تحریریه زندگی آنلاین :
نویسنده: فریبرز لرستانی «آشنا»
تصویرسازی: مرجان بابامرندی
توی کتاب من دو تا قورباغه کوچولو روی هم آب میپاشند و با صدای بلند قورقور میکنند. من فوری میگویم: «قورقوریها پدرم خوابیده».
قورباغهها مرا نگاه میکنند و ساکت میشوند. بعد به هم نگاه میکنند و دوباره روی یکدیگر آب میپاشند، ولی این بار صدای قورقورِ آنها خیلی آهسته شده است. من کتاب را به گوشم نزدیک میکنم تا صدای قورقورِ آنها را بشنوم. آنها یک آواز مثل لالایی میخوانند و من چشمهایم را میبندم. قورباغهها پچپچ میکنند. شاید میگویند: «خوابید. خوابید».
بیشتربخوانید:
هدیه خاله بُزی
من عید میخوام