ایلیا محمدینیا
گفتگو با علیرضا معتمدی و سحر دولتشاهی کارگردان و بازیگر فیلم «رضا»
گاهی حال فیلمی آنقدر خوب است که منتقد ترجیح میدهد اگر فیلم عیب و ایرادی داشت، سکوت کند و خود را به حال خوب فیلم بسپارد.
«رضا» ساخته علیرضا معتمدی از همین دست فیلمهاست. وقتی فیلمی خوب باشد، تماشاگر خود را به آن میسپارد تا حال خودش هم همانند فیلم خوب شود.
درست مثل خوردن یک ساندویج در اغذیه فروشیهای قدیمی اطراف خیابان انقلاب که وقتی گرسنه باشی، از کباب رستوران نایب هم دلچسبتر میشود.
البته فیلم «رضا» نه ساندویج خوشمزه اما بی کیفیت اغذیه فروشیهای میدان انقلاب، که ساندویچی باکیفیت در فست فودهای شیک بالای شهر تهران است با طعم ساندویچهای خوشمزه زمان کودکیمان که عجیب مزهاش هنوز زیر زبانمان وول میخورد. علیرضا معتمدی در فیلم «رضا» نشان داد که خیلی خوب ذائقه مخاطب عادی و در عین حال جدی سینما را میشناسد.
او در کنار سحر دولتشاهی بدون پیچیدگیهای رایج این دست گفت وگوها به پرسشها پاسخ گفتند.
فیلم «رضا» تمام شاخصههای یک فیلم جذاب در اکران عمومی سینماها شامل بازیگران شناختهشده، داستانی جذاب و مهمتر از همه حال خوب فیلم را دارد.
چرا از همان ابتدا به جای پروانه ویدیویی برای پروانه سینمایی اقدام نکردید که مشکلی برای اکران عمومی فیلم نداشته باشید؟
علیرضا معتمدی: به خاطر اینکه به من مجوز کارگردانی نمیدادند.
چرا؟
علیرضا معتمدی: موقعی که من به دنبال دریافت مجوز فیلمسازی بودم، شرایط سختی برای صدور مجوز وجود داشت.
البته از شانس بد من وقتی یک ماه از فیلمبرداری فیلمم گذشته بود، این شرایط سخت برداشته شد.
اما آن زمان آنقدر شرایط سخت بود که من مطمئن بودم آنها به من مجوز کارگردانی نخواهند داد.
درنتیجه نمیخواستم وقتم را بیهوده بابت گرفتن مجوز تلف کنم.
ضمن اینکه در آن روزها در شرایطی بودم که به تنها چیزی که فکر میکردم، این بود که من باید این قصه «رضا» را بسازم.
تلاشی برای گرفتن مجوز نکردید؟
علیرضا معتمدی: با تعدادی از دوستان مطلع در حوزه اخذ مجوز کارگردانی حرف زدم و گفتم من به جز سابقه فیلمنامه نویسی و چند دستیاری در فیلم و البته یکی دو تا فیلمی که حدود ۱۵ سال قبلتر ساخته بودم، فعالیت دیگری نداشتم. که گویا کافی نبود.
چه چیزی لازم بود که به شما مجوز بدهند؟
علیرضا معتمدی: میگفتند از آخرین فیلمی که ساختی، نباید بیشتر از سه سال بگذرد.
باید سابقه سه دستیاری در سینما را میداشتم که آخرینش باید در محدوده سه سال پیش باشد که خب من این سابقه را کامل نداشتم.
از طرفی میگفتند سهمیه مجوز امسال مثلاً شش فیلم اولی است. گفتند اگر دنبال مجوز هستی، باید اردیبهشت سال آینده مراجعه کنی که من نمیتوانستم صبر کنم، چون میخواستم فیلمبرداری را به هر شکلی شروع کنم.
برای من مهم بود که فیلمم را بسازم. درنتیجه خودم را درگیر این مناسبات نکردم، چون معتقدم نمیشود مثلاً به شاعری گفت شما فعلاً شعر نگویید تا اردیبهشت سال آینده تصمیمگیری کنیم.
معتقدم فیلمسازی هم مثل قصه یا شعر گفتن یک کار خلاقانه است. درنتیجه تصمیم گرفتم با پروانه ویدیویی کار را شروع کنم.
فیلم رضا از آن دست فیلمهایی است که حال خوبی دارد و این احساس به مخاطب فیلم هم منتقل میشود. برای شما که میدانم بلند و کوتاهی نقش در درجه دوم اهمیت بعد از کیفیت نقش پیشنهادی به شما قرار دارد، فیلمنامه «رضا» حائز چه ویژگیهایی بود که حضور در آن را پذیرفتید؟
سحر دولتشاهی: همچنان که اشاره داشتید، حال خوب فیلم در فیلمنامه «رضا» هم بود.
من شناخت کمی از آقای معتمدی داشتم، اما فیلمنامه آنقدر برای من جذاب بود که دوست داشتم در فیلم حضور داشته باشم.
برای من همچنان که گفتید، کوتاهی یا بلندی نقش چندان اهمیتی ندارد.
کیفیت نقش اهمیت زیادی دارد و در فیلمنامه «رضا» این کیفیت نقش بود که اهمیت داشت.
چه وجهی از شخصیت فاطمه در فیلم «رضا» برایتان جذاب بود؟
سحر دولتشاهی: کاراکتر فاطمه را خیلی دوست داشتم. واقع امر این است که خیلی دوست دارم شبیه فاطمه باشم.
ما کمتر کاراکتری شبیه او در سینمای ایران میبینیم. او میداند چه چیزی از زندگیاش میخواهد.
حتی زمانی که نداند، باز هم این حق را به خودش میدهد. به نظرم این ویژگی او فاطمه را خیلی جذاب میکند.
مدتی است با فضای تلخ فیلمنامههایی که به من پیشنهاد میشود، مشکل پیدا کردهام.
اینکه تمام حرفهای عالم قرار است در یک فیلمی زده شود، مرا خسته میکند. فیلمنامه «رضا» و نقش من اینگونه نبود.
صادقانه بگویم مردد بودم، چون پیشنهادم این بود که خود آقای معتمدی در فیلم در نقش رضا حضور نداشته باشد.
البته خوب شد که پیشنهاد شما پذیرفته نشد.
سحر دولتشاهی: دقیقاً، چون یکی از نقاط قوت فیلم حضور او در نقش رضا بود، که خیلی خوب در فیلم نشست.
او فضای فیلم را خیلی خوب میشناخت و به نظرم درستترین اتفاق فیلم بود.
به نظرم «رضا» تفاوتی ماهیتی با سایر فیلمنامههای شما دارد.
علیرضا معتمدی: درست اشاره کردی. من یک رمان نوشته بودم که داستان «رضا» یک فصل از آن رمان است.
موقعی که نوشتم، خیلی تصویری و سینمایی بود. نوشتن که تمام شد، مردد بودم آن را چاپ کنم یا نه.
تصمیم گرفتم آن را تبدیل به فیلم کنیم، با همان قالبی که در رمان بود، یعنی با یک آدمی همراه میشویم و همان احوالات روحی را با او تجربه میکنیم.
به همین جهت هم هست که نوع روایت در آن بیشتر از اینکه شبیه روایت در سینما باشد، شبیه قصه و ادبیات است.
این احساس سرخوشانه و عاشقانه عجیب و غریب در فیلم از کجا ناشی میشود؟
از ذهنتان تراوش کرده یا جایی دیده یا شنیده بودید، یا اینکه از دل تجربیات شخصی خودتان میآید؟
علیرضا معتمدی: همه ما در زندگی خودمان تجربیات گوناگونی را تجربه میکنیم.
نمیخواهم این مسئله را به تجربیات شخصی خودم وصل کنم. من میخواهم از طرحهایی که در فیلم داشتم، حرف بزنم.
مهمترین ایدهای که در نوشتن این قصه داشتم، این بود که روایتی امروزی از یک عشق امروزی را روایت کنم.
در واقع میخواستم بر مبنای عشق مثلاً شیرین و فرهاد و لیلی و مجنون با نگاهی امروزی فیلمی بسازم.
به نظرم عاشقهای امروزی اگر در عشقشان شکست هم بخورند، دیگر در کنج انزوا عزلت نمیگزینند، بلکه به زندگی خود میپردازند، چون زندگی ادامه دارد.
درست است به هر دلیلی عشقش به شکست منتهی شده است، اما ردپای عشق همواره با او هست.
سحر دولتشاهی: در واقع این عشق زمانی خاص میشود که سرشار از احترام است. در فیلم «رضا» نگاه به عشق نگاه ویژهای است.
این عشق پر از رهایی و آزادی است. گفتن واژه امروزی در اینباره شاید درست باشد، چراکه دیگر عاشق کوه را نمیکند. رضا به زندگیاش بعد از جدایی ادامه میدهد، اما به نظرم خیلی نگاه سالم و محترمی به این مقوله دارد.