تحریریه زندگی آنلاین – گروه کودک :
داستانک: فریبرز لرستانی «آشنا»
تصویرسازی: مرجان بابامرندی
گاوه رفت روی تپه. به آسمان نگاه کرد و با خوشحالی ماع، ماع، ماع، آواز خواند. ابر بهاری گفت: «وای چه آواز بلندی. چه آواز قشنگی. من هم دلم میخواهد آواز بخوانم».
بعد بار و بار و بار آواز خواند و بارید. گاوه خیس شد. تلیس شد. خندید وخندید. گفت: «ابرِ بهاری، ببار و ببار، شادی میاری». بعد زیر باران رقصید و رقصید.
آن روز صدای آواز ابر میآمد. صدای پایکوبی و شادی گاو میآمد. تازه صدای دست زدن هم میآمد. مردم دهکده از پشت پنجره با خوشحالی دست میزدند...