اشرفالسادات موسوی
مروری بر اوضاع و احوال اکران با تمرکز بر نقش زنان در فیلمها
همان قدر که در سینمای ما کارگردانانی هستند که حتی برای نقشهای مکمل خود شخصیت پردازی دارند و به خصوص وقتی بناست این مکملها توسط زنان بازیگر ایفا شود می کوشند با دقت بالا و وسواس و سختگیری، شخصیتها را بپرورند و در اختیار بازیگران قرار دهند در نقطه مقابل هم کارگردانان سهل گیر و ساده انگاری را داریم که همواره با یک شابلون خاص فیلم می سازند.
البته شابلونگذاری اگر برای این باشد که حدی استاندارد از کیفیت برای محصول خلق شود خیلی هم خوب است اما چون در اغلب موارد شابلونگذاری در جهت سادهانگاری و پیشبرد تولید با حداقلهاست معلوم است که مخاطب هم از چنین محصولی استقبال نمیکند.
این یک واقعیت است که این روزها حتی هنری ترین آثار هم باید کاراکترهای ملموس داشته باشند. نمیشود یک طبقه اجتماعی را نشناخت و سپس کاراکتری را به عنوان نماینده اش وارد فیلم کرد.
باید آدمهای داستانت را بشناسی تا بتوانی واکنشهای آنها به اتفاقات را مرور کنی و برایشان دیالوگ بنویسی.
در این مورد سینمای ایران هم نمونههای متعالی دارد و هم نمونههای سطحی و البته که نمونههای متعالی هستند که مورد توجه مخاطبان قرار می گیرند.
«مادر قلب اتمی»؛ دختران در خیابان
«مادر قلب اتمی» فیلم سرراستی نیست. فیلم را جوانی به نام علی احمدزاده ساخته و دو جوان دیگر به نامهای ترانه علیدوستی و پگاه آهنگرانی نقشهای اصلی فیلم که هر دو جوان هستند را ایفا میکنند.
فیلم یک شخصیت غریب و البته نمادگرایانه با بازی محمدرضا گلزار هم دارد که او هم کاراکتری جوان را ایفا میکند.
روایت فیلم برمبنای خیابان گردی دو دختر جوان که درباره ارتباط میانشان هم دهها پرسش به ذهن مخاطب خطور می کند پیش می رود.
خیابان گردی این دو هم که ناشی از مصرف مخدرهای روان گردان است باعث می شود در فضایی که معلوم نیست واقعیت است یا رویا اتفاقاتی پیش روی مخاطب قرار گیرد که کاملا عجیب و غریب است.
کارگردان علاقه ای نداشته که داستان واحدی را برای روایت به مخاطب ارائه کند و به جایش کوشیده آدمهای جفنگ که اتفاقا کفه جنسیتی آنها هم به سمت زنان میرود در بخش اعظم فیلم خود به کار گیرد و از طریق آنها ذهنیات خود را که بیشتر طعنههای تند سیاسی را شامل میشود به مخاطب عرضه کند.
بازیهای بازیگران زن کار بسیار شسته رفته و روتین است. هم پگاه و هم ترانه خیلی خوب نقشهایشان را درک کردهاند و این درک بالا به آنها کمک کرده سیمایی ملموس از جوانان بلاتکلیف و باری به هر جهت معاصر بیافرینند.
«مادر قلب اتمی» جزو معدود فیلمهای این سالها باشد که دختران جوان روزگار ما بتوانند لااقل بخشی از خودشان را در آن ببینند؛ البته نه خود هر روزشان که خودی که برخی اوقات به سراغشان می آید.
«اکسیدان»؛ زنان مکمل اما موثر
«اکسیدان» یک کمدی موقعیت است پیرامون دردسرهای مهاجرت. کارگردان این کمدی هم یک جوان است به نام حامد محمدی.
«اکسیدان» فیلمی مردمحور است که از کاراکترهای زن برای پیشبرد داستانکها یا خرده داستانهایش پیش می برد.
در مرکزیت درام دو کاراکتر با بازی امیر جعفری و جواد عزتی حضور دارند و از دل تلاش برای ویزا گرفتن و خروج از کشور است که قرارگیری موقعیتهایی متفاوت پیش روی آنها را می بینیم.
کارگردان «اکسیدان» سعی زیادی کرده که اشارات اجتماعی ملموسی را درون درامش قرار دهد و برای همین است که فارغ از پیرنگ اصلی فیلم این اشارات است که خنده مخاطب را موجب می شود.
اشاره به مسأله ای مانند دگرباشی در روزگار ما جسارت کارگردان در ورود به مسأله ای تابوبرانگیز را نشان میدهد اما همین مسأله هم دستاویزی برایش نمیشود که بخواهد با درگیری در نوعی هرزه نمایی از مخاطب خنده بگیرد که می کوشد به نوبه خود درباره بدبختیهای درگیران همین مسأله هم ولو به اختصار حرف بزند.
شبنم مقدمی که در «اکسیدان» شخصیت زنی پابه سن گذاشته و با روحیات خاص را ایفا کرده یکی از بهترین جلوههای استفاده از بازیگران زن در نقش مکمل است.
برخلاف بسیاری از آثار مشابه که زنان وقتی مکمل میشوند فقط و فقط هستند که باشند بی کمترین پرداخت شخصیت؛ در «اکسیدان» پرداخت نسبتا کاملی از کاراکتر زن داستان و جایگاهش در میان آدمهایی از جنس مخالف ارائه شده است.
جواد عزتی و امیر جعفری شخصیتهای اصلی «اکسیدان» هستند اما مقدمی آن قدر خوب شخصیتش را شناخته که نقش کوتاهش که گویا ممیزی هم خورده در شمار کاراکترهای ماندگار کارنامه اش جای می گیرد.
«مالیخولیا»؛ حیف فرصتی که از کف رفت
وقتی کارگردانی ایده خوبی داشته باشد اما توانایی اجرای درست ایده اش را نداشته باشد محصولی خلق می شود مانند «مالیخولیا» که بعید است حتی خود سازنده هم بتواند درباره خط داستانی آن توضیحات شفافی ارائه دهد.
فیلم که مشخص نیست به خاطر حمایت مالی سازمانهایی خاص یا علایق سازنده، بخش عمده داستانش را در اماکن تاریخی اصفهان می گذراند بناست از شک و تردیدهای زناشویی در دورانی بگوید که ممکن است این شکها آینده یک نسل را به خطر بیندازد اما مشکل آنجا است که با انتخاب ساختاری حلقوی که بناست چنان یک سیکل، مدام آدمها را با اتفاقات تکراری روبرو کند قدرت درک مخاطب به هیچ انگاشته شده است.
در این ساختار نادرست طبیعی است که حضور بازیگران فارغ از جنسیت شان هم تأثیر چندانی در ارتباط گیری با مخاطب ندارد. البته در این بین هم بد و بدتر داریم.
مثلا نادر فلاح بازیگر پرکار سالهای اخیر در همین ساختار هم توانسته با نوعی طنازی نقشهایش که به گونه ای متضاد هستند را به شکلی درست و باورپذیر ارائه کند اما هیچ کدام از بازیگران زن کار لیلا اوتادی و لاله اسکندری نتوانسته اند جز تیپ ایفا کنند.
دلیلش هم واضح است؛ بعید است حتی خودشان هم نقششان را فهمیده باشند!!!
این عدم شناخت از کاراکتر که نشأت گرفته از سناریوی پادرهوای «مالیخولیا»است موجب شده فیلمی که می توانست به یک یک سایکودرام خوب بدل شود اثری مغشوش به نظر بیاید.
«دو عروس»؛ خمیازه پشت خمیازه
«دو عروس» از آن جنس فیلمهایی است که تولیدشان از اواخر دهه هفتاد اوج گرفت و در دهه هشتاد ادامه یافت.
فیلمهایی که به نوعی به دنبال بازآفرینی کلیشههای فیلم فارسی هستند و البته زمانی نه چندان دور هم مخاطبان فراوانی به تماشای آنها می نشست.
«دو عروس» را داوود موثقی ساخته که پیشتر هم فیلمهایی از این دست ساخته بود اما فیلم اخیرش شاید کممخاطب تر از همه فیلمهای قبلی باشد.
دلیلش آن است که موثقی آدمهای روزگار تازه را نشناخته و حواسش نبوده فارغ از شخصیت پردازی داستانش که بیش از حد دِمُده است حتی علایق مخاطبان سینمارو هم در این سالها تغییرات شگرفی یافته و دیگر نمیشود با داستانهای دختر-پسری با چاشنی عشقهای بیمایه و ترفندهای نخ نماشده آنها را به سینما کشاند.
«دو عروس» سعی ندارد که موعظه کند و این خود نکته مثبتی است اما از آن سو برای سرگرم ساختن مخاطبان هم دستش خالی است.
فیلم کافی بود به جای بردن روایت در دل اتفاقات منطبق با دو دهه قبل به سراغ اجتماع اطراف رفته و آدمهایی را وارد داستان کند که دوروبرمان می بینیم.
چه ایرادی داشت که حتی یک داستان نخ نما با آدمهای واقعی روایت شود تا لااقل بشود به خاطر شخصیت پردازی به فیلم نمره قبولی-البته قبولی با تک ماده- داد اما این اتفاق نمیافتد و کارگردان فارغ از داستان حتی قاب بندیهایش را چنان در خدمت کلیشه درمی آورد که جز خمیازه از مخاطب پاسخی نمیگیرد.
بازیگران زن «دو عروس» افسانه پاکرو و سولماز آقممقانی هم چون ذاتا پذیرفتهاند که در خدمت کلیشه باشند نمیتوانند نه کاراکتری مطلوب مخاطب بیافرینند نه آن که تجربهای تازه به کارنامه خویش بیفزایند.