«ایمونولوژی» چهارراه علم پزشکی است
دانش پزشکی همواره در حال پیشرفت است و هر روز افقهای جدیدی در برابر آن شکل گرفته و مرزهای جدیدی را در مینوردد.
«ایمونولوژی» یکی از همان مرزهاست که با بروز و ظهور خود، تحولات شگرفی در عالم پزشکی ایجاد کرد.
بویژه با وقوع پدیده جهانی شدن و کوچک شدن دنیا در محدوده یک دهکده، بیماریهای واگیر نیز وارد مرحله جدید و پیچیدهای شده و کنترل آنها نیز بسیار دشوارتر شده است.
اهمیت ایمونولوژی در کمک به فهم و مقابله با بیماریهای واگیر خلاصه و محدود نمی شود. امروزه علم ایمونولوژی شناخت بسیاری از فرآیندهای منجر به بیماری را ممکن نموده است.
این تحولات اهمیت و جایگاه علم «ایمونولوژی» را بیش از پیش پدیدار ساخته و به گفته دکتر محمدحسین نیکنام، «ایمونولوژی» را به چهارراه علم پزشکی تبدیل کرده است.
در ادامه گفتگو با دکتر محمدحسین نیکنام، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران را میخوانید؛
آقای دکتر، کمی از بیوگرافی خود برایمان بگویید.
من متولد روزاول فروردین 1338 در تهران هستم. در یک خانواده مذهبی بزرگ شدم و پدرم از روحانیون بودند. خداوند را شاکرم که در خانوادهای با این ویژگی متولد شدم و از ابتدا زندگی من با مسائل مذهبی و فرهنگی آمیخته بود.
از زمانی که تحصیل علم را آغاز کردم همواره به فعالیتهای فرهنگی دوشادوش تحصیلاتم پرداختهام و در فعالیتهای فوق برنامه فرهنگی و مذهبی مدرسه در مقاطع مختلف و همچنین در مقطع تحصیلات عالی در داخل و خارج از کشور اشتغال داشتهام.
چند فرزند دارید و چه میکنند؟
خداوند 3 فرزند پسر به من داده است. هر 3 در رشتههای فنی تحصیل کردهاند. 2 پسرم در رشته مکانیک و یکی هم در مهندسی عمران.
درحال حاضر دو فرزندم دانشجو هستند و فرزند دیگرم تحصیلات خود را به پایان رسانده و مشغول کار و فعالیت است.
مدارج تحصیلی خود را چگونه و کجا گذراندید و انگیزه ورودتان به حوزه مسائل پزشکی چه بود؟
در دبستان رازی تهران تحصیلات دوره ابتدایی خود را شروع کردم. چون امکانات خوبی داشت به دبیرستان تبدیل شد و هنوز هم فعال است.
وقتی دبستان رازی به دبیرستان تبدیل شد، ما به دبستان دادگر در نزدیکی مدرسه رازی منتقل شدیم.
دوران 6 ساله دبیرستان را در مدرسه جعفری اسلامی که واقع در میدان وحدت اسلامی و بالاتر از بازارچه قوام الدوله است سپری کردم.
همواره از شاگردان ممتاز بودم و رشتههای پزشکی و مهندسی جزء رشتههای مطلوب آن دوران بود و من هم پزشکی دانشگاه تهران قبول شدم.
پس از دکتری پزشکی، برای اخذ PhD در رشته ایمونولوژی به آمریکا رفتم.
چه سالی وارد دانشگاه تهران شدید؟
سال 1356.
روند بعد از قبولی تان در دانشگاه و ادامه تحصیل در رشته پزشکی به چه صورت بود و اینکه چه شد که برای ادامه تحصیل به خارج رفتید؟
تحصیل در رشته پزشکی با سختیهای خاص خود همراه است. به فضل الهی این دوران به خوبی سپری شد. من بعد از تحصیلات دانشکده پزشکی در امتحان کتبی و شفاهی ورودی دو رشته رادیولوژی و اطفال قبول شدم.
در آن زمان این امکان وجود داشت که برای ورود به رشته تخصصی در دو رشته درخواست دهیم.
منتها ریاست محترم وقت دانشگاه علوم پزشکی تهران مرحوم دکتر باستان حق رحمةالله علیه به من فرمودند با اینکه شما در دورشته خوب قبول شدید (هر دو رشته بویژه رادیولوژی خیلی پرطرفدار بود و هست)، اما در رشته «ایمونولوژی» به کسانی نیاز داریم تا برای تحصیل به جاهایی بروند که در این رشته پیشرفته هستند.
این را از من خواستند و گفتند اگر بین دوستان تان هم افرادی باشند که بروند این رشته را بخوانند خوب است. ما یک جمعی شدیم ولی آن جمع به جز یک نفر این همراهی را ادامه ندادند.
من برای تحصیل در رشته «ایمونولوژی» عازم آمریکا شدم و یکی از دوستانمان هم عازم سوئد شد.
با خانواده رفتید؟
بله.
اصلا علاقه ای به این رشته داشتید؟
بله. «ایمونولوژی» در بین علوم مرتبط با پزشکی از رشتههای جذاب است. تقریبا اکثریت قریب به اتفاق بیماریها یک ارتباطی با «ایمونولوژی» دارند.
با رشد این علم، شناخت این ارتباطها نیز رو به گسترش است. این رابطهها یا در علت بیماری است که منشاء «ایمونولوژی» دارند یا اینکه در تشخیص بیماری باید از تکنیکهای «ایمونولوژی» استفاده شود.
یا اینکه برای درمان، داروهایی که براساس کارکرد سیستم ایمنی بدن طراحی و ساخته شده اند مورد مصرف قرار گیرند. در پیگیریهای پس از بیماری هم ایمونولوژی نقش محوری دارد.
درواقع «ایمونولوژی» چهارراه علم پزشکی است؛ یعنی نمیتوان تردد و تحرکی در عالم پزشکی داشت و از «ایمونولوژی» غافل بود. به عبارت دیگر کار همه پزشکان به یک نوعی با فهم و درک این علم گره خورده است.
لذا کمتر کسی است که نسبت به «ایمونولوژی» و اهمیت آن بی توجه باشد. من نیز اگرچه به این رشته علاقه داشتم منتها در حین تحصیل این علاقه بیشتر هم شد.
بهر حال «ایمونولوژی» جزء رشتههای محوری علم پزشکی است و با ویژگیهایی که دارد همیشه این جایگاه را خواهد داشت.
استادان برجسته شما در علم پزشکی در ایران چه کسانی بودند؟ اسامی آنها را ذکر کنید و اینکه اگر در قید حیات نیستند یادی هم از آنها بکنیم. همینطور در آمریکا هم اگر استادی داشتید و هنوز با وی ارتباط دارید.
اگر الان بخواهم از حافظهام کمک بگیرم شاید موفق نباشم که همه را آنطور که باید و شاید نام ببرم. از چهرههای اثرگذار استاد دکترباستان حق و استاد دکتر مسعود بودند که مرحوم شده اند و خدا این عزیزان را رحمت کند.
از دیگر اساتید بزرگواری که خاطره شان بیشتر در ذهنم هست استاد دکتر یلدا، استاد دکتر شادان، استاد دکتر عقیقی و استاد خانم دکتر کیهانی و استاد دکتر نیک بین هستند.
همیشه قدردان همه اساتیدی هستم که توفیق تلمذ در محضرشان را داشته ام. در آمریکا هم استاد "توربکا" را میتوانم نام ببرم که ایشان هم چند سال پیش مرحوم شدند و کمتر ایمونولوژیست برجسته ای را در سطح دنیا میتوانیم نام ببریم که از ایشان تلمذ نکرده باشد.
از کشورهای دیگر هم در این دوره بودند؟
در رشته «ایمونولوژی» در سالی که ما وارد شدیم یک نفر از هندوستان، یک نفر هم از آمریکا بود و من هم از ایران بودم.
ولی در دپارتمان ما دانشجویان دیگری از پاکستان، تعدادی از چین، یک نفر از غنا و از خود آمریکا هم دانشجویانی مشغول بودند.
در واقع ایمونولوژی رشته روزی بود و آن ایام زمان خاصی بود که این رشته مورد توجه قرار گیرد. شاید هم در ایران نداشتیم.
البته داشتیم منتها نظر این بود که یک مقداری در این رشتهها خودمان را به روز و تقویت کنیم.
درباره رزومه کاری خود بعد از تحصیل مطلبی هست که بفرمایید. کجاها فعالیت کرده و در چه سمتهایی بودید؟
از آمریکا که آمدم هم کار علمی خود را در دانشگاه تهران به عنوان عضو هیئت علمی و هم در وزارتخانه به نوعی کار اجرایی را هم آغاز کردم.
در اولین فعالیت اجرایی به عنوان مشاورآقای دکتر باقر لاریجانی معاون فرهنگی، دانشجویی، حقوقی و مجلس در اواخر دوره وزارت آقای دکتر ملک زاده در سال 1372 منصوب شدم.
بعد از آن آقای دکتر مرندی که وزیر بهداشت شدند مسوولیت روابط بین الملل وزارتخانه را به من سپردند در زمان وزارت آقای دکتر فرهادی دو سالی در وزارتخانه مشغول بودم و سپس دوباره تقریبادو سال آخر وزارت آقای دکتر پزشکیان نظر ایشان این بود که من دوباره در وزارتخانه مشغول شوم.
لذا دوباره به وزارتخانه پیوستم و و پس از ایشان در زمان آقای دکتر لنکرانی و همچنین در زمان وزارت خانم دکتر وحید دستجردی و آقای دکتر طریقت در وزارتخانه حضور داشتم و در زمان آقای دکترهاشمی به عنوان مشاور وزیر در امور بین الملل کار خود را ادامه دادم.
در حال حاضر هیئت علمی کدام دانشگاه هستید و در چه زمینه ای تدریس میکنید؟
من استاد دانشگاه علوم پزشکی تهران و مدیر گروه ایمونولوژی دانشکده پزشکی هستم. یک مرکز تحقیقات ایمونولوژی مولکولی هم داریم که من در آنجا انجام وظیفه میکنم.
در این سالها برای رشته «ایمونولوژی» چه اتفاقاتی افتاد بحث پذیرش دانشجو و کارهایی که صورت گرفته است. بطورکلی الان وضعیت این رشته در کشور ما به چه صورت است؟ اشاره ای هم به موضوعات مهم تحقیقاتی بفرمایید.
همگام با رشد و توسعه این رشته از علم در دنیا، در داخل کشور نیز پیشرفتهای خوبی را در این زمینه شاهد بوده ایم. مقالات علمی محققین این رشته سهم خوبی در میان مقالات علمی دیگر کشورمان دارد.
دو مجله ISI در کشورمان در خصوص تحقیقات ایمونولوژی مقالات خوبی را منتشر میکنند. بسیاری از دانشگاههای علوم پزشکی کشور دارای رشته «ایمونولوژی» هستند.
تعدادی از آنها دانشجویان مقطع PhD دارند و بیشتر دانشجویان فوق لیسانس دارند. ما هم در گروه ایمونولوژی دانشگاه تهران، حدود 75 دانشجوی فوق لیسانس و دکتری در رشته «ایمونولوژی» داریم.
تحقیقات خوبی در دست اقدام است و باتوجه به تنوع و تعداد زیاد دانشجویان امکان کار در عرصههای مختلف «ایمونولوژی» وجود دارد. یک عرصه مهم کار در «ایمونولوژی» بحث بیماریهایی است که در شرایطی رخ میدهند که سیستم ایمنی بدن نابجا و یا بیش از اندازه فعالیت میکند.
سیستم ایمنی بدن مثل هر سیستم حفاظتی دیگری باید بین خودی و غیر خودی تفاوت قائل شود. اینکه چه بخشی از بدن از آن خود بدن است و چه مولکولی بیگانه است، محور عملکرد سیستم ایمنی در کار دفاعی علیه عوامل بیماریزا میباشد.
وقتی این تشخیص در بدن فرد مختل میشود بیماریهایی بوجود میآید که از آن به عنوان بیماریهای "خود ایمن" یا "اتو ایمیون" است.
مثل «ام اس»، «آرتریت روماتوئید»، «اسپوندیلیت آنکیلوزانت»، «لوپوس»، «بهجت» و یک سیاهه بلند بالا از بیماریهایی که سیستم ایمنی بجای اینکه به بیگانه حمله کند، خودی را با بیگانه اشتباه میگیرد. حالا در رابطه با اینکه چرا این اشتباه رخ میدهد فرضیههای متعددی هست.
به آنها اشاره میکنید؟
یکی از فرضیهها ابتلا به یک بیماری عفونی است که در آن عامل بیماری زا، از نظر ساختاری آنتی ژنهای مشابه با مولکولهای بدن دارد. سیستم دفاعی بدن خود را مجهز میکند که آن را از بین ببرد ولی با واکنش متقاطعی که ایجاد میشود، علیه بافت خود بدن اقدام میکند.
یک تعدادی از این بیماریها علل «اپی ژنتیک» دارند. تاثیر ژنتیک که مشخص است. اگر در یک خانواده فردی داشته باشید که سابقه بیماریهای اتو ایمیون دارد و بخواهید ریسک اینکه فرد دیگر خانواده چقدر در معرض خطر است را اندازه بگیرید، این ریسک به مراتب بالاتر خواهد بود.
این نشان میدهد که مسائل ژنتیکی خیلی اثر دارد و گاهی یک احتمال کم را به 10 تا 20 درصد افزایش میدهد. ولی تاثیر ژن در ایجاد بیماری، نمی تواند پاسخگوی همه سوالاتی که درمورد ایجاد و شیوع بیماریهای خود ایمن وجود دارد مثل ارتباط این بیماریها با شرایط محیطی، سن و جنس باشد.
از اینرو سوال مهم دیگری که مطرح شد این بود که چه عواملی زمینه ساز فعال شدن ژنهای مسئله ساز میشوند. به اینها عوامل "اپی ژنتیک" میگویند. «اپی ژنتیک» تحت تاثیر عوامل محیطی است. تغذیه، تحرک، آب و هوا و بطورکلی سبک زندگی، استرسها و ابتلا به بیماریهای دیگر اینها نکاتی است که در بعد «اپی ژنتیک»، باعث بروز و ظهور بیماری میشود.
به این معنا که اگر شما دو نفر را در نظر بگیرید که ساختار ژنتیکی مشابهی داشته باشند، ولی در دو محیط متفاوت زندگی کنند، امکان دارد یکی مبتلا شود ولی دیگری نشود. بنابراین ژن حرف اول و آخر را نمی زند، بلکه یک زمینه است. آن چیزی که بیماری را کلید میزند، «اپی ژنتیک» است.
"اپی ژنتیک" پل ارتباطی عوامل محیطی و ژن میباشد. یکی از بیماریهایی که در گروه آموزشی ما و بیشتر هم خود من روی آن کار کرده ایم و بیشترین مقاله و تحقیقات را در منطقه داریم، بیماری «اسپوندیلیت آنکیلوزانت» است.
بیماری «اسپوندیلیت آنکیلوزانت» یک بیماری اتو ایمیون است که مفاصل بزرگ و ستون فقرات را درگیر کرده و بین مهرهها چسبندگی ایجاد میکند و حرکاتی که مستلزم تحرک ستون فقرات است، در این فرد محدود میشود، به دلیل اینکه استخوانها روی هم نمی چرخد، بلکه ثابت شده است.
اصطلاحا میگویند مثل «بامبو اسپاین» شده است. قد خم شده و فرد تقریبا از یک زندگی نرمال و فعال خارج میشود. همه بیماریهای رماتیسمی بیشتر در خانمها بروز میکند تا آقایان.این بیماری بر خلاف دیگر بیماریهای روماتیسمی، در آقایان بیشتر است و به دلیل اینکه مرد مسوولیت اقتصادی خانواده را هم به عهده دارد و لازمه کار کردن او تحرک است، وقتی در سنین جوانی به این بیماری مبتلا میشوند، تبعات اجتماعی و اقتصادی زیادی را به خانواده و به تبع آن به جامعه وارد میکند.
این یک بیماری است که تهاجم سیستم ایمنی به مفاصل در آن قطعی شده است. و مسائل اپی ژنتیکی هم در آن نقش دارند. استرسها، نحوه تغذیه، مصرف سیگار، بیماریهای عفونی که فرد به آنها مبتلا شده، همه اینها میتوانند دست به دست هم داده و فرد را مبتلا به این بیماری کنند.
همچنین این بیماری ارتباط بسیار نزدیکی با ژن HLA دارد. . HLA یکی از ژنهای بسیار متنوع در بدن انسان است. همه ما HLA داریم ولی HLAهایمان متفاوت است و به دلیل این تنوع، HLAها با شمارههایی که روی آنها گذاشته میشود، از همدیگر تفکیک میشوند.
HLA-B27 یک نوع HLA با ویژگیهای خاص و ردیف ژنتیکی خاص است که دراین بیماران نسبت به افراد غیر بیمار خیلی زیادتر است. البته این به آن معنی نیست که هرکسی HLA-B27 دارد به این بیماری مبتلا میشود.
بعضی این HLA را دارند ولی بیمار نمی شوند و حتی بعضی بیماران بدون داشتن این HLA هم به این بیماری مبتلا میشوند. لذا اگر یک فردی در سنین جوانی کمردرد دارد و کم کم احساس میکند حرکات ستون فقراتش درحال محدود شدن است، توصیه میشود که نوع HLA خود را مشخص کند.
اگر HLA-B27 در بیمار مثبت باشد، نه اینکه بگوییم تشخیص قطعی است ولی تقریبا ظن قوی میرود که این فرد به سمت پیچیدگیها و ﮐﻣﭘﻟﯾﮑﺎﺳﯾونهای ناشی از بیماری «اسپوندیلیت آنکیلوزانت» میرود. لذا باید درمان را زودتر شروع کرد و پیشگیریهای لازم را انجام داد.
چه فعالیتها و طرحهای دیگری در گروه ایمونولوژی و مرکز تحقیقات ایمونولوژی مولکولی در دست اقدام است؟
ازجمله تحقیقاتی که در گروه ما درحال انجام میباشد بیماری سرطان و ارتباطش با سیستم ایمنی بدن است. در افراد طبیعی، سلولهای تومورال و سرطانی ایجاد میشوند ولی سیستم ایمنی آنها را تشخیص میدهد و از بین میبرد.
ولی اگر به هر دلیلی سیستم ایمنی بدن تضعیف شود، یا به علت نقص مادرزادی و یا اکتسابی سیستم ایمنی، سن بالا و یا مصرف داروهای تضعیف کننده سیستم ایمنی، این قدرت تشخیص تضعیف میشود و سلولهای تومورال فرصت رشد و نمو پیدا میکنند و سیستم ایمنی هم وقتی تومور ایجاد میشود دیگر کاری از دستش ساخته نیست.
اصطلاحا میگویند سیستم ایمنی در قبال سرطان در افرادی که مشکل سیستم ایمنی دارند، بطور کلی خیلی دیر و خیلی کم وارد صحنه میشود. ما روشهایی در دست تحقیق داریم که چگونه سلولهای سیستم ایمنی را در قبال سلولهای سرطانی به پاسخگویی موثر تر وادار کنیم.
بگونه ای که سیستم ایمنی قوی تر عمل کند و بطور قطعی سیستم ایمنی خود بدن سلولهای سرطانی را از بین ببرد.
بله. در سطح مولکولی کارهای خوبی در دست اقدام است تا سیستم ایمنی هم زودتر وارد صحنه شود و هم قوی تر عمل کند.
«ایمونولوژی» در بحث پیوند اعضا چگونه نقش آفرینی میکند؟
سوال بسیار بجایی است. یک بخش دیگر از کار ما پیوند اعضاء است. در پیوند اعضا هم سیستم ایمنی نقش محوری دارد. درمورد پیوند اعضاء ، تکنیکهای جراحی از اوایل قرن بیستم شناخته شده بود، ولی میدیدند هرچه این کار را با دقت بیشتری از جهت تکنیکال انجام میدهند، باز هم پیوند پس زده میشود.
یعنی عضو پیوند زده شده از بین رفته و بطور طبیعی عمل نمی کند. بعدها مشخص شد که اگر سیستم ژنتیکی فرد با عضوی که پیوند زده شده، متفاوت باشد، همین تفاوت باعث میشود که سیستم ایمنی بدن آن را بیگانه دانسته و پس بزند.
فهم این جزئیات کار «ایمونولوژی» است. با شناخت این روش، دو راه برای قبولاندن عضو پیوندی به فرد گیرنده پیدا شد. یکی اینکه از نظر ژنتیکی اینها یکی باشند که همان بحث HLA است.
یعنی بین فرد دهنده عضو و گیرنده آن از نظر HLA تطابق باشد. تطابق کامل این ژن بین دهنده و گیرنده پیوند موجب موفقیت عمل پیوند عضو خواهد شد. حتی اگر این تطابق کامل نباشد، به هر مقداری که امکان تطابق بیشبری باشد موفقیت پیوند عضو بیشتر خواهد بود.
و اما اگر فرد مناسبی از جهت تطابق HLA، در دسترس نباشد، راه دیگر آن است که سیستم ایمنی فرد گیرنده را با داروهای تضعیف کننده سیستم ایمنی تضعیف کنیم. اینکه بخواهیم برای هر پیوندی بگردیم دقیقا کسی را پیدا کنیم که از نظر ژنتیکی شبیه هم باشند، این عملی نیست. یعنی آنقدر تنوع ژنتیکی زیاد است که پیدا کردن این همه نیازی که در عالم پیوند است، تقریبا عملی نیست.
مگر اینکه بر حسب حسن اتفاق دوقلویی را پیدا کنید که یکی از آنها دهنده و دیگری گیرنده باشد. آن هم دوقلوی یک تخمکی، چراکه اگر دو تخمکی باشند باز هم این تفاوت ژنتیکی سیستم ایمنی را بر هم میزند. این احتمال مگر چقدر است؟ خیلی کم است.
لذا راه دیگری که باقی میماند این است که سیستم ایمنی را ضعیف کنیم. پس تفاوت وجود دارد اما سیستم ایمنی ضعیف است و علیرغم تشخیص تفاوت، توان لازم را ندارد که علیه آن عمل کند، چون با داروهای سرکوب گر سیستم ایمنی «ایمونو ساپرسور» تضعیف شده است.
طراحی این داروها هم باز نیاز به علم «ایمونولوژی» دارد. «ایمونولوژی» به دلیل جذابیت اش در خیلی از رشتهها نفوذ کرده و یک سری گرایشهای بین رشته ای ایجاد کرده است. مثلا ما «ایمونوفارماکولوژی» داریم.
یعنی «فارماکولوژی» ای که براساس سیستم ایمنی و در حوزه «ایمونولوژی» فعالیت میکند. همچنین ایمونوژنتیک داریم. ژنتیکی که گرایش «ایمونولوژی» دارد. هر یک از اینها برای خود یک رشته ای شده اند. یک عرصه دیگری که در گروه ما فعال است «ایمونولوژی» باروری است.
چون در بخش زیادی از مشکلات باروری و ناباروری، «ایمونولوژی» نقش دارد و راه حل آن از طریق دستکاری سیستم ایمنی است. یک عرصه بسیار مهم دیگر بحث واکسن است. واکسن یک ایده کهنه و قدیمی است ولی در عین حال یک موضوع کاملا مطرح و رو به رشد در دنیا است.
الان هر بیماری ای که مطرح میشود اولین سوالی که به وجود میآید این است که آیا علیه این بیماری واکسنی وجود دارد؟ اخیرا آنفولانزای خوکی مطرح بود. بحث ابولا را داشتیم و این روزها خطر بیماری زیکا وجود دارد. بلافاصله سوال مطرح میشود که واکسنی علیه اینها وجود دارد؟
طراحی و ساخت واکسن و تمامی فرآیندهای مبنایی آن متکی بر علم «ایمونولوژی» است. درواقع یکی از کمکهایی که «ایمونولوژی» به پزشکی و ارتقای بهداشت عمومی کرده است، ساخت واکسن است. این هم از رشتههای خیلی فعال تحقیقاتی در حوزه «ایمونولوژی» است و دهها عنوان دیگر که اگر بخواهم به آنها اشاره کنم فهرست طولانی خواهد شد.
به بحث واکسن اشاره کردید، در سالهای اخیر چقدر چهره تولید واکسن تغییر پیدا کرده و از آن حالت کشتن باکتری و گرفتن واکسن به سمت ساختارهای ایمونوژنتیک حرکت کرده است؟
بله. واکسن سیر تحول خیلی تکاملی ای را طی کرده است. در یک گام بلند رو به جلو، واکسنهای DNA طراحی شده اند و دیگر نیاز نیست خود عامل «پاتوژن» را با همه احتمالات و خطراتی که به همراه دارد، وارد بدن کرد. بالاخره یک درصدی ناخواسته به آن بیماری مبتلا میشوند.
الان ردیف ژنتیکی آن «پاتوژن»، آن هم نه کل «پاتوژن»، بلکه بخش بیماریزای آن، اصطلاحا بخش آنتی ژنیک آن، شناخته شده است. چون مثلا درمورد هپاتیت همه اجزای ویروس هپاتیت بیماری زا نیست یک آنتی ژن سطحی هست که این میتواند عامل بیماری زا باشد.
لذا ژن آن آنتی ژن را وارد بدن میکنند که حکم واکسن را دارد. این همان واکسن DNA است. از روشهای نوترکیبی «ریکامبینانت دی.ان.ای» واکسنهایی را میسازند که نه ساختش خطرآفرین است و نه استفاده از آن احتمالا با عوارض واکسنهای معمولی مواجه است.
مثلا واکسن هپاتیتB را فرض کنید چون آنتی ژنی که عامل بیماری است، در خون آزاد شده و از سطح سلول در داخل خون ریزش میکند؛ قبلا تخلیص آن مستلزم این بود که یک مقدار زیادی خون از بیماران مبتلا به هپاتیت بگیرند. بعد این آنتی ژن را از آن جدا کنند و به عنوان واکسن از آن استفاده کنند.
تصور کنید خود این کار برای تیمی که این کار را میکند چقدر میتوانست خطرآفرین باشد. ولی الان از طریق «ریکامبینانت دی.ان.ای» در «ای.کولای» این را در «ژنوم» اش قرار میدهند و وقتی که خودش را تکثیر میکند ناخودآگاه «آنتی ژن» هپاتیت را هم تکثیر میکند.
با این روش دیگر از همه آن عوارض و خطرات به دور میمانید. اینها تکنیکهای جدیدی است که دارد انجام میشود. کاردست کاریهای ژنتیکی خیلی راه را برای بحث واکسن باز کرده است.
لطفا به بعضی از این تکنیکها اشاره بفرمایید.
بخشهای مختلف ژنوم ویروسها، پروتئینهایی را برای کارهای مختلف کد میکنند. بخشی از آن ، پروتئینهای خود بدن ویروس را میسازند. بخش دیگر لازمه فعالیتهای حیاتی ویروس است.اما یک بخش دیگر بخش بیماریزا است و به اصطلاح «ویرولانس» یا بیماریزایی ویروس به آن مرتبط است.
اگر با تکنیکهای جدیدی که الان روی آنها کار میشود، بخش «ویرولانس» را جدا کنید، ویروس در تکمیل ساختار و ادامه حیات خود، با بقیه ژنومی که در اختیارش است، مشکلی ندارد، تکثیرمی شود، به زندگی خود ادامه میدهد و فعالیت بیولوژیک خود را دنبال میکند، ولی بیماری زا نیست.
این ایمن ترین راه است و دیگر اثری از بخش «ویرولانس» ویروس و ژنوم نیست. یا اینکه ردیف ژنتیکی بخش ویرولانت را به گونه ای بتوان تغییر داد که اگرچه این بخش از ژنوم حذف نمی شود، پروتئینهایی را که تولید میکنند، خطرآفرین نیست. لذا مهندسی ژنتیک آینده بحث واکسن را دارد شکل میدهد.
آقای دکتر بحث دارو را مطرح کردید چقدر ما توانستیم با سیستمهای دارویی از نظر ایمونولوژیکی همگام شویم؛ یعنی داروسازیهای ما چقدر از این دانش استفاده میکنند. آیا محصولی بر این اساس در کشور تولید شده است. چه تفاوتهایی با دنیا داریم؟ باتوجه به اینکه درحال حاضر بزرگترین شرکتهای داروسازی از این دانش استفاده میکنند.
فعالیتهای زیادی هست ولی با پیشرفت دانش «ایمونولوژی» و دانش «فارماکولوژی» و شکل گیری گرایش "ایمونوفارماکولوژی" اافقهای جدیدی برای ارتقای این عرصه وجود دارد. در داخل کشور تعدادی داروهای بیولوژیک بر مبنای ایمونولوژی مانند "مونوکلونال آنتی بادیها" با ساخته میشوند که صادر هم میشود. واقعیت این است که در زمینه پیوند اعضا کار بدون دارو اصلا پیش نمی رود.
به تعبیر دکتر «توماس استارزل» پدر پیوند کبد در دنیا، که مدتی در محضر ایشان تلمذ کرده ام، آنچه که درب بسته پیوند را باز کرد دارو بود. چون همانطور که گفتم از نظر تکنیک جراحی از زمانی که توانستند عروق را به هم وصل کنند دیگر مشکل اساسی در راه تکنیک جراحی وجود نداشت.
البته الان کمی تکنیکها به روز شده و امکانات و وسایل بهتر شده است ولی مشکل اصلی رد پیوند و آنچه که این مشکل را حل کرد دارو و در راس آن دارویی به نام «سیکلوسپورین» بود. الان «سیکلوسپورین» در نسخه تقریبا همه بیماران پیوندی وجود دارد.
با اینکه اولین دارویی بود که یک تحولی را ایجاد کرد، ولی هنوز هم در نسخه بیماران پیوندی «سیکلوسپورین» یا مشتقاتی از این دارو را میبینید.
عملکرد «سیکلوسپورین» چیست؟ ضد قارچ است؟
بله. در ابتدا نقش آنتی بیوتیکی و فعالیت ضد قارچی «سیکلوسپورین» شناخته شد. ولی بعد متوجه شدند که از تکثیر سلولهای سیستم ایمنی جلوگیری میکند.
لذا سیستم ایمنی را تضعیف میکند به نحوی که قدرت پاسخ قوی که منجر به دفع عضو پیوندی بشود را ندارد. اتکای موفقیت این رشتهها به دارو، زمانی اهمیت پیدا میکند که توجه کنیم بیمار باید تا پایان عمر این دارو را مصرف کند.
یعنی به محض اینکه مصرف این دارو قطع شود، فرآیند رد پیوند در بدن آغاز میشود. بنابراین کیفیت دارو، تاثیرگذاری آن، دفعات مصرف و عوارض جانبی دارو فوق العاده مهم است.
یک زمانی دارو برای یک مدت کوتاهی مصرف میگردد و عوارض آن هم تحمل میشود. ولی تصور کنید که دارویی را باید تا آخر عمر مصرف کنید. لذا در ساخت این دارو دقت بسیار زیادی باید اعمال شود.
بنابراین، باید یک همکاری دائمی بین ایمونولوژیستها و فارماکولوژیستها باشد تا دارویی را با دوز کمتر، میزان اثرگذاری بالاتر، عوارض جانبی کمتر و ارزان تر طراحی کنید.
اینها نکاتی است که در مورد پیوند این دو حوزه مطرح است و باید پیشرفتهای علوم «ایمونولوژی» و «فارماکولوژی» مدنظر باشند.
تولیدی در این زمینه داریم؟
بعضی از این داروها ازجمله سیکلوسپورین در داخل کشور تولید میشوند. در داخل الحمدلله وضع خوبی داریم.
ایمونوفارماکولوژی برای حل مشکل عوارض جانبی این داروها چه کرده است؟
اولین اقدام طراحی و ساخت داروهای موثر تر با عوارض جانبی کمتر است. و داروهای جدید متعددی در مراحل مختلف مطالعاتی قرار دارند. از سوی دیگر به علت عوارض جانبی ای که داروهای فعلی دارند خصوصا وقتی برای یک مدت طولانی باید مصرف شوند، در بیماران پیوندی از پروتکل چند دارویی استفاده میشود.
پروتکل چند دارویی این حسن را دارد که وقتی از یک یا دو دارو استفاده میکنید خوب باید مقدار آنها را بالا ببرید و وقتی مقدار را بالا میبرید عوارض جانبی ایجاد میشود.
لذا برای اینکه عوارض جانبی را کم کنید از چند دارو استفاده میکنید و اینها با اثر هم افزایی که بر یکدیگر دارند از هر کدام مقدار کمتری تجویز میکنید و هیچ یک به حد عوارض جانبی خطرناک نمی رسند.
در عین حال منظور شما هم حاصل شده که سیستم ایمنی سرکوب شود. بنابراین تحقیقات زیادی برای تولید داروهایی که بتوان آنها را در کنار هم استفاده و عوارض جانبی دارو را مدیریت کرد، انجام شده و درحال انجام است.
یکی از مشکلاتی که در پیوند وجود دارد، استفاده از کورتون است. کورتون از آن داروهایی است که عوارض جانبی کشنده دارد و بیماریهای متعددی از جمله مشکلات پوستی، گوارشی، پوکی استخوان و دیابت ایجاد میکند.
لذا یکی از تلاشهای عمده در بحث داروهای مورد استفاده در پیوند این است که ما چگونه از تجویز کورتون خلاص شویم. در مقالات زیادی داروهایی معرفی میشود که بیمار را از استفاده کورتون بی نیاز میکند.
یعنی هم برای پزشک و هم برای بیمار مهم است که هرچه زودتر کورتون را قطع کنند. اما در عین حال داروها گاهی علی رغم ادعاهایی که میشود این توان را ندارند که جایگزین کورتون شوند و کورتون تقریبا بخش ثابت نسخههاست.
ولی داروهای جدید دارد این افق را باز میکند که ما بتوانیم مصرف کورتون و عوارض ناشی از آن را کاهش دهیم. یکی از عرصههای بسیار جالب در این زمینه در علم «فارماکولوژی» که هم در بیماران پیوندی و هم بیماریهای دیگر بر «ایمونولوژی» استوار است، «مونوکلونال آنتی بادی» یا آنتی بادیهای تک رده ای است.
در این تکنیک که بطور فزاینده مبنای تولید داروهای بسیاری قرار گرفته و میگیرد، وقتی فکر میکنید هر مولکولی در سیستم ایمنی اگر کنترل بشود، سیستم ایمنی سرکوب میشود میتوانید علیه آن «آنتی بادی» بسازید.
تعداد زیادی از داروها مثلا داروی «داکلیزوماب» و «باسیلیکسیماب»، با همین روش ایجاد میشوند و این پسوند "ماب" در نام بسیاری از داروهایی که با این تکنیک ساخته میشوند مخفف لغات «مونوکلونال آنتی بادی» است.
با این روش دقیقا مولکول خاصی را هدف قرار میدهید، بدون اینکه عوارض داروهای عادی مطرح باشد. تعدادی از این داروها در ایران هم تولید میشوند.
«داکلیزوماب» و «باسیلیکسیماب» حتی برای "جلوگیری از رد پیوند" نیز مورد استفاده قرار میگیرند، نه زمانی که فرآیند رد پیوند آغاز شده است. حتی وقتی بیمار را برای عمل آماده میکنید میتوان از روز قبل از عمل جراحی پیوند، این دارو را برای بیمار تجویز کرد تا مانع رد پیوند شود.
راجع به مصرف «کورتون» گفتید. خیلی از خانمها به دلیل بحث پوکی استخوان از مصرف داروهای کورتون دار میترسند. توصیه و هشداری در این زمینه دارید. واقعا فرد تا چه حد باید نگران مصرف «کورتون» باشد. مصرف «کورتون» دوز خاصی دارد که افراد بدانند؟
از جمله داروهایی که مصرفش اکیدا نیاز به دستور پزشک دارد و مقدار، زمان و تغییر دوز آن باید با نظر پزشک معالج انجام شود، «کورتون» است.
پزشکان هم به غیر از موارد ضروری این دارو را تجویز نمی کنند. لذا باید تاکید کنم که این دارو خطرآفرین است، و میبایستی زیر نظر پزشک مصرف شود.
اگر مقدار، نحوه مصرف و زمانی که این دارو باید تجویز شود روی حساب باشد به نفع بیمار است. ولی خارج از نظر تخصصی ،از داروهایی است که مصرف خودسرانه اش خطرناک است.
در واقع سیستم ایمنی بدن را تحت تاثیر قرار میدهد. متاسفانه در مورد سرماخوردگیها میبینیم که برخی پزشکان کورتون تجویز میکنند. آن دوز نگران کننده است یا نه؟
علی الاصول اگر پزشک آن را تجویز کند بالاخره با لحاظ همه جهات این کار را انجام دادده و ایرادی ندارد. ولی توجه داشته باشید هیچ دارویی بی عارضه نیست حتی یک استامینوفن یا آسپرین. منتها این پزشک است که تشخیص میدهد الان نفعی که این دارو برای بیمار دارد بیشتر است یا ضررش.
در رابطه با «اپیدمیولوژی» بیماریهای مربوط به «ایمونولوژی» الان در دنیا در کدام مناطق چه بیماریهایی شایع است و یک اشاره ای هم به داخل داشته باشید. کدام بیماری در کدام مناطق بیشتر است؟
بیماریها را به دو دسته تقسیم میکنند. بیماریهای واگیر و غیر واگیر. ایمونولوژی در فهم هر دو دسته این بیماریها نقش مهمی دارد.
در کشورهای پیشرفته شما دیگر بیماریهای عفونی را به غیر از بیماریهای «نوپدید» و «بازپدید» کمتر میبینید، درحالیکه در مناطقی که از نظر توسعه اقتصادی و اجتماعی عقب تر هستند، به هر نسبتی که این عقب ماندگی بیشتر باشد بیماریهای واگیر بیشتر به چشم میخورد.
بعضی از کشورها از هر دو دسته بیماریهای واگیر و غیرواگیر رنج میبرند. به نظر میآید که در کشورما تا حد زیادی د رمقابله با بیماریهای واگیر موفقیتهایی حاصل شده است.
نه اینکه الان به آن مبتلا نیستیم و همه نقاط کشور یک وضعیت داشته باشند ولی با توجه به سیستم بهداشتی و درمانی بسیار خوب و مثال زدنی ای که داریم و شما با ویژگیهای آن آشنا هستید دوران بیماریهای واگیر در حال پشت سر گذاشته شدن است و الان برای ما اولویت بیماریهای غیرواگیر بتدریج بیشتر مطرح است که سبک زندگی در آنها نقش دارد.
البته در مناطقی که از سیستم بهداشتی و درمانی خوبی برخوردار نیستند، در منطقه جغرافیایی خودمان و در کشورهای همسایه ، خصوصا آنهایی که با جنگ و درگیریهای نظامی و اشغال و حضور بیگانگان مواجه هستند، بیماریهای واگیر را به مقدار زیاد میبینیم.
در آفریقا بحث بیماریهای واگیر هنوز هم در بخشهای زیادی با شدت جریان دارد. واقعیتی که این روند را تحت تاثیر قرار داده است، بروز بیماریهای «نوپدید» و «بازپدید» است. در اوایل قرن بیستم که واکسن به عرصه پزشکی ورود پیدا کرد، در قبال بعضی از بیماریها ازجمله آبله خیلی موفق بود بطوریکه آبله، با فاصله کمی از شروع واکسیناسیون برعلیه آن در دنیا ریشه کن شد.
واکسن آبله موفق شد این بیماری را ریشه کن کند؛ یعنی حتی گردش این ویروس در طبیعت هم از بین رفت. از طرف دیگر، آنتی بیوتیکها وارد عرصه پزشکی شدند و خیلیها به این جمع بندی رسیدند که بزودی دوران بیماریهای عفونی به سر خواهد آمد. چون از یک طرف واکسن داریم و نمی گذاریم کسی بیمار شود و از طرف دیگر هم آنتی بیوتیک داریم و بیماری را درمان میکنیم.
ولی نه واکسن سازی مثل بیماری آبله خیلی موفق پیش رفت و نه آنتی بیوتیکها اثرگذار باقی ماندند. به این مفهوم که ما تعداد زیادی بیماری داریم که واکسنی علیه آن وجود ندارد، مانند ایدز. همین سرماخوردگی ساده که برای افرادی که در سنینی هستند که سیستم ایمنی بدنشان به خوبی کار میکند مشکلی ایجاد نمی کند ولی خیلی از بچهها و خیلی از سالخوردگان با همین سرماخوردگی ازبین میروند.
لذا یک مشکل این است که واکسن برای خیلی از بیماریهای ساده یا پیچیده در دسترس نیست و اگر هم هست ساخت آن مثل واکسن آبله موفق پیش نرفته است. بنابراین در این جهت ما در عالم پزشکی در دنیا نقص داریم. از یک طرف هم در برابر آنتی بیوتیکها مقاومت ایجاد شده است.
یعنی بیماری سل که قبلا با 3 نوع دارو به فاصله 3 تا 6 ماه درمان انجام شدنی بود، الان چند برابر قیمت قبل هزینه میبرد و دیگر داروها اثر هم ندارد و هیچ تضمینی هم برای اثرگذاری این داروها بر روی بیماران وجود ندارد.
لذا بیماریهای قبل با یک چهره مقاوم دوباره برگشته اند. و به بیماریهای "بازپدید" موسومند. بیماریهایی که پرونده آنها در گذشته کاملا بسته شده ولی دوباره برگشته اند. الان همراهی ایدز و سل مقاوم به دارو دوباره پرونده سل را باز کرده است.
رفتار مردم و بیماران هم در این زمینه تاثیرگذار است. خیلیها دارو را بد مصرف میکنند.
بله. همین طور است. ببینید مقداری شهامت نابجای استفاده از داروها در مردم ما دارد مساله آفرین میشود. من مواردی دیدم که مردم برحسب اطلاعاتی که دارند به یکدیگر توصیههایی میکنند و داروهایی مورد استفاده قرار میگیرد.
البته سیستم بهداشت و درمان و داروخانههای ما بدون نسخه بعضی از داروها را در اختیار نمی گذارند ولی به هرحال دسترسی به دارو کار غیرممکنی نیست.
از طرف دیگر مصرف کامل آنتی بیوتیک به مقداری که تجویز شده است نیز در جلوگیری از سوشهای مقاوم به دارو موثر است.
به بیماریهای نوپدید اشاره داشتید. وضعیت این بیماریها را چگونه تحلیل میکنید؟
شما به بخشهای مختلف دنیا نگاه کنید هر از چند گاهی اسمی از یک بیماری که از یک جایی سر درآورده و وارد جوامع انسانی شده است را میشنوید، مثل ابولا، سارس، H1N1، H1N5، جنون گاوی، آنفولانزای خوکی و زیکا.
بیماریهایی که علت آن توسعه نامتوازن زندگی بشری است. انسان برای گسترش زندگی خود نسبت به طبیعت و زندگی وحوش بی توجه بوده و مرزهای بین زندگی انسانی و حیوانی مخدوش شده است.
لذا خیلی از این بیماریها ریشه حیوانی دارد؛ یعنی در خود حیوان گردش میکند مثل جنون گاوی که برای خود گاوها یک بیماری است ولی وقتی این به انسان کشیده میشود بیماری جدیدی شکل میگیرد.
ابولا که ریشه در خفاش دارد و در بین خفاشها گردش دارد یا مثلا ایدز که از میمون ریشه گرفته و به انسان منتقل شده است. لذا این وضعیتی است که ما با آن مواجه هستیم.
این بیماریها آن تقسیم بندی را برهم میزند یعنی دوباره بیماریهای واگیر آمده است، منتها در شکل جدید هم «نوپدید» و هم «بازپدید» که مقاوم به داروست.
در خیلی از کشورهای غربی با توجه به توسعه و پیشرفت این کشورها در عرصههای مختلف این بیماریهایی که واگیر است علی القاعده نباید وجود داشته باشد ولی به هرحال میبینید که اینها وجود دارند.
مالاریا هم در این طبقه بندی قرار میگیرد؟
خیر. مالاریا بجز یکی از سوشهای آن که سوش پنج میباشد و در جنگلهای جنوب مالزی است و میزبان اصلی آن میمون میباشد، بقیه سوشها در انسان بوده و گردش داشته است.
اشاره ای هم به وضعیت ایران در این زمینه میکنید؟
در ایران ما یک وضعیت دو وجهی داریم. از یک جهت هنوز بیماریهای واگیردار در کشور حضور دارند و از یک جهت هم چون توسعه و پیشرفت داشته ایم، بیماریهای غیرواگیر هم داریم که به سبک زندگی بر میگردد.
بیماری قند، سرطان، بیماریهای قلبی و تنفسی را داریم. یک چیزی که وضعیت ما را متفاوت میکند و مسوولان وزارت بهداشت و درمان باید به آن توجه کنند این است که ما مثل یک خانه تمیزی هستیم که در یک محله آلوده زندگی میکنیم.
منطقه ما باتوجه به طراحی استکبار جهانی به گونه ای شده که ما الان شاید در آستانه سیزدهمین سال هستیم که یک مورد از فلج اطفال هم در ایران دیده نشده است.
ولی در همسایگی دو کشوری هستیم که از جهت فلج اطفال در دنیا آندمیک هستند.
تصور کنید خود حفظ این سطح از بهداشت برای مسولین ذیربط چه کار دشواری است و باید به مسوولان بهداشتی که استانهای مرزی ما را با برنامههای مداوم و با هوشیاری از ورود بیماریها حفظ میکنند دست مریزاد گفت.
60 درصد مالاریای ما الان وارداتی است. شرایط جدید در دنیا، ادبیات پزشکی را تغییر داده است و یک سری لغات جدیدی را وارد ادبیات پزشکی و «اپیدمیولوژی» کرده است، ازجمله «واردات بیماری» که قبلا مطرح نبود ولی الان ما هر از چند گاهی در فصل گرما واردات وبا را داریم.
اینها کاملا قابل ردیابی است و با بررسی ردیف ژنتیکی که انجام میدهند میتوان تشخیص داد که این بیماری از کجا نشات گرفته است. مرزهای ما طولانی است و ترددهای بسیار زیادی انجام میشود که جلوگیری از آن شاید نه عملی باشد و نه انسانی و اخلاقی و نمی توان جلوی ترددها را گرفت.
اوضاع بهداشت و درمان این کشورها از جمله افغانستان بعد از ورود کشورهای غربی متجاوز بسیار اوضاع نامناسبی دارد. در بعضی شرایط، این امر به ورود بعضی از بیماریها منجر میگردد. به عنوان نمونه درفصل گرما ورود بیماریهایی مثل وبا را شاهد بودهایم.
در زمان وزارت آقای دکتر لنکرانی سفری به انگلستان داشتیم برای شرکت در یک کنگره و وزیر بهداشت انگلستان را ملاقات کردیم. آن موقع تعدادی از مبتلایان به وبا وارد ایران شده بودند.
دکتر لنکرانی به وزیر بهداشت وقت انگلیس با لحنی بسیار جدی گفت وقتی شما در یک کشوری ورود میکنید (افغانستان) باید مسوولیت همه جانبه نسبت به مسائل آن کشور داشته باشید.
از جمله شما در بخش پزشکی و مقابله با بیماریهای واگیر خوب عمل نمی کنید. نه تنها نتوانسته اید بر مسائل داخل افغانستان غلبه کنید، بلکه همسایهها هم دارند آسیب میبینند.
اخیرا عده ای افغانی مبتلا به وبا به ایران وارد شده اند و احتمال انتقال این بیماری به ایران وجود دارد. او به معاون خود گفت از دفتر سازمان جهانی بهداشت در کابل بخواهیم که فعال تر برخورد کند.
من گفتم سازمان جهانی بهداشت اصلا در کابل دفتر ندارد. و از دفتر خود دراسلام آباد فعالیتها را سامان میدهد. جای تعجب بود که او از این امر خبر نداشت. به هرحال با توجه به اتفاقاتی که در کشورهای همسایه رخ داده، زیرساختهایشان به شدت صدمه خورده است و اگر هم بخواهند که حتما میخواهند کاری بکنند ولی امکانات لازم را ندارند.
خیلی از متخصصان آنها رفته اند و حضور ندارند و کشورهای خارجی هم که حضور دارند به دنبال منافع سیاسی و اقتصادی خود هستند و کاری به سلامت مردم ندارند. لذا این هم یک نکته مهمی است و باید از مسوولان بهداشتی و درمانی دست تشکر کنیم و قدر این شرایط را بدانیم.
ما در منطقه اروپا نیستیم که این شاخصها را داریم بلکه در منطقه خودمان چنین شاخصهایی داریم که اهمیت و ارزش کار را چند برابر میکند. درعین حال همه باید دست به دست بدهیم و این کیفیت بالای بهداشت و درمان که در دنیا مثال زدنی است را حفظ کنیم.
اشاره ای هم به بیماریهای روماتیسمی در ایران بکنید. از نظر منطقه بندی و جنس ما از چه بیماریهایی از نظر ایمونولوژیکی رنج میبریم؟
اگر شرایط مختلف را در مورد بیماریهای ایمونولوژیکی در نظر بگیریم، از زوایای مختلف مسائلی قابل طرح است. چون یکی از عوامل مهم در مسائل اپی ژنتیکی بحث سبک زندگی است و درواقع کم تحرکی، فشار روانی بالاتر از توان تحمل انسانها اینها در همه جای دنیا و در ایران هم نقش ایفا میکنند.
لذا میبینید که تعداد بیماریهای اتو ایمیون در ایران رو به افزایش است. سرطانها هم همین سیر را دارد. از این جهت ما شبیه بقیه نقاط دنیا هستیم. یعنی در همه جای دنیا سرطان درحال افزایش است. بیماریهای رماتیسمی خصوصا آنهایی که استرس و فشار روانی در آنها نقش دارد، مثلا ام.اس رو به افزایش است.
در عین حال تشخیص به موقع و پیشگیری از بسیاری بیماریها باید مدنظر مسوولان وزارت بهداشت و درمان باید باشد که تا مقدار زیادی همینطور است. ما برای مقابله با بیماریها باید سبک زندگی خود را اصلاح کنیم کما اینکه خیلی از کشورها این کار را کرده اند.
یکی از نکات خیلی مهم هم بحث تغذیه است. بیماریهای روماتیسمی بجز دو مورد بیشتر در خانمها دیده میشود و نسبت ابتلای زن به مرد بیشتر از یک است. در حالیکه در دو بیماری روماتیسمی "اسپوندیلیت آنکیلوزانت" و "گود پاسچر" نسبت مردان مبتلا بیشتر از زنان است.
آقای دکتر از نظر تغذیه توصیه ای برای مخاطبان نشریه دارید. برای اینکه سیستم ایمنی قوی تری داشته باشیم چه بخوریم و چه نخوریم؟
در بحث تغذیه مطالب زیادی قابل گفتن است. با توجه به یافتههای علمی متقن که رابطه تغذیه و بسیاری از بیماریها از جمله بعضی از انواع سرطانها، بیماری دیابت نوع دو، بیماریهای قلبی-عروقی را نشان میدهند، موضوع تغذیه از اهمیت روز افزونی برخوردار شده است. تغذیه باید از کفایت برخوردار باشد.
یکی از اصول کفایت تغذیه ای، تعادل در تغذیه است به این معنی که مواد غذایی به تناسب مصرف شوند و مصرف یک نوع ماده مغذی به مقدار ریاد سبب حذف سایر مواد مغذی نشود. اصل دیگر تنوع است. منظور از تنوع، مصرف چند غذای مختلف از گروههای غذایی است. اعتدال در غذا خوردن نیز بسیار مهم است.
مصرف مواد غذایی طبیعی ازجمله میوهها، سبزیجات تازه و غذاهای پخته شده و پرهیز از غذاهای سرخ شده، شیرین و پرچرب و یا پرنمک باید مدنظر باشد. موضوع مهم دیگر کنترل کالری است. از مصرف بیش از نیاز بدن باید پرهیز کرد. این یک اصل شناخته شده علمی است. الان با اصطلاحاتی مثل کبد چرب و چربی بالای خون و مسائل این چنینی برخورد میکنیم که همه حکایت از مصرف بیش از نیاز بدن است.
برای جمعی از مردم، مساله خوردن بیش از آنکه توجه به محتوا و تامین نیازهای تغذیه ای مطرح باشد، یک نوع تفریح شده است. لذا بدن از به اندازه خوردن منفعت زیادی میبرد و آن اندازه هم باز باید ترکیبی باشد از مواد طبیعی متنوع و پرهیز از مواد غذایی که مشخصا باید کمتر مصرف بشود.
ضمن اینکه به میزانی هم که به هر دلیلی کالری وارد بدن شده است به همان میزان هم باید سوزانده شود تا یک بالانسی بین ورودی و خروجی برقرار شود. لذا ورزش روزانه هم باید مورد توجه قرار گیرد.
اصولا غذاهایی بهترند که با کالری کم حاوی مواد مغذی بیشتری باشند. یک مثال در این رابطه میتواند جوانه گندم باشد که از طرفی غنی و از طرف دیگر کالری کمی دارد.
در چند جمله مهمترین کارهایی که در دوران 16 سال مشاوره و مسولیت بین المللی خود در وزارت بهداشت داشتید بفرمایید.
در بحث ارتباطات بین الملل ما میتوانیم از یافتهها و تجربیات کشورهای دیگر بهترین بهره را ببریم. ضمن اینکه در بسیاری از زمینهها هم ما تجربیات بسیار خوبی داریم که قابل ارائه به دنیا به عنوان یک مدل است.
شبکه بهداشت و درمان ما برای دنیا آموزنده است و میتوانند بیایند و آن را از نزدیک دیده و تجربه کسب کنند. در زمینه مالاریا، ایران در انتقال تجربیات موفق خود کارهای ارزشمند انجام داده است.
ما در بندر عباس "مرکز آموزشی مالاریالوژی" را داریم که اگر چه برای آموزش کارشناسان و محققان خارجی منطقه مدیترانه شرقی ایجاد شده است ولی کارشناسان و محققینی از سراسر دنیا از کشورهای آفریقایی گرفته، تا آمریکای جنوبی و آسیای جنوب شرقی در آن شرکت میکنند.
عناوین توانمندیهای کشورمان در عرصه سلامت برای عرضه به دیگر کشورها بسیار زیاد است و سیاهه بلند بالایی را تشکیل میدهد. مقام معظم رهبری در سیاستهای چشم انداز 1404فرموده اند که ایران قطب علمی منطقه باشد.
این بدین معنی است که کارشناسان کشورهای منطقه برای حل مشکلات خود از جمله مشکلات حوزه سلامت بوانند از دستاوردهای علمی و تجربیات کشور ما بهره ببرند. البته باید مد نظر داشت که جاهای دیگر دنیا هم کارهایی کرده اند که ما میتوانیم از آنها یاد بگیریم.
آنچه که من در عرصه بین الملل مبدع آن بودم و تا زمان حضورم در وزارتخانه مقدار زیادی پیش رفت، بحث همکاری ایران با کشورهای همسایه تحت عنوان "گروه پنج" یا G5”" بود. به اعتقاد من مرزهای بهداشتی ما فراتر از مرزهای سیاسی مان است.
رهبر معظم انقلاب مکررا، بر تعامل بیشتر با همسایگان تاکید دارند. و یکی از عرصههای تعامل، همکاریهای پزشکی و بهداشتی است. نمی توانیم بگوییم افغانستان هر وضعیتی از نظر سلامت دارد داشته باشد و ما باید فقط به فکر خودمان باشیم.
این حرف درستی نیست چراکه بیماری مرز نمی شناسد و مقدار زیادی از این بیماریها میتوانند روی کشورهای همسایه اثر بگذارند. لذا ما ناچار از همکاری منطقه ای هستیم. G5”" شامل ایران، افغانستان، پاکستان و عراق به اضافه سازمان بهداشت جهانی بود. این تفاهمنامه در زمان آقای دکترلنکرانی با پیشنهاد من و پذیرفتن ایشان بین ایران و 3 کشور و سازمان جهانی بهداشت در مصر امضا و قرار شد که ما دائما با هم در تماس بوده و جلسات مرزی داشته باشیم.
در همه عرصهها هم کار پیش رفت و جلسات متعدد کارشناسی در ایران و کشورهای دیگر داشتیم. به نظرم میآید که این همکاری ضروری است و سازمانهای بین المللی هم به این واقعیت توجه دارند که کار با یک کشور دیگر جواب نمی دهد.
هرچه که شاخصهای بهداشتی یک کشور را ارتقا دهید، این کشور در منطقه خاصی واقع شده و همسایگانی دارد و بالاخره افراد تردد دارند و خیلی از بیماریها و خیلی از شرایط مشترک است. لذا بدون برنامه برای منطقه، کار با یک کشور، به تنهایی جوابی در همه عرصهها به شما نمی دهد. این ازجمله کارهایی بود که به نظر من قابل ذکر است. یکی دیگر از عرصههای کاری در مسولیت بین الملل، کار با سازمانهای بین المللی سلامت محور است.
این کار بسیاردقیق و حساس است. وجهه همت من در تعامل با این سازمانها ودر طول سالهای مسولیت، حفظ شان و منزلت جمهوری اسلامی بوده است. و در سخنرانیهای متعددی که در محافل بهداشتی بین المللی داشته ام، نظرات کارشناسی کشورمان در مورد مباحث مختلف پزشکی و بهداشتی را اعلام نموده ام. دو بار در مجمع عمومی سازمان ملل و دهها بار در جلسات بین المللی سخنرانی داشته ام.
در سال 2012 و در شصت و پنجمین اجلاس مجمع عمومی سازمان جهانی بهداشت در ژنو، ریاست کمیته B را به نمایندگی از جمهوری اسلامی بر عهده داشتم که به لطف الهی با موفقیت بسیار خوبی همراه بود. برگزاری اجلاس وزرای بهداشت سازمان کنفرانس اسلامی رویداد بسیار مهمی بود که پیشرفتهای عرصه سلامت در کشورمان را به دنیای اسلام معرفی نمود و زمینه همکاریهای پزشکی -بهداشتی بین کشورهای اسلامی را بیش از پیش فراهم کرد.
کارهای متعدد دیگری هم هست که بیان آنها مجال بیشتری را میخواهد.
چند جمله ای هم از فعالیتهای فرهنگی تان بگویید.
یکی از کارهایی که عنایت و تفضل الهی در انجام آن شامل حال من بوده کارهای قرآنی است که توفیق انجام آن را داشته ام. یکی از آنها بیش از سه دهه همکاری با صدای جمهوری اسلامی ایران در این رابطه است.
سالهاست که در برنامه ترجمه و تفسیر قرآن با رادیو همکاری میکنم و هیچ موقع قطع نشده است. در این مدت برنامه تفسیر مختصری راجع به آیات قرآن هر روز بعد از اخبار ساعت 6 از شبکه سراسری پخش میشود و از 8 سال قبل نیز رادیو قرآن شکل دیگری از این تفسیر را که بیشتر برمبنای تفسیر نمونه است طی 800 برنامه ضبط کردند که آن هم چند سالی است صبحها از این رادیو پخش میشود.
جای خوشوقتی است که این برنامهها مورد تایید و اقبال افرادی که در امر قرآن و قرآن پژوهی صاحب نظر هستند میباشد و آن را دنبال میکنند. این هم لطفی بوده که شامل حال من شده است.