حامد مظفری
کمکاری غیرقابل بخشش
اینکه آدمها بعد از مرگشان عزیز میشوند و هیچکس از بدیهایشان نمیگوید و صرفا ذکر خیر آنهاست که نقل محافل میشود یکی از ویژگیهای ایرانیان است؛ ریشه این ویژگی را باید در این آموزه جست که از قدیم به ما گفتهاند پشت سر مرده حرف نزن!
این ویژگی در گذر ایام سببساز آن شده که به هنگام حیات بسیاری از بزرگان هنری کمتر جایگاه آنها را قدر بنهیم و شرایط ادای احترام آنها ولو خرد را فراهم کنیم اما به مجرد اینکه هنرمندان بخصوص هنرمندان کمحاشیه و بی پرهیز از جار و جنجال خود را از دست میدهیم است که فریادهای وااسفا از هجرانشان به آسمان میرود.
حیطه عروسک گردانی و صداپیشگی از جمله حیطههای هنری هستند که به دلیل رقم خوردن اتفاقات هنری در پشت صحنه کمتر پیش میآید که مخاطبان درباره بزرگان آنها بخوانند، ببینند و بشنوند.
حتی اگر با محصولی مانند «کلاه قرمزی» روبرو باشیم که نزدیک به دو دهه برای مخاطبان سرگرمی ایجاد کرده همچنان این مهجوریت عروسک گردانان و صداپیشگان است که رخ مینماید. باز صداپیشگان این مجموعه به واسطه درگیری در بازیگری یک سری آثار سینمایی توانسته اند از پشت صحنه خارج شده و خود را به مخاطب بنمایانند اما عروسک گردانان این مجموعه واقعا مهجور بودهاند.
با شنیدن خبر ابتلای عروسک گردان اصلی این مجموعه یعنی دنیا فنیزاده به سرطان بود که تازه خیلیها فهمیدند این هنرمند بوده که در این همه سال اسباب حرکت و جانبخشی به کلاه قرمزی را فراهم کرد و با انتشار خبر درگذشت فنی زاده بود که تازه بسیاری فهمیدند بله در پشت صحنه کارهای عروسکی درجه اول هستند هنرمندانی که سالهای سال در گمنامی با خلاقیت خویش سرگرم شان میکنند و ابدا هم منتی بر سر مخاطب نمی گذارند.
پرسش اما این است که چرا در میان انبوه جشنوارهها و همایشهای ریز و درشت سینمایی و تلویزیونی و از آن مهمتر برنامههای گفتگو محوری که تقریبا تمامی شبکهها را درنوردیدهاند شرایطی فراهم نمیشود برای حضور این عروسک گردانان و صداپیشگان تا مخاطبان آنها را بیشتر بشناسند؟
همین مجموعه «کلاه قرمزی» بیشتر از 10 عروسک دارد اما بعید است مخاطبان حتی نام سه عروسک گردان آن را بدانند. چرا؟
آیا جز این است که رسانههای ما شرایط معرفی آنها را فراهم نکردهاند.
ما سالهاست که جشنوارهای به نام کودک و نوجوان را به گونههای مختلف از ترکیب فیلمهای کودک با نوجوان و اخیرا تفکیک فیلمهای کودک از نوجوان در کشور برگزار کردهایم اما چرا حتی در چنین جشنوارهای بخش ثابتی را در نظر نگرفتهایم برای معرفی بیشتر فعالان پشت صحنه آثار عروسکی و حتی برگزاری کارگاههایی که این فعالان بتوانند رودررو با مخاطبان درباره داشتههای خود حرف بزنند؟
اینکه حتی در چنین جشنوارهای که اتفاقا باید مختص تکنسینهای حرفهای حیطه کودک و نوجوان باشد باز تلاش میشود با نامهایی دهها بار تکرار شده جذابیت خلق شود از کجا نشأت گرفته؟؟؟
اگر بپذیریم که یک وظیفه هنر تعالی روح و روان مخاطبان است باید این را هم پذیرفت که یک وظیفه محافلی که شعار خود را ارتقای فرهنگ و هنر میدانند معرفی هنرمندانی است که بیچشمداشت و با حداقل در کادر قرار گرفتن اسباب تعالی روح و روان را موجب شدهاند.
در شرایطی که بمباران شبکههای ماهوارهای مخاطبان ایرانی را در برگرفته واقعا چند برنامه مانند «کلاه قرمزی» وجود دارد که بتواند برای یک ساعت هم که شده مخاطبان را به سمت رسانه ملی بکشاند؟
برای کمک به رشد و افزایش کمّی-کیفی چنین تولیداتی هم که شده باید اسباب معرفی هنرمندان حاضر در چنین تولیداتی را فراهم کرد.
امید که درگذشت عروسک گردان کلاه قرمزی مجالی را ایجاد کند که بیش از پیش در این مسیر حرکت صورت گیرد...