4- شایعترین ابزار افراد در برابر ناکامیها که منجر به افسردگی میشود حمله به خود است
اکثر افراد از این مکانیزم بارها و بارها بدون آنکه متوجه شوند با خود و روح و روان شان چه میکنند مورد استفاده قرار میدهند.
به عنوان نمونه مادری که از رفتار فرزند و یا همسر خود ناخرسند است به دلیل عشقی که به فرزند و یا همسر خود دارد خشم حاصل از ناراحتیاش را از فرزند و همسرش به سوی خود معطوف میکند و به خود با جملاتی همانند عبارات ذیل به خود حمله میکند: "تقصیر خودم بود نباید اینگونه رفتار میکردم" مقصر من هستم اگر تنهایش نمی گذاشتم اینگونه نمیشد "اگر عشق بیشتری به همسرم میدادم و درکنارش میماندم این اتفاقات نمی افتاد" اگر بیشتر به فرزندم توجه میکردم سر من فریاد نمیزد "چنانچه بیشتر مراقب اش بودم فرزندم بیمار نمیشد" و در این حالت نیز فرد غم ناشی از بیماری فرزند اش را با سرزنش خود میپوشاند.
و یا در محیط کار این عبارت بسیار شنیده میشود" اگر به همکارم رو نمی دادم او با من این گونه رفتار نمیکرد" در این مثال فرد خشم حاصل از رفتار نادرست همکارش را به خود برگردانده و خود را مورد شماتت قرار میدهد و اگرهای بیشمار دیگری که فرد با توسل به آنها خشم، غم و ناراحتی خود را از همسر، فرزند، دوستان و غیره پنهان کرده و به شماتت خود میپردازد.
هنگامی که فردی خود را سرزنش میکند به مرور زمان دچار حالتهای ناخوشایند غم و افسردگی میشود.
در تمامی این راهکارها و ابزارهای مقابله با ناگواریها و رخدادهای ناخوشایند زندگی چیزی نمی یابید به جز انکار احساسات. احساساتی همانند خشم، غم، انزجار و...
همه خشم را در جرگه احساسات بد و ناخوشایندی قرار دادهاند که نباید به هیچ عنوان بروز کند. از کودکی والدین به فرزندانشان آموختهاند که مبادا خشمت را بروز دهی تا وجهه و پایگاه شخصی و اجتماعیات خدشهدار نشود ولی متاسفانه نیاموختهاند با این خشم چه باید کرد؟
چگونه باید آن و احساسات ناخوشایند دیگر را مدیریت کرد؟ آیا باید آنها را درون خود مدفون کرد؟ آیا میشود برای همیشه این احساسات آزار دهنده و ناخوشایند را درون خود پنهان کرد؟ آیا باید آنها را نادیده پنداشت و در قالب انسانی فرهیخته و عاقل زندگی کرد؟ آیا همیشه عاقلانه رفتار کردن به معنای همیشه نادیده انگاشتن خود و احساسات طبیعی خود است؟
آنچه مسلم است این راهکارهای مخرب و موقت فرد را از تنشهای روزمره و ناکامیها نجات نخواهد داد بلکه او را به ورطه افسردگی میکشاند.
و تنها شناخت، بیان و پذیرش عمیق احساسات است که فرد را از افسرده شدن رها میسازد در میان آنچه به کمک بیماران افسرده میآید جلسات روان درمانی و همزمان دارودرمانی بصورتی مستمر و موازی است.
و در این میان تحقیقات نشان داده است بیشتر افرادی به ورطه افسردگی کشیده میشوند که حمایت اجتماعی و عاطفی کمتری دریافت میکنند. جمعهای دوستانه و خانوادههای حمایتگر (چنانچه فرد و احساس اش را مورد توجه قرار دهند) مانعی خواهند بود در برابر اختلال افسردگی.
برای خواندن بخش اول -علت های شیوع افسردگی- اینجا کلیک کنید.