تصویری دافعه برانگیز نسبت به اسیدپاشی
در "لانتوری" هم این بازیگران اصلی "عصبانی نیستم" یعنی باران کوثری و نوید محمدزاده هستند که حضور دارند.
داستان "لانتوری" درباره پسر جوانی است از طبقه پایین اجتماع که عاشق دختری روزنامهنگار میشود و البته که این عشق سرنوشتی تراژیک را برای دختر رقم میزند چراکه پسر جوان و خودخواه که نمیتواند به وصال محبوب برسد بر صورت وی اسید میپاشد و البته همین اسیدپاشی است که ادامه ماجرا را شکل میدهد…
درمیشیان اینجا سبکی مستند-ژورنالیستی را برای روایت برگزیده و با تقطیعی متکی بر سه عنصر عکس، صدا و موسیقی کوشیده کاری کند که مخاطب با تمام وجودش شومی اسیدپاشی را درک کند.
اسیدپاشی هرچند گره اصلی "لانتوری" را میافکند و زیربنای درام است اما این گره مجالی است برای بررسی یک دوقطبی میان اسیدپاش و او که به صورتش اسید پاشیده شده!
سبک مستندوار فیلم کمک میکند که کارگردان ایدهها و نظراتی که درباره هر دو پرسوناژ اصلی وجود دارد را از زبان کاراکترهایی بیان کند که از دور یا نزدیک با یکی از طرفین حشرونشر داشتهاند؛ کاراکترهایی که از مردی ظاهرالصلاح گرفته تا بانوی انتلکتوئل مآبی که سیمایش یادآور یکی از فیلمسازان زن مشهور وطنی است را دربرمیگیرد.
در بخشهایی که مایههای مستندوار اثر کمتر میشود طعنههای اجتماعی کار است که رخ مینمایاند و از جمله پررنگترین طعنهها به ماجراهای مفسدان اقتصادی است که در رسانهها با حروف ابتدایی نام و فامیل آنها را میشناسیم.
در کنار این نامهای اختصاری، یکی از شخصیتهای محوری، آقازادهای است که پدری متهم به اختلاس دارد و البته شباهتهای فراوانی دارد به همان آقازاده مشهوری که در سالهای اخیر نامش کنار یک چهره سینمایی ضمیمه شده است.
این اشارات اما بیشتر بهانه است برای رسیدن به درکی که بناست مخاطب نسبت به پدیده اسیدپاشی پیدا کند و رسیدن به یک سوم پایانی که بناست درباره حکم قانونی قصاص اسیدپاش طرح شود. در اینجا درمیشیان سعی میکند صرفا نظارهگر ماجرایی باشد که دو قطب داستان درگیر آن هستند.
اینجا دیگر قضاوتی در کار نیست و تقریبا همه محق هستند؛ از قربانی اسیدپاشی که قصاص را حق خود میداند تا اسیدپاش که مدام در حال چالش درونی با خویشتن بر سر توجیه کردن فعل احمقانهاش است تا پزشکی که بناست قصاص اسیدپاش را انجام دهد و بالاخره قاضی دستگاه قضا همه و همه طوری صحبت میکنند که مخاطب یقین پیدا کند حرف آنها درست است اما اینکه بشود حق را به یکی از طرفین داد، نه.
اینکه "لانتوری" با لحاظ کردن تمامینگاهها به پایان میرسد میتواند نتیجه منطقی اندیشه کارگردانی باشد که میدانسته در روزگاری به سر میبرد که مخاطب باهوشتر از آن است که بشود برایش نسخه پبچید پس بهتر آن است که چون افتتاحیه، اختتامیه را هم به صورت ژورنالیستی و با قرار دادن نقطه نظرات مختلف کنار هم به پایان ببرد.
یکی از تکان دهندهترین نماهای "لانتوری" نمایی است که بناست قصاص اسیدپاشی نشان داده شود. در این نما کارگردان کوشیده به دردناکترین و در عین حال دلهرهآمیزترین شکل ممکن تصاویری را خلق کند که هدف اصلیشان ایجاد دافعه در ذهن آدمهایی است که همواره از دور نظارهگر اخبار پیرامون اسیدپاشی بودهاند. اینجا دیگر همه چیز در یک قدمی ما قرار گرفته و بعید است که با این فاصله نزدیک هم نتوانیم زشتی اسیدپاشی را درک کنیم.
تلاش محترمیکه به نتیجه نمیرسد
"پانسیون" را کارگردانی به نام محسن توکلی ساخته که پیش از این عمده فعالیتش در شبکه خانگی و ساخت فیلمهایی مانند "دوربین"، "قرار بعدی همانجا" و "انسانها" بوده که از این میان فقط "دوربین" به صورت محدود اکران شده است.
"پانسیون" یا "این زن حقش را میخواهد" داستان زندگی دختری را روایت میکند که به صورتش اسید پاشیده میشود و این دختر میکوشد با کار کردن و پسانداز دستمزدش هزینه لازم برای پرداخت دیه قصاص اسیدپاش را فراهم کند. میترا حجار، کامران تفتی، لعیا زنگنه، افسانه پاکرو، روشنک عجمیان، مینا جعفرزاده، رسول توکلی و رضا آشتیانی بازیگران "این زن حقش را میخواهد" هستند؛ فیلمیکه عنوانش هم یادآور فیلم "این زن حرف نمیزند" احمد امینی است.
بلحاظ ساختار روایی و فرم بصری "این زن حقش را میخواهد" کیفیت "لانتوری" را ندارد و بیشتر از آن که داستانی رئالیستی درباره پدیدهای شوم چون اسیدپاشی ارائه دهد بیشتر یکدندگی و لجاجت زنی را نشان میدهد که در شرایطی کاملا فانتزی به دنبال آن است که با جمع کردن دستمزد محدودش دیه قصاص را فراهم کند. تصویرسازی سادهانگارانه کارگردان البته که باعث شد این فیلم جایی هم در جشنواره فیلم فجر نداشته باشد اما به هر حال به عنوان تلاشی برای پرداختن به مضمونی به روز قابل توجه است.
برای خواندن بخش اول - نگاه سینما به مقوله اسیدپاشی - اینجا کلیک کنید.