تخریب تكامل عصبی و اجتماعی
از حدود اوایل دهه 1990 با گسترش تکنیکهای مختلف دیژیتالی، دنیا در حال تحول و سریع و برقآسانی است. به نظر میرسد سرعت تغییرات اجتماعی از سرعت عملکردهای سنتی مردم در سطح جهان بسیار سریعتر است به همین دلیل با پارامترها و رفتارهای جدیدی در سطح جهان مواجهایم، که بعضی از این رفتارها میتوانند بسیار مخرب به خصوص در دو مسیر تکامل عصبی و اجتماعی باشند.
كشورهای غربی به دلیل تجربه آثار مخرب و انجام تحقیقات پی در پی میتوانند این آثار را به حداقل برسانند و چون تکنیکهای مختلف و رشد اختراعات در دست ممالک غربی است، پس از هر اختراعی، کشورهای شرقی بهخصوص کشورهای ثروتمندتر شرقی سریعا بدون اینکه شرایط جامعه را برای آوردن آن تکنیکها آماده کنند، آن اختراع و تکنولوژی جدید را وارد کشور مینمایند.
در نتیجه اکثر آثار تخریبی آن در کشورهای شرقی نظیر کشور ما، تظاهرات خودش را نشان میدهند. به عنوان مثال استفاده از روشنایی بیش از حد در طول شبانهروز و به صورت غیرعلمی با لامپهای پرنور و مخرب نوری بیشتر استفاده میشود. سلولهای استوانهای علاوه بر مسئولیت دید در فضای تاریک و برای دیدن نورهای سفید و سیاه موجب شناخت تمایزها که عامل به وجودآمدن اولین مرحله توجه و تمرکز است را دارند.
دید نوزاد شیرخوار دید اجباری است لامپهای زیاد سقفی و قرار دادن شیرخوار در فضایی که نور از سقف است باعث ایجاد امکانات عدم توجه و تمرکز کودک در آینده خواهد شد. به نظر میرسد این سلولها که در سه ماه اول زندگی تنها وسیله بینایی شیرخوار است و به وسیله مسیر Retino collicullar فرایند بینایی تا سطح مغز میانی برای شیرخوار تا سه ماهگی شکل میدهد و بعد از سه ماهگی تا حدود 10 ماهگی به مرور دید شیرخوار کورتیکال میشود و باعث تشکیل مسیر سلولهای بزرگ خواهد بود که به آن مسیر magnocellular میگویند.
در این مسیر است که بعدا در دیدن شکل اجسام و عمق، سرعت و حرکت را واقعیت میدهدو دیدن اجسام حقیقی نقش اصلی را خواهند داشت. در حالی که مسیر دیگری در قسمتی از مسیر به نام مسیر سلولهای کوچک یا parvocellular همراه آن است.
این دو مسیر، مسیری که بعد از طی مسافتی از ناحیه تالاموس به لب پس سری (occipital) هدایت میشوند برای دیدن رنگها پس از لب اکسیپیتال به لب تمپورال میرود که این مسیر برای دیدن رنگها و سطوح رنگی است و به آن مسیر ventral میگویند. چون در حال حاضر و در جهان امروزی، سطوح رنگی و استفاده از رنگ برای سطوح و اشیا و اجسام و بهخصوص به وسیله مانیتورهای مختلف اعم از تلویزیون، مانیتورهای مختلف موبایلی و کامپیوتری، بسیار زیاد استفاده میشود و در ضمن این مسیر، مسیری بسیار لازم است اما برای دیدن اشیا و اجسام حجمی برای رویت از مسیر دیگری (مسیر سلولهای بزرگ) به آن مسیر Dorsal کمک میگیریم.
دیدن و بلوغ مسیر ventral هم سریع تر صورت میگیرد، هرچند در مانیتورها اجسام را به صورت غیرحقیقی هستند ولی آن را به صورت یک جسم واقعهای تحمیل میکنند. بنابراین اگر کودکانمان را قبل از این زمان با مانیتورهای رنگی مواجه میکنیم علاوه بر جلوگیری از مسیر دید واقعی (همان مسیر Magnocellular) که بعد از طی لب پس سری (به نام مسیر Dorsal ) برای دیدن شکل، حجم، فرم، عمق اجسام به کار برده میشود، کودکانمان را نسبت به دیدن اشیا و احجام و جانداران دچار مشكل میكنیم.
بلوغ زودرس مسیر vental مانع بلوغ و کامل شدن مسیر Dorsal خواهد شد و درنتیجه فرایند توجه و تمرکز کودک دچار اشکال خواهد شد. علاوه بر آن چون در سنینی که ساقه مغز و نواحی سبكورتیكال در حال تکمیل شدن است (که همان مناطق باور ناخودآگاه میتواند باشد) به طور ناخودآگاه این اشکال و اجسام غیرحقیقی در باور کودکانمان به حقیقت تبدیل میشود چون این دید غیرحقیقی روی ساختارسازی تاثیر خواهد گذاشت و در آینده این کودکان علاوه بر اشکال توجه و تمرکز مسیرهای بینایی ساقه مغز و مغز خیلی زود سیستم مغزی آنها از طریق مسیر بینایی وادار به بلوغ شده است، هر صحنه و هر حرکتی که در این سن دیده اند به صورت یک واقعیت تجلی میکند.
اشکال این سیستم در آینده، با این باورهای مجازی که در تصور مغزی شکل گرفته و عدم توانمندی لازم در قسمت زیرقشر مغز یا subcortical ممکن است به اقدامات غیرعملی که اصلا با واقعیت عملی فرسنگها فاصله داشته باشد، دست بزنند زیرا با عدم بلوغ کامل سیستمها و مسیرهای cortical و sub cortical خیلی زود، آن اقدام مجازی را واقعی میداند و دست به عمل خواهد زد.
به باور این که براساس شناختهای غیرتکاملی که در او شکل گرفته و درنتیجه با دست زدن به آن کار چه بد و چه خوب، دچار عواقب ناگواری گردد و هر عمل و کار غیرممکنی را در ابتدا ممکن فکر کند و حتی در تفسیر و توضیح بسیار ممکن مطرح میکند. میشود گفت مناطق subcritical است که پتانسیل عملی کار را با یافتههایی که از فرد دارند مشخص میکنند، چون سیستم بینایی آن به صورت بالغ شکل گرفته و این فرد در زمان کودکی شانس برخورد با واقعیتهای مجازی و غیرحقیقی را داشته است، درنتیجه با انجام آن کار اجرایی آن تفکر مجازی خواهد شد.
براي خواندن بخش اول- تكامل مسیرهای بینایی در كودكان- اينجا كليك كنيد.