تحریریه زندگی آنلاین
1- چقدر خودتان را ميشناسيد؟ اگرشخصي ازشما سوال بپرسد كه چه جور شخصيتي داريد در پاسخ به اين من كيستم چه جوابي ميدهيد؟چگونه خودتان را توصيف ميكنيد ويا اينكه چطورخودتان را ميبينيد؟
2- تا چه اندازهاي نسبت به بعدهاي مختلف شخصيتتان مانند:بعد بدني وجسمي- بعد هيجاني وعاطفي - بعد شناختي وهوشي - بعد معنوي آگاهيد؟
3-به چه ميزان از استعدادها و تواناييها و محدوديتهاي خود مطلعيد؟ آيا نقاط قوت و ضعف شخصيتتان را ميدانيد؟ اگر پاسخ شما مثبت است آيا تا به حال سعي كردهايد عادات مثبت خود را ارتقا دهيد و عادات منفي خود را اصلاح كنيد؟
4- آيا نسبت به هيجانات و احساسات خودتان شناخت كافي داريد؟ براي مثال: آيا شما فردي عصبي هستيد؟ اگر هستيد چه چيزهايي، چه افرادي و يا چه موقعيتهايي منجر به بروز عصبانيت در شما ميشوند؟ زماني كه دچاراحساس خشم ميشويد چطور نسبت به اين احساستان واكنش نشان ميدهيد؟ و يا اينكه چطور خشم خودتان را ابراز ميكنيد؟ آيا فردي هستيد كه به طور مكرر احساسات خودش را سركوب ميكند و يا بر عكس از آن دسته افرادي هستيد كه به رفتارهاي پرخاشگرانه (همچون كتك زدن، توهين كردن و...) متوسل ميشوند؛ و يا اينكه به خوبي ياد گرفتهايد در چنين شرايطي بعد از آرام سازي خودتان خشمتان را به شيوهاي سازنده ابراز كنيد؟
5- آيا احساسات و عواطف ديگران (همسر، فرزند، دوست و...)را به راحتي درك ميكنيد و آيا اين مهارت را آموختهايد كه گاهي خودتان را به جاي ديگران قرار دهيد و مسايل آنها را از دريچه چشم خودشان ببينيد؟
6- آيا ميتوانيد به راحتي تعريفهاي ديگران را درمورد خودتان بپذيريد؟
7- آيا ميتوانيد نارضايتيهاي خودتان را به راحتي بيان كنيد؟
8- آيا قادرهستيد به خواستههاي غيرمنطقي ديگران نه بگوييد؟
9- آيا فرد مضطربي هستيد؟ اگراضطراب شما مانع عملكرد مثبتتان شود، براي كاهش آن از چه راهكارهايي استفاده ميكنيد؟بدون شك همه ما اغلب نمونههايي از اين سوالات را از خودمان پرسيدهايم و يا اينكه از طرف ديگران مورد سوال قرار گرفتهايم.
اما هدف از طرح اين سوالات چيست؟
همه ما به اين امرآگاهيم كه يكي از سرمايههاي مهم در هر جامعهاي نيروي انساني (يعني نيروي ذهن و نوع عملكرد) افراد جامعه است. به طوري كه ميتوان گفت سعادت يك جامعه در گرو داشتن نيروي انساني كارآمد و سالم است. چرا كه نوع عملكرد افراد يك جامعه با سلامت آن جامعه ارتباط مستقيميدارد.
بنابر اين هر جامعهاي تلاش ميكند افرادي را پرورش دهد كه مجهز به يك سري مهارتها و تواناييهاي بالا باشند و به خوبي بتوانند به هنگام برخورد با مسايل و موانع و شرايط دشوار به طرزي منطقي و عاقلانه پاسخگو باشند.اما امروزه با توجه به اينكه نوع نيازها، خواستهها و تمايلات انسانها و همچنين ساختار و بافت زندگيها نسبت به دورههاي گذشته تغيير پيدا كرده است و ما شاهد گستردگي اطلاعات در جهان امروز هستيم؛ همه و همه موجب آن شده است كه ما بارها با موقعيتهايي مواجه شويم كه استرسها و فشارهاي رواني زيادي را تجربه كنيم.
از طرفي ديگر همه ما در طول زندگي پر پيچ وخم خود با موانع بسياري برخورد كردهايم كه براي حل منطقي آنها نيازمند آن هستيم كه مهارتهاي خاصي را آموزش ببينيم. تا بتوانيم مسايل پيش آمده را يك به يك و به درستي حل كنيم و پشت سر بگذاريم.
تعريف مهارتهاي زندگي:
سازمان جهاني بهداشت، مهارتهاي زندگي را اين گونه تعريف كرده است: توانايي انجام رفتار سازگارانه و مثبت به گونهاي كه فرد بتواند با چالشها و ضروريات زندگي روزمره كنار بيايد (1994، who)به طور كلي مهارتهاي زندگي تواناييهايي هستند كه به ما كمك ميكنند با تكيه بر آنها بر استرسها، فشارهاي رواني، هيجانهاي منفي (خشم، حسد، نفرت و...) فايق آييم.
ضرورت آموزش مهارتهاي زندگي:
مسلماً همه ما با موقعيتهايي مواجه شدهايم كه منجر به بروز عصبانيت در ما شدهاند. اما به دليل آگاه نبودن به روشهاي كنترل خشم و مديريت صحيح آن؛ ضررهاي جسميو رواني فراواني را متحمل شدهايم؛ و يا اينكه به دليل ناتواني در گفتن نه به خواستههاي ديگران در روابط اجتماعي خودمان احساس راحتي نداريم؛ و اگر چه عليرغم تمايلات دروني خودمان درخواستهاي ديگران را ميپذيريم، اما از درون احساس نارضايتي ميكنيم. ممكن است در برقراري يك ارتباط موثر دچار مشكل شويم و اكثر ارتباطات ما به دعوا، گريز و يا سازش از روي اجبار ختم شود؛ و يا اينكه استرسهاي بيش ازحد وغير منطقي ما لطمات فراواني به موقعيتهاي خانوادگي و شغلي ما بزند وعملكردمان بسيار كمترازتواناييهاي بالقوهمان ظاهر شود.
همه مطالب گفته شده و اثرات و تبعاتي كه ميتوانند در زندگي شخصي و اجتماعي ما بر جاي گذارند ميتوانند دلايلي خوبي باشند بر اينكه خود را مجهز به مهارتهايي كنيم كه بتوانيم مسائل پيش آمده را به درستي حل كنيم و احتمال خطرات فردي و اجتماعي را كاهش دهيم.
زماني كه فردي اقدام به يادگيري اين مهارتها ميكند و سعي بر اين دارد كه با تمرين وتكرارهرچه بيشتر، آن را در وجود خود نهادينه كند وجزئي ازمنش شخصيت خود سازد نه تنها با اين اتفاق مبارك موجب ارتقاي سطح زندگي شخصي خود شده، بلكه ميتواند در پيشرفت و ارتقاي جامعه خود نيزسهميبسزا داشته باشد. اما در اين بين لازم است كه بدانيم داشتن يك مهارت با علم به آن متفاوت است.براي مثال فردي با خواندن كتابي در زمينه شنا و اصول آن، علم به شنا پيدا ميكند اما شنا كردن نميآموزد.
بنابراين تنها علم به اين مهارتها كافي نيست بلكه ما بايد با تمرين و تكرار، شاهد نتايج رضايت بخش آنها در زندگي خود باشيم؛ تا بتوانيم زندگي مثبت و كارآمدي را در كنار ديگران تجربه كنيم. اما علاوه بر عوامل گفته شده، دلايل ديگري كه ضرورت هر چه بيشتر اين مهارتها را بر ما عيان ميكند تحقيقات فراواني است كه توسط محققين در اين راستا انجام گرفته است.
تحقيقات فراوان نشان دادهاند كه بسياري از مشكلات بهداشتي و اختلالهاي رواني ريشههاي رواني - اجتماعي دارند( از جمله پژوهش در مورد سوء مصرف مواد نشان داد كه 3 عامل با سوء مصرف مواد در ارتباط اند:1- عزت نفس پايين 2- ناتواني در بيان احساسات 3- فقدان مهارتهاي ارتباطي. با اين وجود، با توجه به همه شواهد علميهمه ما ميتوانيم با مجهز ساختن خود به اين مهارتها پيشگيري در سطح اوليه را شروع كنيم و از بسياري از آسيبهاي اجتماعي همچون اعتياد، رفتارهاي بزهكارانه و اختلالهاي رواني جلوگيري كنيم.