رکسانا خوشابی؛ کارشنارش ارشد مشاوره، عضو تحريريه ماهنامه دنيای سلامت
جاده دوطرفه درد و افسردگی
براساس كشفیات اخیر دانشمندان، دردهای مزمن، معمولاً چیزی بیش از یك فشار فیزیكی یا جسمانی هستند. به همین دلیل لازم است به افرادی که دارای دردهای مزمن هستند برای آرامش و شادی بیشتر و پیشگیری از افسردگی کمک موثرتری رساند.
شواهد نشان میدهد كه دردهای مزمن میتوانند یك فاكتور مؤثر در تشخیص افسردگی محسوب شوند. تاكنون امكان پاسخ دادن به این سؤال برای هیچیك از دانشمندان فراهم نشده بود كه آیا درد منجر به افسردگی میگردد یا افسردگی موجب پدیدار شدن دردهای مزمن میشود، اما براساس تحقیقاتی كه اخیراً توسط كورت كرونكه (Kurt Kroenke)، استاد دانشگاه ایندیانا صورت گرفته، روشن شده است كه در حدود 60 درصد از بیماران افسرده از دردهای مزمن در ناحیه گردن، شكم، یا كمر رنج میبرند. در این میان، افراد زیادی نیز از سرگیجه و تنگی نفس شكایت داشتهاند. از سوی دیگر این محقق دریافته است كه تقریباً در حدود یك سوم بیمارانی كه به علت رنج بردن از دردهای مزمن تحت درمان قرار دارند، از نوعی حالت افسردگی برخوردارند.
دلیل اصلی این ارتباط، شاید به پیامرسانهای شیمیایی (neurotransmitters) در بدن مربوط شود. براساس تحقیقات و یافتههای "جان كار زوبیتا"(jon – kar zubieta) استادیار روانپزشكی دانشگاه میشیگان، "سرتونین" و "نوراپینفرین" (تركیب متبلوری با فرمول C8H11NO3 كه همراه آدرنالین از غدههای فوق كلیه ترشح میشود) دو پیامرسان شیمیایی شناخته شده هستند كه علاوه بر تأثیر بر حالات عاطفی فرد، نقش مهمی در تنظیم و تعیین سیگنالهای درد نیز دارند! بدین ترتیب به نظر میآید كه افسردگی و استرس، قادر به ایجاد نوعی اختلال در عملكرد كامل و صحیح این دو «نوروترنسمیتر» است و این همان پیوندگاه ارتباطی میان این دو پدیده به ظاهر جدا از هم است. با وجود مدارك بدست آمده مبنی بر تأیید این ارتباط دوطرفه بین درد و افسردگی از سوی جامعه پزشكی، هنوز تعدادی از پزشكان در دریافت چنین ارتباطی دچار مشكل هستند. اغلب در مواجهه با دردهایی از این دست، طرح سؤالاتی در رابطه با افسردگی بیمار بسیار ساده است. از نظر این محقق، پزشكان باید دردی مزمن و غیر قابل توضیح (بدون دلیل خاص) را به عنوان نشانهای برای افسردگی بیمار تلقی كنند. غیر از افسردگی، همه حالات عاطفی ما به نوعی بر چگونگی روند درك و دریافت سیگنالهای درد مؤثر هستند. چیزی كه تا حدی قادر به كنترل آن هستیم. بر اساس نتایج تحقیقات، افرادی كه به نوعی درگیر درمان دردهای مزمن خود هستند میتوانند با ایجاد یك فضای عاطفی و درونی آرام، به خود كمك كنند.
چشمها ما را لو میدهند!
پژوهشگران دانشگاه «الی نویز» در شیکاگو بر این عقیدهاند که چشم افراد در تشخیص بسیاری از بیماریهای روانی آنها از جمله اسكیزوفرنی، افسردگی، توهم یا هذیانها و... مؤثرند.
این محققان شواهد بسیاری را مبنی بر وجود بینظمی در حرکات چشمها در بیماران روانی در دست دارند. برای مثال افرادی که دچار بیماری اوتیسم (در خود ماندگی) هستند در ایجاد ارتباطات چشمی با دیگران مشکل دارند. بیماران اسكیزوفرنی اغلب قادر نیستند که چشمانشان را به منظرهای که به صورت آهسته در حال حرکت است متمرکز کنند. طبق گفته دانشمندان این ناهنجاریها بیان کننده نقص یا کاستی در مدارات عصبی مغز میباشد، به این ترتیب که پیامها فرستاده میشوند ولی ادراک نمیگردند.
طی یک تحقیق گسترده که توسط «جان سوتینی» در انستیتوی جهانی سلامت روان صورت گرفت، او و همکارانش توانستند فهرستی از الگوهای حرکتی چشم در بیماران روانی تهیه کنند. آنها برای انجام این كار از عینکهای مخصوصی برای چشم افراد آزمایششونده و همچنین کامپیوتری برای ثبت و اندازهگیری دقیق حرکات چشمها استفاده كردند. سپس به کمک ابزارهای پیشرفته، به بررسی ارتباط عملکردهای مغزی با حرکات چشم پرداختند.
«سوتینی» میگوید: کشف این موضوع راهی عینی را برای ارزیابی بیماری، میزان کارایی درمان و نیز تشخیص افراد مستعد قبل از ابتلای کامل به بیماری، آشکار ساخته است.
نقش دستها در خوب فکر کردن!
همه میدانند که اعضای بدن انسان با مغز او در ارتباطند اما کمتر کسی میداند که حرکت دادن دستها با تفکر مرتبط است و باعث خوب فکر کردن میشود. بنابراین از این به بعد بیشتر به حرکت دستها برای کمک به فکر کردنتان توجه کنید. برای مثال این مرتبه که خواستید به کسی آدرس بدهید، سعی کنید بدون کمک گرفتن از دستها آدرس را بدهید. کار مشکلی است، نه؟! شاید هم اصلا امکان پذیر نباشد.
تا کنون حرکت دستها بیشتر به زبان بدن ارتباط داده میشد چون دستها هم مانند زبان و دندانها در هنگام مکالمه یکی از مهمترین و اصلیترین نقشها را به عهده دارند. اما یک تحقیق جدید در این زمینه نشان میدهد که استفاده از حرکات و زبان علایم و اشارات بدن، قبل از آنکه برای کمک به فهماندن منظورمان به دیگران باشد جهت کمک به خودمان صورت میگیرد!
جانا ایورسون از دانشگاه ایندیانا و سوزان گلدین مدو از دانشگاه شیکاگو، برای روشن شدن این موضوع دست به آزمایشاتی زدند. آنها میخواستند بدانند که اگر افراد هنگام سخن گفتن از اشارات و علایم خاصی استفاده میکنند آیا به خاطر سعی در فهماندن منظورشان به مخاطبی است که به آنها نگاه میکند یا نوعی وسیله برای ابراز و بیان خود است؟
به این منظور آنان 29 فیلم از پاسخ 29 کودک را به موضوعات استدلالی که جهت پاسخگویی نیاز به استفاده از اشارات دستها داشتند، مورد بررسی قرار دادند. نتیجه جالب این بود که همگی پاسخها مشابه یکدیگر بود و جالبتر آنکه 12 نفر از این کودکان، نابینای مادرزاد بودند! این آزمایش نشان داد که حرکات و اشارات بدن تنها برای افراد بینا کارایی ندارد.
بعد از این فرضیه دیگری که مطرح شد این بود که اشخاص به این دلیل از حرکات دست خود استفاده میکنند كه میخواهند به شکلی مطلوبتر و کاملتر منظورشان را به طرف مقابلشان برسانند. اما این نظریه با آزمایش ساده دیگری رد شد. در این آزمایش از 4 کودک نابینا خواسته شد تا در مورد همان موضوعات برای روانشناسانی که آنان نیز نابینا بودند توضیحاتی بدهند. در ضمن از قبل به آنان گفته شد که هر دو طرف گفتگو نابینا هستند.
نتیجه تکرار شد. کودکان نابینا با وجود اطلاع از نابینایی طرف مقابلشان باز هم از حرکات دستشان استفاده میکردند.
محققان و دانشمندان در این رابطه نظریهای ارایه دادند مبنی بر این که افراد به همان خوبی که از علایم دستها برای سخن گفتن استفاده میکنند جهت فکر کردن هم از دستها کمک میگیرند!
این نظریه با تحقیقات گسترده دیگری تأیید و پشتیبانی شد. محققان دریافتند که کودکان، حوادث و رویدادها را از زمانی که اجازه استفاده از دستهایشان را داشتند بسیار شفافتر، کاملتر و با جزئیات بیشتری به خاطر میآورند تا وقتی که امکان استفاده از دستهایشان را برای صحبت نداشتند.
گلدین مدو میگوید: در استفاده از حرکات دست احتمالاً فکر کردن و روند اندیشیدن در افراد با غلبه بر موانع گفتاری و محدودیتهای موجود کلامی افزایش مییابد و امکان اندیشیدن آسانتر و روانتر را برایشان فراهم میآورد.