بهقلم؛ مهشید موسوی
رمان سووشون
سووشون روایت عشق و فداکارى است. روایت یوسفها که براى استقلال این مرز و بوم جنگیدند، روایت سیاوشهایى که خونشان به ناحق زمین را سرخ کرد و روایت زرىهایى که تا ابد داغى بر سینه خواهند داشت، به رنگ خون، به لطافت عشق و از جنس فداکارى. در همین ابتدای معرفی کتاب اشاره کنیم که این کتاب بدون تردید در لیست کتابهای پیشنهادی ما برای مطالعه قرار خواهد گرفت و ما خواندن آن را به همه پیشنهاد میکنیم.
داستانِ سووشون
داستانِ سووشون در بحبوحه جنگ جهانى دوم روایت مىشود، آنگاه که نیروهاى انگلیسى وارد مرزهاى جنوبى ایران شدهاند و سواى از اعلامِ بى طرفى ایران، بدون خون و خونریزى مملکت را تصاحب کردهاند.
مدخل ورودى داستان قطعهاى است کوچک از تمامِ آنچه خواننده مىبایست تا انتها بداند. جشن عروسى دختر حاکم است و همه دعوت شدهاند. زرى و یوسف هم که کاراکترهاى پیش برنده داستان هستند در این جمع حاضرند. یوسف با دلخورى و زرى با نگاهى نقادانه مجلس را از نظر مىگذرانند. ناهمگونىِ مجلس عقد از همان ابتدا توى ذوق میزند! مدعوین که نیمى بیگانهاند با لهجه غریب خود مضحکهاى به پا کردهاند. خوش خدمتى صنف نانوا بیشتر از همه چشمها را به خود مىخواند. نان سنگکى به آن بزرگى آن هم در میانه قحطى، درست وقتیکه نیمى از مردم شهر نان خشکى ندارند که سق بزنند.
یوسف اربابى است آگاه، تحصیلکرده در فرنگ و سرد و گرم روزگار چشیده است. با دیدن این شوربا ذهنش بهم میریزد، او که همیشه در مقامِ معلم و مراقبِ رعیتش بوده نمیتواند این قبیل بزرگنمایىها را تاب بیاورد. سخنانى که بین یوسف معترض و زرى رد و بدل مىشود نمونهاى تکرار شونده است که تا یک سوم انتهایى داستان ادامه مىیابد.
یوسف از وضع موجود به تنگ آمده، تمام زمینداران و اربابها براى سود بیشتر، آذوقه و محصولِ مازاد خود را به قواى بیگانه مىفروشند اما در این میان این یوسف است که صداى مردم شده، که بیداد را بر نمىتابد و حاصر نمىشود در انبارهاى غلهاش را بر اجنبى بگشاید آن هم در شرایطى که مردم چند شبانه روز چیزى براى خوردن ندارند. از طرفى خانهاى قشقایى قصد دارند تا از طریق معاملهاى با قواى انگلیس براى به پاخاستن علیه حکومت مرکزى سلاح تدارک ببینند. یوسف و همفکرانش چنین آشوبى را در میانه این قحطى و آشفتگى صلاح نمىدانند. دیدگاه یوسف خط تلاقىِ چندین دیدگاه مختلف است و شاید همین امر باشد که از او سیاوش مىسازد.
از سویى دیگر باید دنباله خط فکرىِ راوىِ داستان، زرى را پى گرفت. داستان از میانه ذهنیات و ادراکات زرى روایت مىشود. هم اوست که از گفته اعتراض گونه شوهرش در مجلس عقد بیمناک مىشود. زرى که با رویهاى محافظه کارانه از شوهرش مىخواهد جوانب احتیاط را رعایت کند، اندکى بعد از سوى شوهر و پسرش، ترسو خوانده مىشود. این زن که در پى حفظ حریمِ امنِ خانهاش است، از دنیا هیچ نمىخواهد جز آرامش و امنیت. اما ناگزیر است با شوهرش همپا شود، چه آنکه یوسف مسئولیتى بزرگتر از زرى بر شانه دارد و در قبال رعایایش احساس وظیفه مىکند. چارچوب امن یوسف حریمى است که مىباید به دورِ رعایایش کشیده شود.
نگاه نویسنده به شخصیتهای داستان نگاه زنانه و سرشار از احساساتِ نویسنده در مواجه شخصیت زرى با دنیاى پرآشوبِ قبل و بعد از شوهرش، گذر از روان رنجورىِ بر آمده از فقدانى که براى او اتفاق مىافتد، درک متفاوت او از مسائل سیاسىِ جهان اطرافش در انتهاى داستان، از سووشون اثرى بىبدیل ساخته است. زرى که در ابتدا محافظه کارانه تمام کوشش خود را براى حفظ امنیت خانواده به کار مىبرد، در انتهاى داستان، با جهان بینىاى نو پا جاى پاى شوهرش مىگذارد و سیاوشوار به دور از ترس به اسقبال خطر مىرود. او که با بزرگترین ترسش روبهرو شده دیگر بیمى از هیچ فقدانى ندارد. از این رو ختمِ خط داستانى در صحنه تشییعِ پیکر یوسف در شهر نمودِ بیرونىِ تغییر جهان بینىِ زرى است. آنگاه که با برادرشوهرِ خودفروخته خود رو در رو مىشود و حاضر نیست حتى یک قطره از خونِ این قربانىِ مقدس پایمال شود.
در بابِ این اثرِ بى مثال در ادبیات ایران پیش از این بسیار رفته است، این یادداشت کوششى اندک بود براى آشنایىِ مختصرِ علاقه مندان به ادبیات فاخر ایران. چنانچه پس از خواندن کتاب به موشکافى بیشتر آن علاقهمند بودید پیشنهاد مىکنم فصل بررسى رمان سووشون از کتاب «گشودن رمان» نوشته حسین پاینده را مطالعه فرمایید.