Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.
جمعه 10 فروردین 1403 - 03:59

19
آذر
کلاغِ قصه‌ها

کلاغِ قصه‌ها

صبح یک کلاغ با صدای بلند قارقار کرد. من درخت ِحیاط و آسمان را نگاه کردم، اما کلاغ را ندیدم. کلاغ روی درختِ همسایه هم نبود! بعد صدای کلاغ آهسته و آهسته‌تر شد. من خیلی فکر کردم و فهمیدم این صدایِ کلاغ توی قصه‌ها است.

  نویسنده: فریبرز لرستانی «آشنا»

  تصویرسازی: مرجان بابامرندی

 

تحریریه زندگی آنلاین : صبح یک کلاغ با صدای بلند قارقار کرد. من درخت ِحیاط و آسمان را نگاه کردم، اما کلاغ را ندیدم. کلاغ روی درختِ همسایه هم نبود! بعد صدای کلاغ آهسته و آهسته‌تر شد. من خیلی فکر کردم و فهمیدم این صدایِ کلاغ توی قصه‌ها است. او می‌داند من چقدر قصه دوست دارم. فقط آمده یواشکی مرا ببیند و برود.

برچسب ها: داستان، داستان کودکانه، قصه تعداد بازديد: 224 تعداد نظرات: 0

نظر شما درباره این مقاله چیست؟

فیلم روز
تصویر روز