سندرم داون، شايعترين بيماری كروموزومی
در سال 1866 دكتر جان لنگدون داون مقالهای در انگلستان منتشر ساخت كه در آن در مورد گروهی از بچهها كه خصوصیات مشتركی داشتند و دارای ضریب هوشی پایینتری نسبت به بچههای دیگر بودند صحبت شده بود. به دلیل اینكه این بچهها شباهت زیادی به مردم مغولستان داشتند، دكتر داون نام مونگول را بر آنها نهاد. اما بعدها در اوایل دهه 60 محققین ژنتیك آسیایی به این نامگذاری اعتراض كرده و این نام از تمام متون علمی حذف گردید. از آن پس نام «نشانگان داون» بر روی این اختلال ژنتیكی گذاشته شد. در سال 1930 دانشمندان دریافتند كه علت نشانگان داون اختلالات ژنتیكی است و در سال 1959 دو دانشمند به نامهای لژیونه و ژاكویس كه به طور مستقل كار میكردند برای اولین بار دریافتند علت این اختلال وجود یك كروموزوم 21 اضافی است.
سلولهای انسانی به طور طبیعی حاوی 23 جفت كروموزوم هستند. یك كروموزوم از هر زوج كروموزومی از پدر و كروموزوم دیگر از مادر ناشی میشود. تقسیم اشتباه كروموزومها حین تشكیل سلولهای جنسی – تخمك یا اسپرم – باعث میشود كه به جای اسپرم یا تخمك 23 كروموزومی، اسپرم یا تخمك 24 كروموزومی – دارای یك كروموزوم 21 اضافی – به وجود آید كه نهایتا جنینی دارای 47 كروموزوم – با سه كروموزوم 21- به وجود خواهد آورد. 95 درصد موارد نشانگان داون به این علت به وجود میآید و در 90 درصد موارد، مشكل به تخمك مربوط میشود. علت این امر مشخص نیست، اما ارتباط بسیار زیادی با افزایش سن مادر دارد. وجود كروموزوم 21 اضافی در نشانگان داون باعث ساخته شدن بیش از حد پروتئینهای خاصی میگردد كه عامل ظهور علائم نشانگان داون هستند. در سالهای اخیر مشخص شده كه برای ظهور علائم نشانگان داون سه تایی بودن كامل كروموزوم 21 لازم نیست و با سه تایی شدن بخش كوچكی از كروموزوم 21 نیز این علائم بروز میكند. نشانگان داون با شیوع 3/1 در هر 1000 زایمان منتهی به نوزاد زنده به عنوان شایعترین اختلال كروموزومی شناخته میشود. با وجودی كه احتمال بروز نشانگان با افزایش سن افزایش مییابد، ولی حدود 80 درصد بچههای مبتلا به نشانگان داون از مادران زیر 35 سال متولد میشوند، زیرا تعداد موارد بارداری در این سنین بسیار بیشتر است.
با توجه به شیوع نسبتا فراوان نشانگان داون، طی 10 سال گذشته روشهای مختلفی جهت تشخیص این نشانگان پیش از تولد راهاندازی شده است، اما به دلایل متعدد همچون هزینه زیاد انجام آزمون و به دنبال داشتن خطر سقط، امكان انجام این روشها برای تمام زنان باردار ممكن نیست. به همین دلیل در سالهای اخیر آزمونهای غربالگری برای تشخیص زنان باردار دارای خطر بالای تولد نوزادان مبتلا ابداع شده است. با انجام این آزمونها میتوان افرادی را كه لازم است در مورد آنها روشهای تشخیصی به كار رود، شناسایی كرد. تفاوت روشهای غربالگری و تشخیصی در این است كه در آزمون تشخیصی، یك نتیجه مثبت به معنای قطعیت وجود بیماری یا وضعیتی خاص است، اما در یك آزمون غربالگری هدف، ارزیابی خطر وجود بیماری یا یك وضعیت خاص است، بنابراین یك نتیجه مثبت، افزایش خطر را نشان میدهد. روشهای تشخیصی برخلاف روشهای غربالگری معمولا پرهزینه و وقتگیر هستند، اما نتایج دقیقتری به همراه دارند.
بروز نشانگان داون به طور مستقیم با سن مادر در ارتباط است. خطر داشتن فرزندی با نشانگان داون تا سن 30 سالگی تقریبا ثابت بوده و حدودا در 1100 است و از آن پس به صورت تصاعدی افزایش مییابد، بنابراین سن مادر میتواند به عنوان اولین آزمون غربالگری برای اختلالات كروموزومی به كار رود. والدینی كه در بارداریهای قبلی دارای فرزند مبتلا به نشانگان داون بودهاند خطر بالاتری دارند. تاثیر عوامل دیگر همچون سن پدر، اقوام درج دو و سه مبتلا، تشعشعات محیطی و غیره كاملا اثبات نشده است. یكی از رایجترین روشهای غربالگری نشانگان داون، آزمایش شاخص چهارگانه یا كوآدماركر - Quad-Marker است. این آزمون شامل اندازهگیری آلفافتوپروتئین (AFP)، استریول غیركونژوگه (UE3)، گنادوتروپین جفتی انسانی (HCG)، اینهیبینآ (DIA) و مقایسه مقادیر به دست آمده با استفاده از روشهای آماری است. آلفافتوپروتئین یك پروتئین شبیه آلبومین است كه در كیسه زرده و كبد جنین ساخته میشود. مقداری از آلفافتوپروتئین ساخته شده از طریق جفت وارد گردش خون مادر میشود. میزان این ماده تا اواخر سه ماهه دوم بارداری افزایش مییابد و پس از آن رو به كاهش گذاشته، جای خود را به آلبومین میدهد. استریول غیركونژوگه در جفت، كبد و غده فوق كلیوی جنین بیشتر سنتز میشود، سپس از طریق جفت وارد گردش خون مادر شده و نهایتا از طریق كلیه دفع میگردد.
اینهیبینآ نیز از جفت ترشح میگردد. میزان استریول آزاد تا اواخر بارداری افزایش مییابد. گنادوتروپین جفتی انسانی اولین محصول قابل اندازهگیری جفت است و در هفتههای اول بارداری غلظت آن تقریبا هر دو روز دو برابر میشود و سپس تا اواخر بارداری رو به كاهش میگذارد. در حالی كه غلظت خونی آلفافتوپروتئین، استریول غیركونژوگه، اینهیبین آ و گنادوترپین جفتی انسانی با بروز نشانگان داون در ارتباط است، اما هر یك از موارد فوق به تنهایی قدرت تفكیككنندگی زیادی ندارند و استفاده همزمان از هر سه مورد است كه تعیین خطر نشانگان داون را ممكن میسازد. آزمون كوآدماركر معمولا بین هفته 22-15 بارداری انجا می گیرد، اما بیشترین قدرت تفكیك افراد با خطر بالا را بین هفته 18-16 دارد. باید توجه داشت كه تعیین دقیق سن بارداری اهمیت فراوانی در آزمون كوآدماركر دارد. نرمافزارهای ویژهای برای این منظور طراحی شدهاند كه خطر بیماری را به صورت عددی و همچنین منحنیهای خاص نشان میدهند و هماكنون در برخی آزمایشگاهها مورد استفاده قرار میگیرند. از آنجا كه میزان هر یك از چهار پارامتر فوق در روزها و هفتههای مختلف بارداری تغییر مییابد بنابراین برای به دست آوردن نتایج صحیح باید سن دقیق بارداری را دانست.
انجام سونوگرافی دقیقترین روش تخمین سن بارداری است و حساسیت آزمون كوآدماركر را افزایش میدهد. در صورتی كه بیمار سونوگرافی نشده باشد به ناچار بایستی از تاریخ اولین روز آخرین قاعدگی جهت تخمین سن بارداری استفاده كرد. بهترین روش تشخیص نشانگان داون گرفتن مایع آمنیونی و آنالیز كروموزومی سلولهای جنین (آمنیوسنتز) است، اما این روش تهاجمی بوده و خطر سقط جنین را به همراه دارد. خطر سقط بسته به روش انجام آمنیوسنتز و مهارت پزشكی كه نمونه را میگیرد متغیر است، ولی به طور كلی خطر سقط جنین ناشی از آن حدود 4 در هزار است. انجام آمنیوسنتز در سه ماهه دوم دقیقترین و قابل اعتمادترین روش تشخیص نشانگان داون است. روش دیگر به دست آوردن سلولهای جنین است. در این روش سلولها از جفت به دست میآیند. خطر سقط جنین در این روش بیش از خطر آمنیوسنتز است.
برای بررسی دقیقتر نشانگان داون قبل از انجام آمنیوسنتز میتوان از سونوگرافی بهره جست، مناسبترین زمان برای انجام سونوگرافی هفته 14-11 است. پس بهتر است این بررسی قبل از انجام آزمون كوآدماركر و هنگام تعیین سن جنین انجام گیرد. در پایان ذكر این مطلب ضروری است كه كالج طب زنان و زایمان آمریكا توصیه مینماید تمام زنان باردار بین هفتههای 18-15 بارداری مورد غربالگری نشانگان داون قرار گیرند.