خلاصه گفت و گوی سحر زکریا را در ادامه میخوانید:
*مگر میشود در ایران زندگی کنی اما این محدودیتها را تجربه نکنی؟ تلویزیون و سینما هر دو برای یک سیستم و حکومت کار میکنند اما من دلیل این همه تفاوت بین این دو را متوجه نمیشوم. در سینما اگر مو و یا لباسهای عجیب غریب بپوشید، هیچ اشکالی ندارد اما در تلویزیون که برای همین سیستم است قابل قبول نیست.
*ما حتی در تلویزیون گریم نمیتوانیم داشته باشیم. محدودیتهایی در تلویزیون اعمال میشود که اصلا قابل تعریف نیستند. زنان در کارهای طنز اصلاً نمیتوانند خودشان را نشان دهند و دیالوگ ها و کاراکترهای خوب همیشه برای آقایان است. مهم ترین سوالی که من دارم این است که چرا در یک جامعه دو سازمان (سینما و صداوسیما) تا این اندازه با هم تفاوت دارند.
*وی اضافه کرد: من قرار بود بهعنوان اولین زن، عکسم بر روی بیلبوردهای سطح شهر بروم اما آقای احمدینژاد آمد و وضعیت از آنچه که بود سختتر شد. وقتی بازیگرهای حال حاضر را میبینم غبطه میخورم که آنقدر میتوانند راحت باشند هرچند همین آزادی هم فقط برای یکسری از بازیگرهاست.
*یکسری از عزیزان بازیگر جزء خواص هستند بارها تصاویر بیحجابشان در خارج از کشور دیده شده است اما با این وجود تلویزیون باز هم با این افراد کار میکند. اصلاً در آن دوران با ما چنین رفتاری نمی شد اگر ما این کارها میکردیم حراست صداوسیما پدر ما را در می آورد. من به بدی و خوبی این قوانین کاری ندارم حرف من این است که اگر قانون است باید برای همه قانون باشد.
*خانمی در سینمای ما هستند که اتفاقا سنشان هم بالا است و در عروسی دخترشان در آمریکا با آقای اِبی می رقصند اما دوباره برمی گردند ایران کار میکنند! این ضد و نقیض بودن برای من جالب است. خود من کسی بودم که سعی کردم همه شرایط تلویزیون را بپذیرم اما می بینم بازهم کافی نیست. نه تلویزیون نه سینما نمی توانند یک مورد فقط یک مورد از من ارائه دهند که بگویند سحر زکریا به این دلیل تو را ممنوعالکار کردیم.
*حالا دلیلشان برای ممنوع الکاری من فکر میکنید که چیست؟ بله دلیلشان این است که بنده فریاد زدم و از مسئولین درخواست واکسن کردم. آن وقت آقای بازیگر برای فایزر به آمریکا میرود و برمی گردد هیچ مشکلی هم برایش ایجاد نمیشود. .
*در آن سریال هم باز نسبت به خانم ولدبیگی و دهقان بسیار بیشتر به من سخت گیری میشد. پدر من را در سریال پاورچین در آوردند. بر روی لب های من فون می زدند که رنگ لب های من دیده نشود. از یکجایی به بعد آنقدر من را اذیت کردند که این را بپوش آن را نپوش که گفتم من دیگر لباسم را عوض نمیکنم و اگر دقت کرده باشید من در سریال از یک جایی به بعد دیگر لباسم تغییر نمی کند.
*سالها پیش این قضیه برای خود من پیش آمد وقتی به امارت سفر کرده بودم که اتفاقا در آنجا با حجاب هم بودم زمانیکه به ایران برگشتم حراست شبکه من را بازخواست کرد چرا؟ چون آقایان میگفتند که حجاب تان درست نبوده است! درد من این تبعیض ها است.