری و رشد میبینیم.» بنابراین کنجکاوی میتواند به افزایش مهارت و دانش شما کمک کند و باعث به دست آوردن شادی در زندگی شما شود.
چه کاری در این لحظه از شما بر میآید:
پیشنهادهای کاشدان در رابطه با کاوشگران کنجکاوی، در مقالهی کاری هانلی هافینگتون خلاصه شده است:
• سعی کنید به ابعاد ریز روتین روزمره تان توجه نکنید.
• وقتی با کسی صحبت میکنید، به تمام مسائل رد و بدل شده _ بدون قضاوت و واکنش _ توجه کنید.
• اجازه بدهید تازگی در زندگی شما دمیده شود.
• به آرامی اجازه بدهید که انواع رایحه ها، اصوات و مناظر توجه شما را جلب کنند.
۵. با کمک کردن به دیگران، به خودتان کمک کنید
خوشحالترین افراد کسانی هستند که تاثیر مثبتی بر روی دیگران دارند. از این رو دنیس ویتلی میگوید: «هیچ مرد یا زنی مثل جزیره نیست. زندگی کردن به صورت انفرادی معنایی ندارد. شما نمیتوانید به احساس رضایت دست پیدا کنید، مگر این که به چیزی بزرگتر در زندگی متصل باشید. چیزی مثل یک هدف بزرگ».
هرکسی چیزی برای اتصال به این جهان دارد. بخش سخت مسئله این است که باید این چیز را پیدا کنیم؛ و حقیقت این است که تا وقتی تلاشی نکنیم، نتیجهای هم دریافت نمیکنیم. علم مدارکی را به ما ارائه کرده که نشان میدهد کمک به دیگران میتواند به خوشحالی منجر شود. اگر کمک به دیگران از راه درستش صورت بگیرد، میتواند حال و روز انسان را به شدت بهتر کند.
«شادی در زندگی فقط وقتی حاصل میشود که با دیگران تقسیم شود.» _کریستوفر مک کندلس
بنابراین با آگاهی کامل سعی کنید چیز یا کسی را پیدا کنید که شما را به این جهان متصل کند.
۶. از منطقهی آسایش خود خارج شوید و سیم پیچیِ مغزتان را اصلاح کنید
به احتمال زیاد، ناراحتی شما به خاطر روزمرگی است. شاید هم شما از امتحان کردن چیزهای جدید میترسید. یا حتی در یک مثال گسترده تر، مثل کسی میمانید که میداند در شغل حال حاضرش به جایی نخواهد رسید، اما از ترس فقر مالی، اقدامی برای تغییر شغلش نمیکند.
مشکل شما هر چه که هست، ممکن است منشأ آن در خروج از منطقهی آسایش تان باشد. دانشمندان متوجه شده اند که اگر انسان به قدر کافی از منطقهی آسایشش خارج شود، میتواند مقدار اندورفین را در مغزش افزایش دهد و به تزریق احساس شادی در زندگی اش تزریق کند.
چه کاری در این لحظه از دستتان بر میآید:
• تجربیات بیشتری برای خودتان خلق کنید. به هدف بزرگی فکر کنید که همیشه در زندگی دوست داشتید به آن برسید. سپس وضعیتی را خلق کنید که بتوانید از منطقهی آسایش تان خارج شوید و به مسیر دلخواه تان ادامه دهید.
• بیشتر سفر کنید. عصب شناسان معتقدند که خلق تجربیات جدید میتواند راههای عصبی جدیدی در مغز باز کند. از این رو سلامت روانی شما، رو به بهبود حرکت خواهد کرد. همچنین لذتی که از مسافرت کردن در خارج از کشور، داخل کشور، و یا کشف یک رستوران محلی به زندگی شما تزریق میشود، میتواند تا حدودی کافی و یکسان باشد.
• نقطهی نظرتان را نسبت به محدودیتها تغییر دهید. چیزی که شما را در زندگی محدود میکند، میتواند سلاح شما برای رویارویی با چالشهای زندگی باشد.
۷. مادی گرایی را کنار بگذارید و بر روی خلق تجربیات جدید سرمایه گذاری کنید
تا به حال بارها اتفاق افتاده است که از خریدن یک اسباب بازی، بازی کامپیوتری یا یک قطعهی تکنولوژی بسیار احساس شادی میکنیم، اما میدانیم که این شادی تا مدت بسیار کوتاهی دوام دارد. این مسئله برای تمام مسائل مادی صدق میکند. تمامی آن ها، چیزی بیش از یک خوشحالی موقتی نیستند. اما یک تجربهی خوشایند تا ابد به مثابهی یک خاطرهی خوش در ذهن ما باقی میماند.
شاید داراییهای زیاد چیز جالبی باشد، اما هیچ وقت نمیتواند مثل یک تجربهی خوشایند جزوی از شما باشد. به همین دلیل است که سرمایه گذاری بر روی تجربیات بهتر از سرمایه گذاری بر روی مادیات است.
«بخشی از ما باور دارد که یک خودروی خوب، دوام بیشتری دارد. اما در حقیقت، این بدترین حقیقت در بارهی این ماشین لعنتی است. همین ماشین برای سالهای سال مثل یک آینهی دق در صورت شما داد خواهد زد که چطور بهترین فرصتها برای خلق تجربیات و خاطرات خوش را از دست داده اید.» __دن گیلبرت
چه کاری در این لحظه از دست شما بر میآید:
به جای صرف کردن پولتان برای خریدن مادیات، بر روی کارهایی سرمایه گذاری کنید که همیشه آنها را دوست داشتید و میدانید که موجب به دست آوردن شادی در زندگی تان میشود. مثلاً:
• در کلاسی ثبت نام کنید که همیشه دوست داشتید.
• سفری را رزرو کنید که همیشه دوست داشتید بروید.
• بلیطی برای یک کنسرت یا تئاتر و فیلم دوست داشتنی بخرید.
۸. به طور منظم مدیتیشن کنید
آگاهی از خود، مهارتی است که میتواند فواید بی نظیر و بی شماری به شما هدیه کند و سبب به دست آوردن شادی در زندگی تان شود، این مهارت با مدیتیشنِ منظم قابل یادگیری است.
برای یک لحظه تصور کنید که از تمام افکار و احساسات سمی دور و برتان خلاصی یافته اید. قطعا در این لحظه احساس شادی بر شما غلبه خواهد کرد. مدیتیشن میتواند مواد داخل هیپوکامپوس را افزایش دهد، قسمتی از مغز که با حافظه، یادگیری و احساسات در ارتباط است. همچنین میتواند مواد داخل آمیگدال را کاهش دهد، قسمتی از مغز که با استرس و اضطراب در ارتباط است.
در این لحظه چه کاری از دست شما بر میآید:
شما میتوانید به راحتی یکی از برنامههای آموزش مدیتیشن را از اینترنت دانلود کنید. سپس تنها چیزی که نیاز دارید، ۱۰ دقیقه زمان و یک صندلی است. اگر هم احساس میکنید که ۱۰ دقیقه زمان ندارید، پس میتوانید به جملهی تونی رابینز فکر کنید:
«اگر ۱۰ دقیقه زمان برای خودتان ندارید، پس به راحتی بگویید که اصلاً زندگیای ندارید.»
۹. نگرشتان را نسبت به قدردانی تغییر دهید
شاید این جملهای باشد که بارها شنیده باشید، اما حقیقت محض است. روزنامهی شادی در یکی از آزمایشات خود، از ۲۱۹ زن و مرد خواست که در طول مدت سه هفته، سه نامه راجع به قدردانی بنویسند و از در آن، از نعمتهایی که دارند قدردان باشند. نتایج نشان داد که این نامه ها، سبب بالا رفتن میزان رضایت شرکت کنندگان از زندگی، و کاهش نشانههای افسردگی در ایشان شد.
مغز شما نمیتواند همزمان بر روی نکات مثبت و منفی یک پدیده تمرکز کند. از این رو، شما میتوانید تمرکز خودتان را از روی چیزهایی که ندارید و شما را ناراحت میکنند بردارید، و بر روی نعمتهایی که دارید و شما را خوشحال میکنند معطوف کنید.
وقتی شما هم در عمل شکرگزاری و قدردانی شریک شوید، هورمونهای دوپامین و سروتونین در مغزتان ترشح میشوند. این هورمون ها، میزان احساس شادی شما را بالا میبرند و دقیقاً مثل یک داروی ضد افسردگی عمل میکنند.
در این لحظه چه کاری از دست شما بر میآید:
• نوشتن سه مورد از نعمتهایی که به خاطرش شکرگزار هستید را به صورت روزانه تبدیل به یک عادت کنید.
• به طور منظم، کارتهای تبریکی را به افراد مورد علاقهی زندگی تان، یا کسانی که اخیراً لطفی به شما کرده اند بفرستید.
• به جای این که در مکالمههای روزمره تان از نداشته هایتان صحبت کنید، از نعمت هایتان بگویید و از ایشان قدردانی کنید.
۱۰. عادتهای بهتری را بسازید
یکی از بزرگترین تفاوتهایی که بین افراد شاد و ناراحت وجود دارد، در عادات این دو است. بالغ بر ۴۰ درصد از اوقات روز ما، نتایج عادات ماست، نه تصمیماتی که میگیریم!
حقیقتی که در رابطه با سختیِ شکستن عادات وجود دارد، این است که عادات، تبدیل به روزمرگی ما میشوند. انسان ها، موجوداتی وابسته به عادت و روتین هستند. چارلز داهیگ در کتاب خود تحت عنوان «قدرت عادت» توضیح میدهد که عادت بر سه پایهی ماشه، روتین و پاداش ساخته شده است.
برای مثال، استرس همانند سیگار کشیدن عمل میکند، و پاداش شما این است که به علت وجود نیکوتین، استرستان از بین میرود. داهیگ در این کتاب به ما یاد میدهد که چگونه میتوانیم عادات بد را به عادات خوب تغییر دهیم. مثلاً به جای سیگار کشیدن، میتوانیم از مدیتیشن یا قدم زدن برای رفع استرس استفاده کنیم.
در این لحظه چه کاری از دست شما بر میآید:
تغییر عادت در کلام بسیار سادهتر از عمل است. تغییر محیط زندگی، میتواند شما را برای مقابله کردن با عادتهای منفی آماده کند و برای به دست آوردن شادی در زندگی کمک نماید.
۱۱. نحوهی پیش بینی شادی را بیاموزید
چیزهای زیادی در زندگی وجود دارند که آن قدری که ما فکرش را میکردیم لذت بخش نبوده اند. ممکن است شما هم در تمام طول زندگی تان یک ماشین گران قیمت را میخواستید، اما حالا که چنین ماشینی را زیر پایتان دارید، باید نگران تمام خط و خش هایش باشید و برای سر حال نگه داشتن ماشین، خرجهای میلیونی کنید.
ممکن است در گذشته به عمل ازدواج علاقهی خاصی داشته باشید، اما حالا و به عنوان یک فرد متاهل، متوجه شده باشید که زنده و تازه نگه داشتن یک رابطهی عاشقانه، امری واقعا سخت و دشوار است.
پروفسور دانشگاه هاروارد، دن گیلبرت دربارهی دلایل ناراحتی ما انسانها میگوید که یکی از شاخصترین دلایل، این است که ما تصور یا به عبارت دیگر، پیش بینی اشتباهی از احساس شادی داریم.
«اگر میخواستم بدانم که در فلان آینده چه حالی خواهم داشت، قطعاً به سراغ کسی میرفتم که چنین آیندهای را زندگی میکند. به طور مثال، اگر دلم میخواست یک وکیل بشوم، یا با یک زن شاغل ازدواج کنم یا در یک رستوران خاص غذا بخورم، قطعاً نزد کسی میرفتم که این تجربیات را آزموده و از آنها میپرسیدم که آیا الآن خوشحال هستند یا خیر. اطلاعاتی که ما از مطالعات مختلف دریافت میکنیم، میتوانند در این امر کمک شایانی به ما بکنند.»
به بیان ساده، سرمایه گذاری وقت و انرژی اندک، میتواند ما را از یک عمر پشیمانی نجات دهد و به ما بگوید که آیا واقعا، فلان آینده یا وضعیت میتواند ما را تا آخر عمر خوشحال نگه دارد و برای به دست آوردن شادی در زندگی یاری دهد یا خیر؟!
در این لحظه چه کاری از دست شما بر میآید:
به سراغ افرادی بروید که زندگی مورد علاقهی شما را دارند و یا کالایی که شما دوست دارید را در اختیار دارند. با آنها تماس بگیرید یا برای صرف یک قهوه آنها را دعوت کنید. از آنها بپرسید که آیا حالا و بعد از تجربه کردن یا خریدن فلان چیز، احساس شادی و خوشحالی میکنند یا خیر. از ویژگیهای مثبت و منفی آن چیز سوال کنید و همه چیز را بدانید.
صحبت کردن با یک دوست نزدیک که به تازگی تلفن همراه هوشمند گران قیمتی را خریده، میتواند راهی ساده برای انجام این کار باشد. اما اگر شغل مورد علاقه یا زندگی مورد علاقهی شما در نزد یک سلبریتی یا یک فرد والا مقام است، پس برقراری ارتباط در چنین شرایطی با این افراد سختتر از قبل است. از این رو، میتوانید از پستهای وبلاگ یا حسابهای کاربری این شخص در فضای مجازی، یا مصاحبههای وی استفاده کنید و اطلاعات لازم را کسب کنید.
۱۲. با خودتان مهربان باشید تا عزت نفس و اعتماد نفس بالاتری داشته باشید
تصور کنید که در یک کافی شاپ نشسته اید و مکالمهی دو دختر دیگر در میز کناری را میشنوید.
(.. واقعاً چاق شده ای. تا به حال به خودت در آینه نگاه کرده ای؟...)
(وحشتناک است، خودت اینطور فکر نمیکنی؟)
(با آن چینهای شکم و پهلویت خیلی بدتیپ شده ای!)
این مکالمه به طور واقعی و در دنیای واقعی اتفاق افتاده است. تنها تفاوتش این است که این مکالمهی دو دختر نیست، بلکه مکالمهی یک دختر با خودش است. این نمایشنامه، از روی مستندی که توسط یک زن ساخته شد، نوشته شده است. این مکالمه شامل رفتارهای یک زن با خودش است.
در پیِ چنین مستندی، کمپینی برای یک هدف مشخص ساخته شد: این که اگر ما به خاطر رعایت اخلاقیات با هیچ کس، حتی دشمن خود هم این طور صحبت نمیکنیم، پس چرا چنین رفتاری با خودمان داریم؟
افرادی که داشتن عزت نفس و اعتماد به نفس را تمرین میکنند، از ارتباطات اجتماعیِ گسترده تر، هوش احساسی، خوشحالی و رضایت کلی از زندگی برخوردارند. پس دفعهی بعدی که احساس کردید با خودتان تند حرف میزنید، در دفاع از خودتان قیام کنید تا بتوانید به سمت به دست آوردن شادی در زندگی بروید.
در این لحظه چه کاری از دست شما بر میآید؟
این هم از چند روش در جهت تمرین اعتماد و احترام به نفس:
• با خودتان همان طوری رفتار کنید که با فرزندتان خواهید کرد.
• تمرینات آگاهی ذهنی داشته باشید (تمریناتی همچون یوگا و مدیتیشن). این تمرینات به ساکت کردن صدای منتقد درونی کمک شایانی میکند.
• به خودتان یادآوری کنید که تنها نیستید.
• به خودتان اطمینان بدهید که هیچ کس کامل نیست.
• اگر با اعتماد و احترام به نفس مشکل زیادی دارید، میتوانید از یک روان شناس یا مشاور کمک بگیرید.
۱۳. برای ناراحتی به خودتان زمان بدهید
اغلب اوقات مردم سعی میکنند که از تمام احساسات منفی اجتناب کنند، چرا که از احساس درد و سوگواری هراس دارند و یا حس میکنند که با بروز دادن این احساسات، به آسیب پذیری مطلق میرسند. اما تا وقتی که به خودتان اجازهی گریه کردن ندهید، هیچ وقت نمیتوانید از شر آن احساسات خلاص شوید. آنها در درون شما گیر میکنند.
وقتی احساسات منفی در درون شما گیر میکنند و کرخت میشوند، به رفتارهایی مثل کشیدن سیگار، خوردن داروهای مسکن و خواب آور و یا کار کردن بیش از حد برای فرار از احساسات منفی روی میآورید. اتفاقی که پس از این ماجرا میافتد، این است که احساسات مثبت نیز به طبع احساسات منفی، کرخت میشوند و توانایی بروز را پیدا نمیکنند.
احساسات شما، چه مثبت و چه منفی نیاز به تخلیه و بروزِ کامل دارند. اما «با شیرجه زدن به درون احساسات، و غرق شدن در آن ها، میتوانید تمام و کمال تجربه شان کنید. در این صورت است که میدانید درد به چه معناست. عشق به چه معناست. سوگواری به چه معناست. همچنین در این صورت است که میتوانید بگویید: «خیلی خب. حالا این احساس را کاملاً تجربه کردم. آن را میشناسم. وقتش رسیده که از دستش خلاص شوم.» __ موری شوارتز
در این لحظه چه کاری از دست شما بر میآید:
شما باید عادتی نو برای خودتان بسازید، عادتی که طبق آن، احساس شادی را شناسایی خواهید کرد. برای مثال، وقتی احساس غم و اندوه دارید، باید به سادگی و وضوح به خودتان بگویید که «در حاضر من احساس ناراحتی میکنم». به محض این که چنین جملهای را به خودتان بگویید و بر روی احساساتتان اسم بگذارید، موفق به شناسایی یک احساس شدید و آن را تعریف کردید. با این کار، اجازه نمیدهید که آن احساس خاص هویت و رفتار شما را شرح و شکل دهد.
این یک پروسه و روند کاملاً ساده برای سوار شدن بر روی موج احساسات است. این چنین است که شما میتوانید کنترل احساسات و رفتار خودتان را داشته باشید.
پس دفعهی بعدی که احساس ناراحتی کردید، به خودتان اجازهی احساس و بروز و تخلیه را بدهید. اجازه ندهید که ترس شما از درد و سوگواری، بهانهای برای اجتناب از این بروز و تخلیه را بدهد. دقیقاً مثل یک ترن هوایی که در دور اول، از ارتفاع و چرخش هایش میترسید. اما بعد از گذشت دور اول، ترس شما تبدیل به لذتی وافر و احساس شادی میشود.
باید اجازه بدهید که این اتفاق بیفتد، باید اجازه بدهید که غم به سراغ شما بیاید و خودش را معرفی کند. بعد از تجربهی کاملش، فرصت این را دارید که دوباره به زندگی عادی برگردید.
مهمترین بخش بروز یا تخلیهی ناراحتی و غم و اندوه، این است که از حد و حدودها تجاوز نکنید. بر طبق علم و یافتههای دانشمندان، هر انسانی باید به خودش اجازهی بروز و تخلیهی احساسات را بدهد. اما طوری نشود که خودتان را مغلوب آن احساس خاص کنید و از آن احساس به عنوان راهی برای قربانی جلوه دادن خودتان استفاده کنید. اجازه بدهید که احساس غم و اندوه وارد قلب شما بشود، کار خودش را بکند و نهایتاً برود.
ما انسانها اصولاً تا مرحلهی دوم را به خوبی انجام میدهیم، اما در مرحلهی آخر، اجازهی رفتن را به این احساس غم و اندوه نمیدهیم. یادتان باشد همان طور که به آنها اجازهی ورود دادید، اجازهی خروجش را هم بدهید تا بتوانید به احساس شادی دست پیدا کنید.
منبع:برترینها