اشرفالسادات موسوی
درست است که دیگر سالهای زیادی از زمانی که زنان شخصیتهای اصلی فیلمهای سینمایی را بازی میکنند گذشته است اما همچنان ترس از شخصیت پردازی درست و اصولی منطبق با خاستگاه زنان در اجتماع است که باعث شده با کمتر محصولی از سینمای ایران روبرو باشیم که تصویری پیشروانه از زنان ارائه کند.
فیلمسازان سینمای ایران که 90 درصد آنها مرد هستند اغلب جرأت این را که بگویند درباره زنان کمتر میدانند را ندارند و برای همین است که به جای کندوکاو در درونیات زنان از کانال استخدام مشاوران زبده، صرفا به ارائه تصویر ذهنی خودشان از جنس زن دست میزنند.
برای همین است که در سینمای ایران بیشتر با زنانی روبروییم که یا دنباله روی همان نگاه متأثر از جنس دومی هستند که در فیلمفارسیها دیده شده اند یا آن که به گونه ای اغراق آمیز میخواهند صرفا با تکیه بر ویژگیهای مثبت افراطی به گونهای قهرمانانه جلوه کنند.
هیچ کدام از این تصاویر نخواهد توانست تأثیرگذاری درستی در مخاطب برجای بگذارند.
حتی در سینمایی که میخواهد وجه آموزشی داشته باشد ابتدا باید کاراکترهایی درست خلق کرد و سپس این کاراکترها را در مسیری آموزنده قرار داد.
سینمایی که جنس زن را نشناسد قطعا نخواهد توانست او را در جای درستی قرار دهد.
«قاتل اهلی»؛ زنان بهمثابه مرهم
حتی در خشنترین فیلمهای مردانه هم حضور کاراکترهای زن است که باعث میشود لطافتی نسبی بر فضای اثر سایه افکنده و زشتیهای خشونت در کنار زیباییهای زنانگی تعدیل شوند.
«قاتل اهلی» تازهترین فیلم مسعود کیمیایی کارگردان مردانه ساز سینمای ایران هم در زمره ای از آثار سینمایی سال قرار میگیرد که مهربانی و عطوفت زنان است که باعث میشود وجه تراژیک ماجراها قابل تحمل تر باشد.
«قاتل اهلی» داستانی پیرامون درگیریهای یک مرد متنفذ در یک سوءاستفاده اقتصادی کلان را روایت میکند؛ مردی که از یک سو پیشکاری را کنار خود دارد که جانش را برای وی میدهد و از طرف دیگر مافوقی که ماهیت وی تقریبا تا انتهای داستان نامعلوم باقی میماند.
در این فضای مردانه که همه چیز در جهت افشاگریهای اقتصادی و تلاش برای کاهش درصد آلودگی پیش میرود از یک طرف دختر جوان شخصیت اصلی و از طرف دیگر همسر دوم وی است که مرهم زخمهایش میشوند.
پگاه آهنگرانی در قامت دختری جوان که پدرش با ازدواج وی با یک خواننده پاپ مخالف است و لعیا زنگنه در قامت همسر دومی که بناست جای خالی همسر از دست رفته را پر کند مرهمی هستند بر زخمهایی پیاپی که کاراکتر اصلی داستان با آنها روبروست؛ چه آنجایی که دختر داستان از عشق خود به خوانندهای میگوید که پدر مخالف آن است و چه زمانی که همسر دوم میخواهد تجربه سختیها را آسانتر کند این جایگاه زن در دل بحرانهای اجتماعی است که رخ مینماید.
«انزوا»؛ زنان تصنعی و غیرقابل باور
اینکه تلاش برای تزریق امید به داستانی پر از پلیدی موجب شود کارگردان بدون توجه به مختصات زمان و مکانی که دارد داستان را در آن روایت میکند ماجراهایی بی چفت و بست منطقی را پیش روی کاراکتر اصلیش بگذارد فقط و فقط به تصنعی شدن داستان منجر خواهد شد.
«انزوا» اساس داستانش را بر شایعاتی که پیرامون یک زن وجود دارد بنا کرده است؛ مشابه این خط داستانی بارها و بارها در سینمای ایران و جهان محوریت خلق درام قرار گرفته و البته که تعلیقهای برآمده از این خط داستانی میتواند زمینهای مناسب برای ایجاد تعلیق باشد.
مشکل «انزوا» ولی آن است که این تعلیقها را بدون درنظر گرفتن چفت و بستی منطقی در مسیر شخصیت اصلی داستان قرار داده است و برای همین است که مدام با رفتارها و آدمهایی روبروییم که هیچ کدام نمیتوانند مابه ازای بیرونی معقولی داشته باشند.
در این آدمهای باسمهای بیش از همه شخصیت زنی که میخواهد پناه کاراکتر اصلی مرد داستان باشد تصنعی جلوه میکند.
زنی که اندیشه فولادوند ایفاگر اوست و بناست فرسنگها دورتر از آنچه در اجتماع میگذرد چنین زنی را الگویی والا از فداکاری و انسانیت ببینیم.
البته که چنین زنانی هم در جامعه وجود دارند اما وقتی این زن وفادار در کنار آدمهایی قرار میگیرد که از ابتدای فیلم یکسره شک و تردید درباره آنها تزریق میشد و در انتهای فیلم یکباره همه تبدیل میشوند به قدیس (!) طبیعی است که مخاطب نتواند با هیچ کدام از شخصیتها ارتباط گیرد حتی تیپی مانند بهنوش بختیاری هم در این میان جز تکرار مکرراتِ زنانگی فیلم فارسی عایدی دیگری پیش روی مخاطب نمیگذرد.
«ثبت با سند برابر است»؛ زنان در دل ماجرا
ساختن فیلم مهیج آن قدرها سخت نیست البته اگر هدف تولید فیلمی پرهیجان برای جلب توجه مخاطبان باشد و نه ژستهای شبه روشنفکرانه برای متفاوت جلوه کردن.
«ثبت با سند برابر است» از جمله آثاری است که بیاداهای شبه روشنفکرانه به دنبال داستانگویی پرهیجانی است که مخاطبان را به دنبال خود بکشد.
در چنین مسیری است که مدام کاراکترهای متفاوتی به کار وارد میشوند و در این ورود و خروجهاست که ماجراهایی تازه برای تحت تأثیر قرار دادن مخاطبان خلق میشود.
«ثبت...» همانقدر که بازیگران مرد متنوعی دارد بازیگران زن فراوانی هم دارد و طیفی متفاوت از بازیگران زن در آن حضور داشتهاند.
نیوشا ضیغمی، الهام حمیدی و سحر قریشی بازیگران زن شناخته شده «ثبت...» هستند که کوشیدهاند تیپهایی جذاب را پیشروی مخاطب قرار دهند.
بهمن گودرزی کارگردان «ثبت...» که پیشتر هم تجربههایی مانند «شش و بش» و «آتیش بازی» را از وی دیده بودیم در روالی که بیش از هر چیز یادآور سینمای بالیوود است سعی کرده از ماجراجویی کاراکترها در مسیر رسیدن به هدفی که پایانبندی داستان را شکل میدهد و همچنین موسیقی متنی که ضرباهنگی پویا دارد به نفع داستان استفاده کند.
«وقتی برگشتم...»؛ اجتماع نسلهای مختلف بازیگران زن
سینمای داستانگوی ایران که همواره مخاطبان فراوانی داشته در سالهای اخیر به خاطر کپی برداری بیش از حد از نوعی سینمای خرده پیرنگ متکی بر روابط به جای داستانگویی دچار ضعفهای شدیدی شده است.
سینماگران ایرانی اغلب واهمه این را دارند که به شکل سرراست به روایت داستان بپردازند و در این مسیر است که محصولاتی تولید میشود که حتی تماشای دفعه اول آنها هم توجهی برنمی انگیزد.
«وقتی برگشتم...» با عنوان قبلی «قشنگ و فرنگ» از آن آثاریست که اساس خود را بر داستانگویی گذاشته و البته واهمه ای هم از این نداشته که همه جور مایه های محرک یک داستان پراوج و فرود و به خصوص عنصری زیبا به نام عشق را مجالی کند برای جذب مخاطب.
از آن سو مایههای موزیکال «وقتی برگشتم...» هم کمک میکند تا مخاطبی که برای نود دقیقه پای فیلم مینشیند آن را پس نزند و تا انتها مسیر داستان و کاراکترها را دنبال کند.
«وقتی برگشتم...» در کنار تعدد بازیگران مرد از بازیگران زن فراوانی هم استفاده کرده است؛ از رعنا آزادیور که جزو جوانان قابل اتکای سالهای اخیر بوده تا لادن مستوفی که همچنان کمکار و گزیدهکار است و از بیتا فرهی بازیگری که زمانی با «هامون» در کانون توجهات قرار گرفت تا منظر لشکری که بعد از سالها دوری مجددا به بازیگری روی آورده و تا احترام برومند همسر داوود رشیدی فقید که بار دیگر نشان داده چقدر میتواند برای ایفای بانوان پابه سن گذشته موثر باشد همه و همه سعی کردهاند با شناخت درست شخصیت و جایگاه آن در دل درام، لحظاتی مفرح برای مخاطبان فراهم آورند.