مریم جعفری حصارلو؛ عضو کانون ملی منتقدان تئاتر و خانه سینما
«پچ پچههای پشت خط نبرد» هر روز ساعت۱۷:۳۰در سالن اصلی مرکز تئاتر مولوی به روی صحنه میرود.
این درحالی است که آثار علیرضا نادری نویسنده واقع گرا دارای ویژگیهای منحصر به فرد و خلاقانه در نوشتار درام اجتماعی است. نمایشنامههای وی عمدتا فضای رئالیستیک دارند و گاه مقوله خاطرات کارکترها نیز در آثارش تاکید میشود.
رئالیسم یکی از مکتبهای ادبی و هنری جهانی است که در ساختار یک درام شاید به عنوان سادهترین نوع اجرا دانسته شود. اما در واقع چنین نیست. اجرای نمایشنامهای رئالیستی حاکی از قدرت و خلاقیت کارگردان است.
زیرا اجرای نمایش درسبک رئالیسم فرآیندی کاملا سهل و ممتنع است. سهل از این منظرکه کاملا مقوله زندگی وارگی را یادآوری میکند و ممتنع از این نظرکه به سادگی نمیتوان نمایش خوش ساخت و خوش ریتم رئالیستی را تولید کرد.
مهمترین ویژگی اجرای یک نمایش نیز ریتم اثر است. زیرا اگر ریتم اثر دارای چالش کندی و یا تندی بیش ازحد شود، دیگر نمیتوان عنوان نمایش را بر آن نامگذاری کرد. بلکه باید گفت تمرینی برای شکلگیری یک نمایش بود.
نمایشنامه«پچ پچههای پشت خط نبرد» اساسا در فضایی به ظاهر رئالیستیک رخ میدهد.به این معنا که چند بسیجی در وضعیت تعلیق صلح عراق وایران درمرزها سنگر را حفظ کردهاند.
اما از سوی دیگر فضای غیررئالیستی سوررئالیسم و ابزوردیسم برفضای رئالیستی اثر سنگینی میکند. این مسئله در اجرا دیده نمیشود. زیرا لحظات انتظار کشندهای را تحمل میکنند.
ماه رمضان است و مقوله انتظار برای افطار، انتظار برای پایان جنگ و بحث نمادین تشنگی، ویژگیهای تازهای را به اثر میبخشد.
بسیجیها در انتظار صلح هستند و ضعیت تعلیق بیشباهت به وضعیت چند فضانوردی که در تخیلاتشان انتظار میکشند نیست. اما مسئله توجه به رئالیستیک بودن، سبب یک اشتباه بزرگ کارگردانی شده.
زیرا کارگردان رئالیسم متن را با زندگی وارگی صِرف اشتباه گرفته است. بنابراین در اجرای نمایش به قدری افراط کرده که شالوده رئالیسم را از بین میرود.
بیش از اندازه صحنههای درگیری ومشاجرات لفظی به زندگی وارگی نزدیک میشود و بزرگی سالن اصلی مولوی این فرصت را به بازیگران را داده تا هر گونه حرکتی را برای به رخ کشیدن زندگی تصویر کنند.
اما آیا تصویر سازی صِرف و لحظه به لحظه واقعیت در شکل واقعی را میتوان با سبک رئالیسم مشابه دانست؟ پاسخ به این سوال پیشاپیش در نظر بسیاری از صاحب نظران حوزه کارگردانی و نویسندگی در متون رئالیستیک موجود است.
بالاخص اسماعیل خلج در تشریح نمایشنامه «داستانهای ناتمام» تفاوت زندگی وارگی و رئالیسم را نشان میدهد.
رئالیسم به این معنا نیست که هر آنچه در زندگی روزمره رخ میدهد؛ عین به عین نشان داده شود. بلکه رئالیسم گذر وقایع واقعی زندگی ازفیلتر زیبایی شناسی و تصویر خلاقانه کارگردان است.
تصویرکردن بیش از لحظات زد وخورد واقعی درصحنه تئاتر امری بیارتباط به سبک رئالیسم است. شاید یادآور اولین نمایشهای اجرا شده در ایران در دوران میرزآقا تبریزی باشد. در آن زمان برای نشان دادن زندگی وارگی حیوانات را نیز روی صحنه میآوردند.
اما دیگر از این ویژگیها برای تصویر کردن درامی رئالیستی استفاده نمیشود. ازسوی دیگربی توجهی کارگردان به مسئله خواب و رویا در نمایشنامه سبب شده است تا رگههای سوررئالیستی اثر نادیده گرفته شود.
درنتیجه مسئله بازی با زمان و مکان به چالش گرفته نشده. همچنین مسئله «زاویه دید» نیزکمرنگ است. تا آنجا که دچار گمگشتگی روایت میشویم.
هرچند بازیگران در پرداخت شخصیتها تلاش کردهاند؛ اماعدم توجه به طراحی حرکت، تابلو سازی از اصول کارگردانی و همچنین کندی بیش از حد ریتم، بازی بازیگران کمتر دیده میشود.
در عین حال تاثیرگذاری مخاطب نیز از دست میرود. نمایش در حدود120دقیقه ادامه دارد و ریتم بسیار کند است. در واقع رسیدن به فضای رئالیستی اساسا نیاز به طراحی دقیق و موجز صحنهها و عملهای نمایشی دارد.
نشان دادن زندگی بیرون از تئاتر و نشان دادن آن بر روی صحنه، رئالیسم تفسیر نمیشود و باید کارگردان در مورد رئالیسم و در عین حال سورئالیسم مطالعات جانبی گستردهای را انجام دهد.