اشرفالسادات موسوی
مروری بر اوضاع و احوال اکران با تمرکز بر نقش زنان در فیلمها
اکران نوروزی در همه این سالها فرصتی بوده برای روی پرده فرستادن آثاری که در وهله اول بتوانند مخاطبان را سرگرم کنند.
از این رو فراهم کردن چیدمانی برای اکران نوروز شامل آثار مفرح و سرگرم کننده مهم به نظر میرسد.
نوروز امسال خوشبختانه غلبه با آثار سرگرم کننده است؛ درست است که یکی دو فیلم با درونمایه جدی و حتی در برخی موارد عصبی کننده وارد سبد اکران نوروز شدهاند اما کنار هم قرار دادن آثاری با درونمایه کمدی برای لذت بردن مخاطب شرایطی مناسب را برای اکران نوروزی فراهم کرده است؛ باز چون این آثار طنز به لحاظ داستانی هم متفاوت با هم هستند وجه سرگرم کنندگی بیشتر میشود.
«خوب بد جلف»؛ یک کمدی سینمایی پر از موقعیت
«خوب بد جلف» نخستین ساخته سینمایی پیمان قاسم خانی است؛ فیلمنامه نویسی که سناریوی آثاری پرمخاطب نظیر «مارمولک»، «طبقه حساس» و «سن پطرزبورگ» را در کارنامه دارد و همواره چه در سینما و چه در تلویزیون کوشیده حدی بالا از استانداردها را برای خلق کمدی به کار گیرد. «خوب بد جلف» در ظاهر امتدادی است بر سریال مخاطب پسند «پژمان» اما در واقعیت فقط کاراکترهای آن دو فیلم یعنی پژمان جمشیدی و سام درخشانی هستند که محوریت درام شدهاند و کلیت داستان کاملاً متفاوت است با «پژمان».
قاسم خانی سعی کرده روحیات متفاوت این دو کاراکتر که یکی فوتبالیستی است به دنیای بازیگری واردشده و دیگری بازیگر کم مایه تلویزیون را در کنتراست با جدیت یک افسر آگاهی که بناست رل آدم خوب داستان را ایفا کند کنار هم قرار داده و پیامد این تناقض رفتاری که بروز واکنشهای غیرقابل باور در موقعیتهای متفاوت است را ملجأیی کند برای خنده گرفتن از مخاطب.
تعد لوکیشنهای فیلم و تغییر پیاپی خط داستانی در کنار تصویربرداری پررنگ و لعاب، محصولی را خلق کرده منطبق با استانداردهای سینمایی؛ قاسم خانی خوب میدانسته انداختن درام به دام لوکیشنهای داخلی پاشنه آشیل سینمای کمدی در این سالهاست و برای همین کوشیده تا میتواند موقعیت مکانی کاراکترها را تغییر دهد تا مخاطب تماشاگر یک کمدی واقعاً سینمایی باشد.
کاراکترهایی که با حضور رضا رویگری و مجید مظفری خلق شدهاند و بناست نقش بدمنهای داستان را ایفا کنند نیز به نوبه خود پیش برنده درامی هستند که میخواهد از مخاطب جلوتر باشد و حتی برای لحظهای این حس را به مخاطب ندهد که دستش را خوانده است.
بازیگران زن «خوب بد جلف» و از جمله چهرههایی مانند آزاده صمدی، ویشکا آسایش و بهاره رهنما هرچند اغلب نقشهای مکمل هستند اما قرارگیری درست آنها در مسیر فیلمنامه و البته شخصیت پردازی صحیح باعث شده سمپاتی لازم نسبت به آنها حتی در موردی مانند بهاره رهنما که فقط دو سکانس در کل فیلم حاضر است صورت گیرد. ویشکا آسایش پررنگترین زن «خوب بد جلف» است که کوشیده در قامت تهیه کنندهای که بناست با دو شخصیت اصلی داستان یعنی پژمان و سام فیلمی تولید کند خیلی خوب و کاملاً منطبق با واقعیات پیرامونی تهیه کنندگانی به شدت محتاج سرمایه گذاران، ایفای نقش کرده است.
«سه بیگانه»؛ نقد اجتماعی با زبان طنز
قرار گرفتن افرادی خارجی در ایران اغلب با نوعی شگفتی همراه بوده است از سیر و سلوک ایرانیان؛ به هر حال ایرانیان در این سالها مدام کوشیدهاند در برابر تریبونهای رسمی خود را به عنوان آدمهایی مبادی آداب و کاملاً متمدن نشان دهند و با گستردگی شبکههای اجتماعی نیز اغلب تصویری شیک و مدرن از خود به اشتراک گذارند اما آنچه ورای این تصویر وجود دارد نوعی تلاش برای به هم زدن نظم با توجیه غلط «زرنگ بازی» است!
«سه بیگانه» همین ویژگی را دستمایه خلق طنز کرده است. در فیلم با سه جاسوس بیگانه روبرو هستیم که بناست برای پیشبرد یک برنامه کاملاً سرّی وارد ایران شوند ولی دقیقاً از لحظه ورود است که این سه جاسوس گرفتار موقعیتهایی عجیب و غیرقابل باور میشوند که نظیر آن در اجتماع ما کم یافت نمیشود.
تیم بازیگران کار از امین حیایی گرفته تا مجید صالحی و محمدرضا شریفی نیا و حتی حمید لولایی که با شمایلی متفاوت در فیلم ظاهر شده خیلی خوب فضای فیلمنامه و نقدی که «سه بیگانه» بر برخی آسیبهای اجتماعی داشته را درک کردهاند و همین درک باعث شده بتوانند به درستی کمدیهایی که برآمده از دچار شدن در این آسیبهاست را اجرا کنند.
«سه بیگانه» سعی زیادی ندارد که در قالبهای شبهروشنفکرانهای که برخی از کارگردانان سینمای ایران از آن استفاده میکنند برای پنهان کردن ضعفها جهت خلق کمدی استفاده کند و به جایش بر سادهترین و در عین حال ملموسترین موقعیتهای دردسرساز و البته خنده آور حضور بیگانگان در داخل کشور دست گذاشته و همانها را مجالی میکند برای خنده گرفتن!
فیلم البته در کنار این خنده گرفتن نهیبی میزند به مخاطبان که وضعیتی که شاید خودشان هم در ایجاد آن نقش داشتهاند را به تماشا بنشینند.
«سه بیگانه» گوناگونی موقعیتهایش را مرهون برخی از معضلات شهری است که در سالهای اخیر در پایتخت به شدت مشاهده شده و در شهرهای دیگر هم کم درباره آن نشنیدهایم ولی خوبی فیلم آن است که قصد ندارد با اغراق بر این معضلات طنز خلق کند بلکه به جایش میکوشد تعریضی بزند به مسئولانی که سالها است با این مشکلات روبرویند اما برای حل آن راه حل عاجل نمیاندیشند.
لیلا اوتادی، سحر قریشی، رابعه اسکویی و شیوا خسرومهر بازیگران زن «سه بیگانه» هستند که هرچند تمامی آنها کاراکترهایشان در خدمت نقشهای مرد داستان یعنی همان سه بیگانهای است که وارد ایران میشوند اما در برخی کاراکترها به خصوص کاراکتری که اوتادی ایفا کرده تلاش شده جایگاهی مناسب برای خلق موقعیت کمدی به واسطه بازیگر زن هم ایجاد شود.
«ماجرای نیمروز»؛ واقعهنگاری ویکیپدیایی
ویکیپدیا در سالهای اخیر به اولین مرجع پیدا کردن اطلاعات درباره افراد، اتفاقات و عناوین مختلف بدل شده است.
علیرغم همه نقصانهایی که این سامانه جهانی دارد اما هنوز هم وقتی میخواهیم درباره اتفاقی خاص اطلاعاتی مختصر و بعضاً مفید کسب کنیم بهترین مرجع برایمان همین ویکی پدیاست.
در داستانهای تاریخی-سیاسی اما ویکی پدیا فقط میتواند هسته اصلی ماجرا را تشکیل دهد و برای افزودن بر شاخ و برگ داستانی نیاز است به تحقیقات مفصلتر درباره ابعاد مختلف درام با این حال «ماجرای نیمروز» یک واقعه نگاری کاملاً ویکی پدیایی است از این حیث که در فیلم فقط و فقط سیر اتفاقاتی را میبینید که بیارائه هر گونه تحلیل نسبت به آدمها و موقعیتها ارائه شدهاند.
کارگردان جوان فیلم شاید چون گمان میکرده ورود فیلمنامه اش به تحلیل به خصوص درباره قطب منفی داستان که بدمنها هستند ممکن است اسبابی را ایجاد کند برای ممیزی و حتی سوءتفاهمات بعدی سادهترین راه را برای روایت تاریخی قتل یکی از سردمداران منافقین یعنی موسی خیابانی ایجاد کرده است.
او فقط اتفاقات منتهی به کشف خانه تیمی موسی خیابانی و از بین رفتن اش را با قدری تغییر نسبت به اصل اتفاق جلوی دوربین برده بدون آن که ذرهای تحلیل ارائه دهد درباره اتفاقات.
«ماجرای نیمروز» میتواند یک بازسازی تصویری مناسب از آن اتفاق باشد به خصوص برای مخاطبانی که آن دوره را درک کردهاند یا درباره آن مطالعه داشتهاند اما برای نسل جدید مخاطبان و به خصوص دهه هفتادیها که کمتر درباره التهابات دهه 60 شنیدهاند «ماجرای نیمروز» اقناع کننده نیست چون ابداً در آن درباره ریشههای شکل گیری افکار افراطی در منافقین و حتی خاستگاه آدمهای این گروهک حرفی زده نمیشود.
«ماجرای نیمروز» فیلمی مردانه است و شاید اینکه برخی آن را یک وسترن خواندهاند و حتی کارگردان هم کوشیده با گرته برداری از عنوان وسترن مشهور فرد زینه مان برای فیلمش حال و هوای یک وسترن را ایجاد کند همین وجه مردانه بوده است با این حال پیرنگی کاملاً فرعی از رابطهای عاشقانه میان یکی از نیروهای اطلاعات سپاه با یک چریک، باعث میشود زنان نیز به صورتی کاملاً فرعی در فیلم به چشم بخورند؛ این روندیست که پیشتر در «سیانور» هم نظیر آن را دیده بودیم و البته برخلاف آنجا در «ماجرای نیمروز» که دیگر حداقل دادهها درباره دخترک چریک به مخاطب ارائه میشود.
محیا دهقانی ایفاگر این دخترک صرفاً یک تیپ است دقیقاً به همان اندازه که ماجرای عاشقانه ایجاد شده میان یکی از قهرمانان با یکی متصل به بدهای داستان، تیپیکال است.
حضور این دخترک در داستان بهترین مجال بود برای ایجاد یک پیرنگ قویتر جهت رسوخ به درون منافقین و تصویرسازی مستند از آنها اما کارگردان علاقهای به این رسوخ نداشته و ترجیح داده صرفاً ارائه دهنده روند ویکی پدیایی حوادث باشد.
«یک روز بخصوص»؛ سوژه بکر از دست رفته
قاچاق اعضای بدن انسان هرچند سالها است که در سینمای دنیا زمینهساز خلق فیلم است اما سینماگران ایرانی کمتر بدان ورود کردهاند.
«یک روز بخصوص» همایون اسعدیان یکی از اولین آثاریست که بناست به این مقوله بپردازد اما به دو دلیل مهم و یکی عدم شناخت کافی از مختصات آدمهای درگیر اتفاق و دیگری ربط دادن بی دلیل ماجرای داستان به مفهومی کلی به نام تردیدهای بشری میان خیر و شر است که باعث شده سوژه از دست برود.
«یک روز بخصوص» سعی میکند با نزدیک شدن به دلالی که در قالب بوفه دار یک بیمارستان ویژه پیوند قلب فعالیت خود را پی میگیرد وجهی ماجراجویانه به داستان بدهد.
حضور فرهاد اصلانی بازیگر کارکشته ایرانی در نقش این دلال خود بهترین امتیاز است برای کمک به بالا رفتن این وجه اما مشکل اینجاست که از جایی به بعد کارگردان قید دنبال کردن این شخصیت و به خصوص ورود به زندگی او را زده و به جایش بر تردیدهای بیش از حد مرد جوانی تأکید میکند که میخواهد برای نجات خواهرش به این دلال متوسل شود.
ایفاگر شخصیت خواهر را افسانه کمالی برعهده داشته است که بیش از حد منفعل به نظر میرسد شاید به خواست کارگردان.
زن محوری را پریناز ایزدیار در نقش نامزد مرد جوان داستان ایفا میکند که البته سیمایی تازه از خودش در فیلم به جای نگذاشته است.
باز هم همان دختر مثبت و خیرخواهی را میبینیم که در «ابد و یک روز» دیده بودیم و باز هم همان تلاش برای نجات دادن که این بار نجات نامزد از تبهکاری است به چشم میخورد.