تینا پاکروان که طی سالها فعالیتش در سینما نگارش چند فیلمنامه را به عهده داشته و در عرصه تهیهکنندگی و بازیگری نیز فعال بوده و کارگردانی فیلمهای «خانوم»، «نیمهشب اتفاق افتاد» را در کارنامه دارد، سال گذشته فیلم سینمایی «لسآنجلس تهران» را مقابل دوربین برد که در حال حاضر روی پرده سینماهاست.
«لسآنجلس تهران» نسبت به دو فیلم دیگر تینا پاکروان اثری متفاوت به حساب میآید و میتوان گفت او در سبک و سیاق فیلمسازیاش تغییر رویه داده و اتفاقاً موفق عمل کرده است؛ زیرا این اثر سینمایی مورد استقبال مخاطبان قرار گرفته و طی مدت اکرانش به فروش بالایی دست پیدا کرده است.
تینا پاکروان درباره چگونگی تولید فیلم متفاوت «لسآنجلس تهران» و حالوهوا و جزییات آن میگوید که در ادامه میخوانید.
خیلی از کارگردانان به این امر قائل هستند که یک کارگردان فارغ از سلیقه و علاقه شخصی، باید ژانرهای متفاوتی را تجربه کند و خودش را محک بزند.
سالها چه بهعنوان بازیگر و چه بهعنوان کارگردان در فضای سینمای اجتماعی فعال بودید اینکه بهیکباره سراغ ساخت اثری متفاوت در فضای فانتزی با رگههایی از کمدی میروید چقدر به این نکتهای که گفتم برمیگردد یا دلیلی دیگری داشت؟
قطعاً کار متفاوتی را تجربه کردم اما این به آن معنا نیست که برای محک زدن خودم به سراغ این کار رفتم. وقتی کارگردان هستی باید قصهای را روایت کنی و این قصه است که به شما قالب میدهد، بنابراین این قصه است که سبک و سیاق نوع پرداخت را مشخص میکند اما اینکه چرا تصمیم گرفتم به سمت این نوع فضا بروم و چنین قصهای را روایت کنم بهخاطر احترام به مردم و حال بدی که دارند، بود.
مردم این روزها دوست دارند دو ساعت از فضای زندگی خود که پر از تنش، خشم و... است جدا شوند و با تماشای یک فیلم حالشان خوش شود، شاید همین دلیل باعث شد که دست به چنین کاری بزنم.
یعنی یک دلیل اجتماعی داشت تا اینکه نگاه شخصی و حرفهای دخیل باشد.
دقیقاً، یک نگاه جامعهشناسانه و روانشناسانه پشت این قضیه است.
با شناختی که از شما داریم نگاهتان آنچنان فانتزی نیست یا دستکم ما نمیدانیم اما آنالی اکبری که در کنار شما نگارش فیلمنامه را بر عهده داشت کاملاً نگاه فانتزی دارد، قرارگیری نگاه شما کنار هم با وجود این همه تضاد جالب است، این تعامل برای نگارش فیلمنامه «لسآنجلس تهران» چطور شکل گرفت؟
قرار بود قصه دو نفر را که یکی ایرانی است و در خارج از کشور بزرگ شده و یکی فرنگی است و برای یک کلاهبرداری به ایران میآید و بر حسب اتفاقی سر راه هم قرار میگیرند را روایت کنم.
برای ایفای نقش آن کاراکتر فرنگی با ژرار دوپاردیو صحبت کرده بودیم و حتی به توافقاتی هم رسیده بودیم اما به این نتیجه رسیدم که کار کمدی اگر بخواهد با زیرنویس همراه باشد توجه مخاطب را جلب نمیکند این شد که تصمیم گرفتم کاراکتر فرنگی را به یک شخصیت ایرانی که خودش را فرنگی جا زده تغییر دهم با خودم فکر کردم برای اینکه قصه خیلی ساده و سطحی نباشد جرأت کنیم از فضای کمدیهای موجود پایمان را فراتر بگذاریم و قصه را بهشکل فانتزی روایت کنیم گرچه میدانستم در تاریخچه سینمای ایران فیلمهای فانتزی خیلی مورد قبول مردم واقع نشدند اما فکر کردم این در باید جایی باز شود.
فیلم «مومیایی ۳» در دوره خودش مورد پسند واقع نمیشود اما بعدها همان فیلم دیده میشود و مخاطبان آن را دوست دارند.
بالاخره یک جایی باید این در باز شود و از این دور تکرار که برویم فیلمهای کمدی ببینیم که چند شوخی و جوک را در خودش جای داده است، بیرون بیاییم و قصهای را روایت کنیم به سبک فیلمهای فانتزی سینمای دنیا، چون من به سبب اینکه واقعبین هستم و قصهها را هم رئال جلو میبرم برای این کار باید یک فانتزینویس در کنارم حضور پیدا میکرد.
آنالی اکبری و قلم و نگاهش را میشناختم، تا به حال فیلمنامه ننوشته بود اما از او خواستم بیاید و نگاه فانتزیاش را به کار اضافه کند و طی صحبت باهم قصه جلو رفت.
در سینمای ایران متاسفانه فیلمهای فانتزی تا به امروز جایی نداشتند و بالطبع فارغ از آن دسته از مخاطبان که سینمای جهان را دنبال میکنند عموم مخاطبان سینمای ما هم درکی از این نوع سینما و فضای فانتزی ندارند!
بخشی از واکنشهایی که ما این روزها دریافت میکنیم به همین مسئله برمیگردد؛ مثلاً میگویند این فیلم واقعی نبود، اصلاً نمیخواستیم و قرار نبود واقعی باشد.
نگاه ما فانتزی بود وگرنه خیلی طبیعی است که یک پیرزن سوار موتور نمیشود و یا نمینشیند پفک بخورد و فیلم سایکو هیچکاک را ببیند یا کسی بیست بار ازدواج نمیکند و... همه اینها برخاسته از فضای فانتزی است همانطور که وقتی فیلم هنگ آور را میبینید کاراکتر شب میخوابد صبح بلند میشود و شیر توی تختش است.
تمام نگاه آن فیلم فانتزی است اما تماشاگر آمریکایی آنقدر با آن مأنوس و آشناست که نهتنها آن را پس نمیزند بلکه بهخاطر استقبالش قسمتهای بعدی آن فیلم ساخته میشود.
تماشاگر ما اما میگوید من رفتم فیلمی دیدم که واقعی نبود و جوک هم نگفت که بخندم. من اصلاً قرار نبود این کار را انجام دهم.
پس با این حساب با این گزاره که «لسآنجلس تهران» یک فیلم کمدی است مخالف هستید، چیزی که این روزها خیلی به فیلم نسبت داده میشود!
تمام کسانی که کار را میبینند و چنین حرفی میزنند فانتزی را نمیشناسند کاش حداقل بگویند کمدی فانتزی؛ آنهایی که به صرف کمدی بودن فیلم را میزنند طبعاً شناختی از فانتزی در سینما ندارند اگر شناخت داشته باشند این را نمیگویند، منتقد باید سینما را بشناسد. اگر چنین حرفی را مردم بزنند من حق میدهم چون شاید سینمای جهان را آنقدر دنبال نکنند که بخواهند فانتزی را در سینما بشناسند، اما به منتقدی که نفهمد این فیلم کمدی فانتزی است حق نمیدهم بهخاطر اینکه من خودم سالها منتقد سینما بودم و منتقد نباید بدون سواد دست به نگارش یک متن بزند.
از شروع اکران فیلم «لسآنجلس تــهران» هجمههایی به آن وارد شد و حتی پرویز پرستویی، مهناز افشار و برخی منتقدان به آن واکنش نشان دادند. اما شما سکوت کردید!
من به احترام مخاطب و حال بدی که دارد فیلم کمدی فانتزی ساختم و از خودم بهنوعی فاصله گرفتم، چون برای مخاطب ساختم گوش میکنم تا او نظرش را بگوید اگر از فیلم خوشش آمده باشد که خوشحال میشوم، اگر ایراد بگیرد گوش میکنم و ایرادات منطقی آن را در جهت ارتقای کارهای بعدیام لحاظ میکنم اما به صحبتهایی که از روی خصومت است، نقدهای غیرمنطقی و تیترهای عجیبی که میزنند و یا میگویند قسم خوردیم زیرآب این فیلم را بزنیم، باید چه جوابی بدهم؟ یا برای روزنامه زردی که پنج روز تمام تیتر یک آن من هستم و ناخودآگاه دارد برای فیلم من تبلیغ میکند جوابی ندارم.
من ترجیح میدهم پیشرو باشم حتی اگر کتک بخورم اما دنبالهرو نباشم.
وقتی پیشرویی یعنی حاضری برای آزمون و خطا! ممکن است کاری را انجام بدهی ولی ببینی در ایران جواب نمیدهد اما مهم این است که تو پیشرو بودی. دعوای سینماگران بر سر این است که سلیقه مخاطبمان را تقلیل دادیم اما برای این معضل کاری نمیکنند و همان روند قبلی را پیش میگیرند، من این کار را نمیخواهم انجام دهم.
سعی میکنیم فیلمی بسازیم که دوربین را نگذاریم چهار نفر معلق بزنند و جوکها و پیامهایی که برای همهمان آشناست را بگویند بلکه فیلمی میسازیم که دوربین حرکت کند، دکوپاژ و میزانسن راوی قصه باشد و تلاش کنیم سلیقه را ارتقا دهیم.
آنهایی که دوست ندارند را روی چشمم میگذارم.
نمیگویم دوست داشته باشید اما زدن یک فیلم با خصم و خشم را نمیفهمم، من فقط با همین مشکل دارم. مسئله من مخاطبی که میگوید من دوست داشتم رضا مارمولک را ببینم، ندیدم پس خوشم نیامد نیست، مسئله من کسی که در فضای مجازی با صفحهای که نه عکس نه پست دارد و فقط هنرمندان را دنبال میکند و در صفحه آنها با کامنت جوسازی میکند نیست، مسئله من آن کسانی هستند که میگویند قسم خوردیم برای این فیلم هیچ اتفاقی نیفتد بعد میپرسیم فیلم را دیدی؟ میگوید نه!
من چه جوابی باید به آنها بدهم؟ فیلم را نقد کنید و درباره آن صحبت کنید، میفهمم و گوش میکنم اما اینکه یک خبرگزاری بیاید و بنویسد فیلمی سراسر شوخیهای جنسی و ابتذال؛ این را اصلاً قبول نمیکنم من یک کلمه نامربوط در فیلمم نیست. مینویسند بدترین فیلم تاریخ سینمای ایران، مطمئناً کسی که چنین چیزی را نوشته است تمام فیلمهای تاریخ سینمای ایران را ندیده است. به نظرم حاشیه را رها کنیم و در مورد خود فیلم صحبت کنیم.
یکی از نقاط قوت فیلم، پرویز پرستویی است، او پیش از این در فیلمهای دیگر در نقش چند کاراکتر بهصورت همزمان ظاهر شده بود و اساساً بهرغم آنکه در فضای کمدی کمتر حضور دارد اما همواره موفق است. همین طور مهناز افشار در این سالها در فضای کمدی حضور خوبی داشته و در «لسآنجلس تهران» نیز بازی قابل قبول و درستی را از خود نشان داده است!
مهناز افشار بازیاش در این فیلم درخشان است، کاراکتری که از ابتدا برای ایفای نقش آیدا به خود گرفت آنقدر خوب و دوستداشتنی بود که من بهعنوان کارگردان فقط سعی کردم آن کاراکتر دیوانگی و جنون کودکانهای را که با خودش آورده است بتواند تا انتها حفظ کند و از جنس جوانهای امروزی باشد که در دو دنیای مجازی و حقیقی همزمان زندگی میکنند.
مهناز افشار بهشدت درست بازی کرده است و اکثر سینماگران بعد از تماشای بازی او تبریک گفتند. ماهایا پطروسیان هم همین طور، او طنازی در بازی خود دارد که خاص خودش است و اصلاً در سینمای ایران قابل تکرار نیست و چقدر بد که اینقدر کم بازی میکند.
همه میدانیم آقای پرستویی بازیگر توانمندی است اما این اواخر کمی تلخ شده بود و از پرویز پرستویی شیرینی که با «لیلی با من است» میشناختیم دور شده بود. قرار بود ژرار دوپاردیو این نقش را بازی کند اما ترسهای من باعث شد به سمت این بروم که بازیگر ایرانی انتخاب کنم.
با انتخاب آقای پرستویی قرار شد این کاراکتر چهرههای مختلفی به خود بگیرد و گذشته ژان را نوشتیم.
در چنین شرایطی ساخت فیلم فانتزی یک کار پرریسک است و سر نترس میخواهد!
همیشه کسانی که خطشکن هستند و پیشروی میکنند مورد هجمه قرار میگیرند و این اتفاق برای من هم افتاد، آن را میپذیرم و اصلاً گاردی مقابل آن ندارم اما فکر میکنم باید سلیقه و نگاه مخاطب را ارتقا داد.
سینمای ما در جهان حرف برای گفتن دارد و کن، برلین، اسکار، ونیز و... را به خود دیده و از آن جایزه گرفته است چرا باید تماشاگر عام و خاص را از هم جدا کنیم و بگوییم برای تماشاگر عام این فیلمها را میسازیم که بیایند دو ساعت بخندند و بروند اتفاقاً به نظر من باید سلیقه آنها را رشد دهیم یعنی اگر کمدی سلیقه آن است کمدی ببیند اما من بهعنوان فیلمساز یک نگاه جدید به او بدهم. شاید اولین کسانی که این کار را میکنند قربانی شوند.
در فیلم «لسآنجلس تهران» ما مخاطبان خوبی داشتیم و تا حدی این خطر را پشت سر گذاشتیم اما این ریسکی که شما میگویید کاملاً وجود داشت.
«لسآنجلس تهران» مولفههای جذابی دارد از قصهای که بر حسب یک سوءتفاهم شکل میگیرد و معمولاً مخاطب این جنس قصه آن را دوست دارد تا بازیگران، کارگردانی و فضاسازی فیلم.
یک فیلم فانتزی است اما بحث بر سر کمدی بودن آن است که مخاطب توقع دارد با دیدن فیلم قهقهه بزند اما نسبتاً نمیزند، غالباً برچسب کمدی را روی فیلم میزنند اما به نظرم بیش از آنکه کمدی باشد فانتزی است با رگههای کمدی!
نمیخواستم از مخاطب قهقهه بگیرم من میخواستم یک فیلم کمدی فانتزی بسازم و ژانر و قالب فیلم فانتزی است نه کمدی!
من دنبال گرفتن قهقهه از مخاطب نبودم خیلی فیلمها با چنین هدفی ساخته میشوند و مردم هم میبینند.
من کار دیگری میخواستم انجام بدهم و انجام دادم، من خواستم کمدی، ساختار بهتر و حال و هوای دیگری داشته باشد، قصه جدی گرفته شود و شخصیتپردازیها درستتر باشد.