نیما نوربخش
تیتر زدند: پناهنده چین شدهام
65 سال از عمرش میگذرد اما هنوز هم وقتی درباره گذشته و آینده حضورش در سینما و تلویزیون حرف میزند چشمانش برق میزند. تماشای ستاره بیرقیب تلویزیون در دهه 60 هنوز هم برای خبرنگاری چون من و تک تک مخاطبانی که سالها بیننده سریال «آینه عبرت» و نقش «آ تقی»بودند خاطره انگیز و جذاب است.
اگر چه اکثریت مردم، جواد گلپایگانی را به عنوان بازیگر میشناسند اما او تهیه کننده چند فیلم قابل اعتنا و خوش ساخت از جمله «شیلات، رضا میرلوحی» و «نقطه ضعف، محمدرضا اعلامی» نیز بوده است. جواد گلپایگانی اگرچه به دست نامراد روزگار چندین سال را دور از خانواده و طرفدارانش گذراند اما با بازگشتش به تلویزیون میخواهد اثر موفق دیگری را به بینندگان رسانه ملی تقدیم کند. در یک روز سرد زمستانی او به همراه گیتی عرب خانی فیلمنامه نویس به دفتر دنیای زنان آمد تا با هم پیرامون فعالیتهای گذشته و ساخت سریال جدیدی که در دست تهیه دارد گپ و گفتی داشته باشیم.
در میانه گفتگو وقتی از ساخت سریال 400 قسمتی که میخواهد بسازد حرف میزند همچنان شور یک جوان پر انرژی را دارد. میگوید با صداوسیما رایزنیها را کرده و میخواهد از بانک سرمایه که حامی هنرمندان بوده هم برای اسپانسرینگ این سریال کمک بگیرد. با هم آنچنان غرق در گفتگو شدیم که ندانستیم زمان از دست مان در رفته و باید برود به کارهای دیگرش هم برسد. بخشهایی از این مصاحبه را در ادامه می خوانید.
خیلیها شما را با سریال «آینه عبرت» میشناسند و چیزی از سابقه سینمایی تان در سالهای پیش از انقلاب نمی دانند. لطفا شمه ای از آن را برای مخاطبان ما بیان کنید.
من از سال 1349 وارد سینما شدم. آقای رضا گمرکی فیلمی به نام «مادر» را کارگردانی میکرد که من هم تهیه کننده آن بودم و بازیگر نقش اول فیلم. در واقع شروع فعالیت حرفه ای من با این فیلم رقم خورد.
نام این فیلم را نشنیدم. آیا اکران هم شد؟
خیر،متاسفانه به اکران عمومی نرسید. ما این فیلم را به مناسبت روز مادر ساخته بودیم که در آن زمان ایراداتی به فیلم گرفتند و نگذاشتند اکران شود.
جالب شد بدانیم دلیل توقیف آن چه بود.
خب داستان فیلم درباره مادری بود که به خاطر تامین خرج درمان فرزندش کلفتی میکرد. منتها در منزل شخص کار میکرد که صاحب خانه به او چشم بد داشت. چون این صاحبخانه فردی با ویژگیهای فرهنگی خاصی بود جلوی اکران آن را گرفتند و گفتند جامعه حساس میشود. این فیلم هنوز هم دست آقای گمرکی هست.
بعد از این فیلم چه آثار دیگری تهیه کردید؟
فیلم بعدیام «شمر» نام داشت که ابتدا قرار بود نادر قانع کارگردانش باشد اما این اتفاق نیفتاد و آقای صادقی قبول کارگردانی کردند. این فیلم خوشبختانه اکران هم شد و من تهیه کننده و بازیگرش بودم. فیلم سومم «زرخرید» نام داشت که در سال 1354 با کارگردانی رضا صفایی ساخته شد. در این فیلم چهرههای مشهوری مثل منوچهر وثوق، میری، شیرعلی قصاب و زهره جلیلوند به ایفای نقش پرداختند. بعد از آن در سال 1356 فیلم «باغ بلور» را به کارگردانی ناصر محمدی و بازی مرحوم پرویز فنی زاده و یک خواننده-بازیگر خانم معروف(ل. ف)ساختیم. این فیلم آخرین نقش آفرینی تمام و کمال زنده یاد فنی زاده بود.
می دانم در صدد ساخت یک سریال عظیم هستید. این پروژه در چه مرحلهای است و درونمایه فیلمنامه حول چه موضوعی است؟
چند ماهی ست که داریم روی یک سریال 400 قسمتی کار میکنیم. داستان اصلی این سریال درباره مواد مخدر و معضلاتی همچون طلاق و مسائل دیگری است که اعتیاد با خود به همراه میآورد. در واقع دنبال كننده راه سریال «آینه عبرت» است. الان هم در حال انجام مقدمات اداری برای رایزنی با بانك سرمایه هستم تا اگر خدا بخواهد اسپانسر این سریال شود و فیلم را استارت بزنیم.
این علاقه شما به ساخت آثاری با مضمون مواد مخدر آیا نوعی دغدغه شخصی شما است یا ریشه در جذب مخاطب دارد؟
خب هر دو مسئله تاثیرگذار است. الان اعتیاد یكی از معضلات اصلی جامعه جوان ایرانی است و از سوی دیگر سوژه ای است كه مردم هم به تماشای آن علاقمندند. علاوه بر این سینما و تلویزیون باید آینه جامعه باشند كه الان اینطور نیست. گیتی عرب خانی: البته ما در این آثار صرفا به مسئله قاچاق و نمایش صحنههای اكشن نمیپردازیم بلكه رویكرد ما پرداختن به زندگی خانوادگی این افراد و تاثیراتی است كه بر جامعه و خانواده میگذارند.
حتی به تبعاتی كه طلاق بر زندگی زنانی كه همسران شان معتاد هستند نیز میپردازیم. من معتقدم در حق این بخش از زنان جامعه ما كه تعدادشان كم هم نیست ظلم شده است و رنجشان به درستی به تصویر كشیده نشده است. بسیاری از زنان اینچنینی با وجود همه مشكلاتی كه بر زندگیشان سایه افكنده تا آخرین نفسشان برای حفظ خانواده میسوزند و میسازند. با پرخاشگری، اعتیاد و بیپولی كنار میآیند و بار زندگی را بر دوش میكشند. اما كمتر كسی در جامعه به درد این زنان فداكار گوش میدهد و كسی فریادرس شان نیست.
قصد و نیت خوبی است اما نگرانم دچار ممیزی بشوید.
اتفاقا به همین دلیل داریم تلاش میكنیم فیلمنامه را جلوتر برای تصویب به صداوسیما ارائه كنیم تا اگر جایی مشكلی وجود داشت در اسرع وقت برطرف كنیم. ضمن اینكه چون خودم هم خطوط قرمز تلویزیون را میشناسم بعید میدانم برای تصویب فیلمنامه با مشكلی مواجه شویم.
ناگفته نماند یكی دیگر از معضلات خانوادههای درگیر اعتیاد،همین مواد مخدر صنعتی است كه نه بویی دارند و نه نیاز به استعمال در شرایط محیطی خاصی دارند. یعنی ممكن است فرزند خانوادهای در اتاق خودش راحت نشسته باشد و در حال مصرف مواد باشد اما پدر و مادرش حتی كوچكترین شكی به او نكنند. این مسائل باید به خانوادهها آموزش داده شود تا جلوی این بلای خانمان سوز گرفته شود. اینگونه میتوانیم به اعتلای جامعه هم كمك كنیم.
از سریال محبوب «آینه عبرت» بگویید. چه شد به این فیلم دعوت شدید؟
راستش یک روز در دفتر کارم نشسته بودم که دیدم ایرج سرباز که مدیر تدارکات فیلمهایم بود با محمود دینی و چند مامور نیروی انتظامی به آنجا آمدند. اولش ترسیدم و فکر کردم مگر چه کار کرده ام که اینها ریختند اینجا. دیدم ایرج سرباز گفت پا شو برویم. گفتم کجا؟ گفت برویم جلوی دوربین. خلاصه ما را بردند در یک خرابه ای در خیابان فرانسه پایین چهارراه امیر اکرم.
قرار شد نقش یک معتاد را بازی کنم و چون گریمور نداشتند با یک تکه خاک مهر من را گریم کردند. محمود دینی که مسئول روابط عمومی ستاد مبارزه با مواد مخدر بود گفت این فیلم را ستاد میسازد و بودجه کمی دارد اگر لطف کنید و به ما کمک کنید ممنون میشوم. قرار شد این نقش را طی سه روز بازی کنم و تمام بشود. منتها آن سه روز در نهایت به یک همکاری هشت ساله ختم شد.
درباره نقش آفرینی زیبای شما در نقش «آتقی» شنیده بودم که حتی سیگار هم نمیکشیدید اما با هنرمندی تمام از ایفای نقش یک معتاد برآمدید. درست است؟
البته من سیگار میکشیدم اما اعتیاد نداشتم. خودم فکر میکنم نقشم در قالب یک معتاد را در فیلم «باغ بلور» بهتر از این سریال ایفا کردم. گویا بچههای نیروی انتظامی هم آن نقش من را دیده بودند و به خاطر همین از بازی من خوششان امده بود و برای «آینه عبرت» دعوت به کارم کردند.
خاطرم هست زمانی خبری منتشر شده بود در رسانهها مبنی بر اینکه شما فوت کردهاید. خودتان هم این شایعه را شنیده بودید؟
بله، فکر کنم به خاطر این بود که در سکانسی از سریال «آینه عبرت» به من شلیک شد و بعضیها فکر کردند که من واقعا بر اثر این اشتباه فوت کرده ام. حتی غیر از این شایعه،یادم هست که مجلهای تیتر زده بود گلپایگانی به چین رفته و پناهنده شده. فکر کنید هیچ جا هم نه و چین. در حالی که من یک وجب از خاک کشورم را دنیا عوض نمی کنم. البته مردم معمولا درباره هنرمندی که به او علاقمندند زیاد صحبت میکنند و گاهی هم شایعاتی برایش میسازند. خودم خبر مرگم را در زندان شنیده بودم.
از سال 1380 که آن اتفاق ناخواسته و شوم برای شما روی داد این شایعات هم قوت گرفت. میخواهم کمی در این باره برای مردم بگویید تا حقیقت را بدانند.
زیاد به صحبت کردن در این باره علاقمند نیستم چون ممکن است خانوادهام ناراحت بشوند. ضمن اینکه مردم که نمیدانند چظور با یک تصادف غیرعمدی زندگی ام بهم ریخت. منتها برای روشن کردن ذهن مردم عزیز خلاصه برایتان میگویم. در سال ۱۳۸۰ با یک عابر پیاده تصادف کردم، خانواده متوفی با دیدن شرایط من بدون گرفتن دیه اعلام رضایت کردند ولی مجدداً چند وقت بعد تصادف منجر به جرحی با یک خانم داشتم که آن خانم رضایت نداد و به زندان افتادم.
در پی زندانی شدن به علت تصادف دوم، همین گرفتار بودنم در زندان، باعث شد نتوانم متولی اموالم باشم و یكی از بستگانم كه شوهر خالهام بود اموالم را كه با وكالت نامه به او داده بودم تصرف كرد، برای همین بدهیها سالها در زندان ماندم. در بهمن ۱۳۹۳ هم بالاخره با کمک ستاد دیه و خیرین گلپایگانی از زندان آزاد شدم. البته در زندان هم سکته هم کردم که به همین خاطر الان دست چپم تقریبا از کار افتاده ست.