شهرزاد شاه كرمی
گیوتین مورسو پوچ بود!
تئاتر هنری مکانمند و زمانمند است که بهرهگیری از تکنیکها و تمهیدات اجرایی مدرن، سیال بودن زمان و فضا را برای آن به ارمغان میآورد.
بسیاری از این تکنیکها از سینما به تئاتر راه یافته و محدوده عملکرد دراماتورژ و کارگردان را گسترده ساخته است.
در تئاتر، اقتباس نمایشی از رمان؛ حیطه ایست که دشواری عملکرد دراماتورژ و کارگردان را نمایان میسازد، چرا که بسیارند آثار نمایشی اقتباس شده از رمانهای فاخر جهان که بر روی صحنه با شکست مواجه شدهاند.
بنابراین تمهیدات اجرایی مدرن میتواند به مثابه ابزاری در دستان دراماتورژ و کارگردان، اقتباس نمایشی را به اثری بدیل بدل سازد: آنچه که این روزها بر روی صحنه چارسوی تئاتر شهر رخ داده است.
اقتباس نمایش دکتر مسعود دلخواه از رمان بیگانه ـ اثر آلبر کامو ـ نمونهای از یک اقتباس نمایشی موفق است.
نمایش از صحنه محاکمه مورسو آغاز میشود و پیرنگ با فلاش بک سینمایی به نمایش رویدادهای پیشین میپردازد.
دلخواه در خلق این نمایشنامه از متن روایی رمان دور میشود و به واسطه بهرهگیری از مونتاژ سینمایی، طراحی نور و صدا و تکنیکهای فضای خالی صحنه، یک اثر به واقع نمایشی را به اجرا درمیآورد.
اما او در عین وفاداری به محتوای رمان بیگانه، از برخی وجوه تماتیک و موتیفهای اثر بهره کمتری برده است.
یکی از موتیفهای مهم این رمان، تأثیر مخرب گرمای هوا بر مورسو است که کامو تأکید بسیاری بر آن دارد و این موتیف گرما است که لحظه قتل مرد عرب را با تأثیری دو چندان همراه میسازد.
آنگونه که مورسو خود گرما و تابش شدید نور را دلیل این قتل اتفاقی میداند.
در نمایش تنها در دیالوگهای صحنه ملاقات مورسو با سرایدار خانه سالمندان،به گرمای هوا و احساس مورسو نسبت به آن اشاره میشود. اما این اشاره در طول اثر رنگ میبازد و به موتیف بدل نمیگردد.
یکی از ویژگیهای دراماتورژی این اثر، نماد پردازی در صحنه است. وجود گیوتین در بالای صحنه نمایش، کارکرد نشانهای ویژهای دارد.
از سویی گیوتین نماد مرگ و سرنوشت مورسو پس از محاکمه است. از سویی دیگر نمادپردازی گیوتین در ارتباط با کاراکتر مورسو رمز گشایی میشود.
در شخصیت مورسو، وجوه متناقضی وجود دارد که در عین ملموس بودن؛ او را به شدت با مخاطب بیگانه میسازد در عین حال حس همدلانه تماشاگران را نیز بر میانگیزد.
مورسو کارمند ساده اداره کشتیرانی است که در دادگاه به حکم قتل مردی عرب به اعدام با گیوتین محکوم شده است.
اما برای او نه زندگی؛ نه مرگ مادرش، نه معشوقه اش و نه حتی اعدامش اهمیتی ندارند.
مورسو نه فیلسوف و پوچ گراست و نه نویسنده و روشنفکر، او فردی امیدوار به زندگی است که پوچی در لحظه لحظه زندگی او رخنه کرده است و گیوتین در این نمایش که همواره کارکردهایی متفاوت بر روی صحنه مییابد، نمادی از این پوچی عمیق است.
در میان حضار دادگاه مورسو، فردی نشسته است که ناگهان توجه مخاطب را به خود جلب میکند:
«همه قیام میکنند و آلبر کامو هم ... همه مینشینند بر نیمکتهای دادگاه محاکمه مورسو ... اما آلبر کامو همچنان ایستاده در نور موضعی صحنه، مورسو را خیره مینگرد.»
این شخصیت خود کاموست؛ کامو همراه ما تماشاگران ـ هیئت منصفه دادگاه ـ نظاره گر محاکمه مردی است که تنها حساش به اعدام، کمی ترس و عصبانیت است که به قول خودش طبیعی ست.
کامو در این رمان، خود و مخاطبش را مقابل مرگ قرار داده است و حال حضور نمادین او در نمایش رویارویی انسان با مرگ را تداعی میکند و همواره یادآور میشود که مرگ امری طبیعی است.