تحریریه زندگی آنلاین : لیلی گلستان را این بار به دور از سایه سنگین پدر به گفتوگو نشستهایم. زنی که گاه در عرصه هنرهای تجسمی به آفرینش رویدادهای هنری دست میزند و گاه در حوزه ترجمه شاهکارهایی از خود بهجا میگذارد که با گذشت سالها هنوز جزو شماره یکهای این عرصه است، مثلاً همین «زندگی جنگ است و دیگر هیچ!» با آن ترجمه روان و بینقص که زخمهای یک جنگ ویرانگر را با چیرهدستی تمام پیش رویمان میگذارد و به ما نهیب میزند که زندگی این است و زن هم میتواند جور دیگری باشد.
لیلی گلستان زنی جسور چون اوریانا فالاچی که با بسیاری از معیارهای ستارههای شیشهای امروزی فرسنگها فاصله دارد و آشنایی با سیمای او را بیش از هر چیز مرهون ترجمه محکم لیلی گلستان هستیم. لیلی گلستان عضو کانون نویسندگان ایران است، دارنده نشان شوالیه نخل طلای آکادمیک و زنی که آن اتو بیوگرافیاش در تداکس تهران بیش از هر چیز به ما این تلنگر را میزند که میشود زن بود و موفق بود و خود ساخته اما به سایه این و آن آویزان نشد.
لیلی گلستان نیز بیش از هر چیز معرف چهره زنی است که خودش را از زیر سایهها و نامها بیرون کشیده و در قامتی مستقل قد علم کرده است. مشروح این گفتوگو از نظرتان میگذرد.
بیشتربخوانید:
پیشنهادهای بازیگری جذابیت لازم را ندارند
همواره در مصاحبههایتان در کنار اینکه خانم فخری گلستان را در مقام مادر ستودهاید؛ نقدهایی وارد کردهاید به سنتی بودن ایشان و از او بهعنوان یک همسر و یک مادر کاملاً سنتی یاد کردهاید که نسبت به خودش بیتفاوت بود. این سنتی بودن از نظر شما به چه معناست و چه فاکتورهایی از این سنتی بودن شما را به نقد واداشته است؟
من معتقدم که هر کسی قبل از هر چیز باید به خودش و به خواستههای خودش احترام بگذارد و فداکاریهای زیاده از حد نکند. مادر من در قبال شوهر و دو فرزندش زیادی فداکار و از خود گذشته بود و من این را دوست نداشتم. دوست میداشتم که برای دل خودش هم کاری کند که نکرد.
آیا این نقد شما میتواند ریشه در تحمل بیش از حد و صبوری فخری گلستان داشته باشد و اینکه آن زندگی را که شما برای خود انتخاب کردید را او ترجیح نداد و یک زندگی مشترک را با همه آسیبهایش ادامه داد؟
زندگی مشترک از نظر من باید توازن داشته باشد. هردو طرف باید زحمت بکشند و هردو باید از زندگی و لحظههایش لذت ببرند. تحمل کردن یک زندگی مشترک از خیانت کردن بدتر است. تحمل یک وضعیت نابسامان کار درستی نیست. تو به دنیا نیامدهای که هر لحظه زجر بکشی و تحمل کنی و ادامه بدهی. این توهین به زندگی است. تو باید ارضای خاطر داشته باشی و از زندگیات که هدیه خداوند است لذت ببری و برای بهتر شدنش بکوشی. وقتی مدام در حال تحمل کردن باشی دیگر نمیتوانی شاکر باشی و این اصلاً درست نیست.
همسر شما نعمت حقیقی، فیلمبرداری بود که در بسیاری از برترین فیلمهای ایرانی جا پای محکمی از خود به جا گذاشت و جدایی شما از ایشان هرگز سبب نشد که در مصاحبهای بخواهید جایگاه انسانی و حرفهای او را خدشهدار کنید. این گسستن بیشتر حاصل رقم خوردن چه شرایطی بود؟ آیا این برگرفته از همان نگاهی است که دو انسان میتوانند برای هم حرمت داشته باشند اما بودنشان در کنار هم بیشتر از این آسیب زننده خواهد بود؟
بله دو انسان میتوانند عاشق همدیگر باشند، ولی نتوانند زیر یک سقف زندگی کنند و ادامه زندگی میتواند همان تحمل کردن باشد. پس از هم جدا بشوند و به دوست داشتن و دوست داشته شدن ادامه بدهند و حرمت همدیگر را نگهدارند، خیلی متمدنانهتر و انسانیتر است. کاری که من کردم و واقعاً خیرش را هم دیدم.
تعریفی که شما از یک زن امروزی دارید چیست؟ بسیاری نقش محو و بسیار کمرنگ زنان در عرصه سیاست را به عنوان معیاری در عدم رسیدن زنان به جایگاه واقعی خود میدانند، نظر شما دراینباره چیست؟ آیا گرایش و درخشش زنان در عرصه هنر به این معنا نیست که این حوزه بیشترین فضا را برای ابراز وجود آنها فراهم کرده است؟
زن امروزی باید زنی صاحب رأی، صاحب نظر و آزاده باشد. باید زنی باعرضه و فعال و جستوجوگر و کنجکاو باشد. باید برای زندگی بهتر و فرهنگ بیشتر بکوشد. باید مدیر و باتدبیر باشد. چارهساز و مشکلگشا باشد. متأسفانه دختران ما شاید پنج درصدشان اینچنین باشند و باقی ولمعطلاند! و این باعث تأسف است.
سخنرانی به یاد ماندنی شما در تداکس تهران که البته خیلیها را هم تحت تأثیر قرار داد یک اشاره به یادماندنی داشت به فراز و نشیبهای زندگی شما بهویژه در روزهای پس از جدایی از همسرتان و شرایط دشوار جنگ. در آن سخنرانی شما به زمانی اشاره میکنید که در اداره ارشاد آن زمان در رفت و آمد بودید و سرانجام یکی از مسئولان خطاب به شما میگوید برو مردت را بیاور! این جمله برای بسیاری از زنان در شرایط رسیدن به بنبست آشناست.
شاید کمتر زنی باشد که این جمله را شنیده باشد و در خود نشکسته باشد. لیلی گلستانِ آن روز با آن اشکهایی که ریخت و با آن دوندگیهایی که توانش را گرفت چگونه روی پای خودش ایستاد؟ چه میتوانید از تجربه آن روزها برای زنهایی بگویید که همچنان در هزارتوی نگاههای جنسیتی گرفتارند؟
باید برای خواستهات مبارزه کنی و بجنگی. وا ندهی و تسلیم زور و بلاهت دیگران نشوی. من وقتی به عقب بر میگردم میبینم هیچ جایی در زندگیام تسلیم زور نشدهام. فعلاً همه ما تحتفشار داریم زندگی میکنیم که این یک مسئله کلی و اجتماعی است اما در زندگی خصوصی بهتر است زور را تاب نیاوریم و برای رسیدن به اهدافمان کوشا باشیم.
یادم میآید وقتی کودکستان میرفتم هرروز یک پسر همکلاسیام موهایم را میکشید و من را هل میداد و من هم هر بار گریه میکردم. بعد از چند بار که این اتفاق افتاد آمدم و برای مادرم تعریف کردم.
مادرم گفت وقتی موهایت را کشید توهم یکی بزن توی سرش!!! فردا تا موهایم راکشید یکی زدم توی سرش و افتاد زمین! و از فردا تا من را میدید مثل سگ از من فرار میکرد! و همین شد واکنش من برای زور شنیدن! برای تمام عمر!
بیشتربخوانید:
زنان را به نام خودشان بخوانید
اینکه عدهای موفقیت شما را مرهون تلاشهای پدرتان دانسته و پیشرفت شما در گالری گلستان را به واسطه آثار ارزشمندی میدانند که پدرتان گرد آورده بود تا چه حد مورد قبول شماست؟
ببینید وقتی فرزند آدم معروفی باشید و بخواهید مستقل وارد اجتماع شوید، همیشه اولش سخت است. من وقتی اولین کتابم یعنی «زندگی جنگ و دیگر هیچ» را ترجمه کردم خیلیها گفتند پدرش برایش ترجمه کرده تا دخترش معروف شود.
خندهدار بود چون آن زمان پدرم ایران نبود و اصلاً خبر از ترجمه کردن من نداشت. بعد مگر پدرم بیکار بود که بنشیند و به اسم من کتاب به این قطوری را ترجمه کند. من فقط خندیدم و محل به این حرفهای صد تا یک غاز آدمهای احمق نگذاشتم و کارم را کردم و آرام آرام دهانها بسته شد! به من یاد داده شده بود که برای حرف مردم پشیزی قائل نشوم.
نه تعریف و نه تکذیب. متأسفانه در این مملکت تا بخواهید آدم حقیر و بخیل و حسود زیاد است. پس باید در این کارزار لباس آهنین بر تن کنی و با یک یاعلی وارد گود شوی! من در کمال خودخواهی هرروز برای خودم اسپند دود میکنم.
وقتی شما در تداکس به سختگیریهای بیاندازه ابراهیم گلستان اشاره میکنید، از بیان سایر موارد صرفنظر میکنید. اینکه سایه زن دیگری به نام فروغ تا چه اندازه میتوانست بر این روابط بین فردی در محیط خانوادگی شما تأثیر داشته باشد؟
نه اشتباه برداشت کردید. سختگیری را اشکال ندانستم استبداد را بر نمیتابیدم و تحقیر را. سختگیری در تربیت فرزند لازم است. من خودم هم مادر سختگیری بودم اما بچههایم را حقیر نمیشمردم. مستبد بودن و طرف را حقیر شمردن کار درستی نیست و مخرب است. پدرم آدم موظف و متعهد و زحمتکشی نسبت به خانواده بود و هیچ چیز از ما دریغ نکرد، اما ایکاش اینقدر خودخواه و زورگو نبود.
از برنامههای گالری گلستان در این روزگار کرونایی بگویید. آیا برنامهای هنری در پیش دارید و بهطور کل برای حمایت از هنرمندان برنامهای پیش رو دارید؟
از اسفند ٩٨ به دلیل کرونا گالری تعطیل شد و تا اردیبهشت ٩٩ بیکار بودم. بعد تصمیم گرفتم یک مسابقه نقاشی با عنوان کرونا و قرنطینه برای بچههای زیر ده سال در فضای مجازی و از طریق سایت گالری گلستان بر پا کنم و استقبال بسیار زیاد بود. بچهها در خانه بودند و شروع کردند به نقاشی کردن. بعد شهرداری تهران پیشنهاد داد که جوایزی میدهد و کتاب از نقاشیها چاپ میکند و یک دیوار را هم در شهر تهران اختصاص میدهد به نقاشیهای برنده جایزه. خیلی خوشحال شدم و قرار است امسال کتاب و دیوار باهم رونمایی شوند! اینچنین بود که با کارآیی فضای مجازی آشنا شدم و شروع کردم در سایت به برگزاری نمایشگاه نقاشی و استقبال بسیار عجیب بود و فروش پشت فروش و تا آخر پاییز ١٤٠٠ وقت نمایشگاه آنلاین دادهام. تا کرونای لعنتی از بین نرود، من گالری را باز نمیکنم و نمایشگاه آنلاین را ادامه خواهم داد.
آیا ترجمه جدیدی در دست انتشار دارید؟
بله در دوران کرونا کتاب فوقالعادهای ترجمه کردم که فعلاً اسمش را نمیگویم تا به وقتش!
«زندگی، جنگ و دیگر هیچ» از معدود کتابهای غیر داستانی است که همچنان به مدد ترجمه محکم و بینقص آن در فهرست پرمخاطبین است.
چه شد که در سن جوانی به انتخاب این کتاب دست زدید آیا این انتخاب به واسطه پذیرش روحیات اوریانا فالاچی بود یا فضای عریان و بی واسطهای که از جنگ به تصویر میکشید؟
زندگی جنگ و دیگر هیچ را به دلیل عشقی که به فالاچی و مردم ویتنام داشتم ترجمه کردم و استقبال عجیبی که از آن شد و راه مترجم شدن برایم باز شد و پنجاه سال است که ادامه میدهم! از خبرنگاری و از جسارت فالاچی خوشم میآمد. در بحبوحه جنگ ویتنام هم بودیم و کتاب به روزی بود.
واکنش شما به برچسبهای آقازادگی که بهویژه از جانب طیفی خاص به شما زده میشود چیست؟ بهویژه آنچه در سریال آقازاده آن هم به شکلی کاملاً واضح و شعاری به آن پرداخته شد؟
در مورد آقا زادگی و خانم زادگی و این خزعبلات، از این گوش میشنوم و از آن گوش به در میکنم و ککم هم نمیگزد فقط دلم برای این آدمها میسوزد.
چه حالی دارد که لیلی گلستان باشید و بانویی خود ساخته اما بتوانید این هجمههای چند وجهی را چه از جانب سیاست ورزان و چه از جانب مدعیان هنر و ادبیات تحمل کنید؟
چه حالی دارد؟ حال خوب! همیشه گفتهاند وقتی مورد هجمه قرار میگیری بدان که موفقی! همیشه هم گفتهاند حسود هرگز نیاسود! لبخند میزنم. همین!
و در سؤال آخر شما هرگاه درباره فروغ اظهارنظری کردید واکنشهای شدید و گاهاً آزار دهندهای در فضای مجازی به همراه داشته است. پاسخ شما به این افراد چیست؟
فقط لبخند.