حرفهایی که نباید به کودکان گفت
همه ما گاه در مواقع عصبانیت یا ناراحتی حرفهایی را به فرزندانمان میزنیم که موجب رنجش آنها میشود. برخی نیز به تکرار این حرفها عادت کردهاند و متوجه ناراحتی فرزندشان نمیشوند. در هر صورت، شما باید از گفتن این حرفها در مقابل فرزندتان خودداری کنید:
«من را تنها بگذار!»
پدر یا مادری که فرصتی برای استراحت و تمرکز نداشته باشد نمی تواند به وظایف خود به درستی عمل کند. در واقع همه ما به عنوان یک انسان احتیاج به زمان برای تنهایی و تجدید قوا داریم. اما مشکل اینجا است که اگر شما مدام به فرزندتان بگویید شما را تنها بگذارد یا مزاحم شما نشود، کودک به مرور احساس خواهد کرد که صحبت کردن با شما نه تنها فایدهای ندارد، بلکه موجب آزار شما نیز میشود. اگر شما از همان ابتدا و کودکی فرزندتان این رویه را در پیش گیرید، در آینده که فرزندتان دچار مشکلات جدیتری میشود نیز نمیتواند با شما صحبت و یا حتی مشورت کند.
اگر زندگی پر مشغلهای دارید از راههایی برای کاهش فشار در زندگیتان استفاده کنید. برای مثال از یک پرستار کودک یا یکی از اعضای خانواده یا دوستان نزدیک کمک بگیرید. همچنین به دنبال راهی برای سرگرم کردن کودک باشید تا بتوانید در طول روز، مقداری استراحت کنید. همچنین اگر فرزندتان وسط یک کار مهم میخواهد با شما صحبت کند، به او بگویید که در حال حاضر مشغول انجام کار هستید و به او قول دهید به محض تمام شدن کارتان با او صحبت خواهید کرد.
«تو خیلی ...»
بر فرزندتان برچسب نگذارید. «تو چرا انقدر بد اخلاق هستی؟» ، «تو چرا انقدر خجالتی هستی؟»، «تو چرا اینقدر بازیگوش هستی؟»... کودکان حرفهای شما را خیلی خوب درک میکنند و آنها را میپذیرند. در نتیجه شاید شما از زدن حرفی منظور خاصی نداشته باشید اما فرزندتان حرف شما را جدی میگیرد و خود را با آن برچسبی که شما به او نسبت میدهید میشناسد. برای مثال فرزند شما میپذیرد که او کودکی بازیگوش است و بازیگوشی جزئی از وجود اوست. در نتیجه هیچ تلاشی برای بهبود رفتار خود نخواهد کرد. حتی برچسبهای مثبت، مانند «باهوش» در مواقعی برای کودک مضر است زیرا باعث میشود او از خود انتظاری خاص داشته باشد و اگر در مواقعی نتواند با مسئلهای کنار بیاید، دچار سرخوردگی میشود. عناوینی که شما به فرزندتان نسبت میدهید ممکن است تا پایان عمر در ذهن او بماند. شاید خود شما هم عناوینی که گاه والدینتان به شما نسبت میدادهاند را به خاطر داشته باشید. اگر این عناوین منفی و دردناک باشند، تاثیری منفی بر زندگی فرد میگذارند.
«گریه نکن !»
کودکان، خصوصا اگر سنشان کم باشد، برای بروز احساسات منفی خود، نظیر ترس و ناراحتی، گریه میکنند. کودکان هنوز به حدی از رشد نرسیدهاند که بتوانند احساسات خود را از طریق کلمات ابراز کنند. هیچگاه به آنها نگویید گریه نکنند و همچنین از جملاتی نظیر «ناراحت نباش» یا «نترس» نیز استفاده نکنید. این خیلی طبیعی است که شما بخواهید از فرزندتان محافظت کنید و ناراحتی او را بر طرف کنید، اما راه آن انکار احساسات او نیست. گفتن «نترس» ترس کودک را از بین نمیبرد. در عوض برای او توضیح دهید که چرا نباید بترسد. مثلا اگر فرزند شما از داخل شدن به آب دریا میترسد، به او بگویید: «عزیزم میدانم که موجهای آب کمی ترسناک به نظر میرسند، اما آنطور که تو تصور میکنی هم نیستند. بیا با هم به داخل آب برویم. قول میدهم دستت را محکم نگه دارم.» با نام بردن از احساسات فرزندتان، نه تنها آنها را انکار نمیکنید، بلکه به او نشان میدهید که چگونه باید احساسات خود را از طریق کلمات بروز دهد و در عین حال با او همدردی کردهاید. مطمئن باشید با استفاده از این روش فرزند شما خیلی زود ناراحتیاش کاهش مییابد و سعی میکند از طریق کلمات مشکلش را برای شما توضیح دهد.
«ببین! از خواهر / برادرت یاد بگیر !»
برخی والدین تصور میکنند اگر از خواهر یا برادر بزرگتر فرزندشان مدام تعریف و تمجید کنند، این کار باعث میشود فرزند کوچکتر تلاش کند مانند آنها شود. «ببین خواهرت چقدر خوب غذایش را میخورد؟»، «ببین برادرت چه قدر آرام و متین است»... اما تجربه نشان داده است که مقایسه هیچگاه موجب بهبود رفتار کودکان نشده است. بر عکس کودک را با خواهر یا برادر خود دشمن میکند. کودک خواهر یا برادرش را به عنوان یک رقیب میبیند که باید با او مبارزه کند.
معمولا والدین برای سنجیدن میزان تواناییهای فرزندانشان ناخودآگاه آنها را با یکدیگر مقایسه میکنند. چنین امری اگر به کودکان منتقل نشود طبیعی است. اجازه ندهید فرزند شما از این مقایسه آگاه شود. هر کودکی ویژگیهای خاص و منحصر به فرد خود را دارد. ممکن است یکی از فرزندان شما در زمینهای استعداد خاصی داشته باشد که دیگری ندارد. مقایسه کردن فرزندتان با دیگران، خصوصا خواهر یا برادر او و نشان دادن این مقایسه به او، به طور ضمنی به او میفهماند که شما از ویژگیهای فرزندتان راضی نیستید و دوست دارید او تغییر کند. در عین حال، مقایسه به تغییر رفتار هیچ کمکی نمی کند. فشار وارد کردن به کودک برای انجام کاری که هنوز برای آن آمادگی کافی ندارد یا آن را دوست ندارد، باعث نمی شود که او آن کار را خوب انجام دهد. در عوض اعتماد به نفس کودک نیز با اینکار تخریب میشود. همچنین کودک از کسی که با او مقایسه میشود و کسی که او را مقایسه میکند، یعنی شما، متنفر میشود. به جای مقایسه کردن، موفقیتهای کنونی او را برجسته کنید و او را تشویق کنید.
«بس کن وگرنه من میدانم با تو...!»
تهدید! تهدید که معمولا ناشی از ناتوانی والدین در تربیت فرزندان است، تقریبا هیچگاه موثر واقع نمیشود. مشکل تهدید این است که شما به هر حال باید یکبار تهدید خود را عملی کنید وگرنه تهدید قدرت خود را از دست میدهد. از طرف دیگر اگر تهدید را عملی کنید، منجر به خشونت و آثار سوء زیادی میشود که والدین در تربیت فرزندان خود باید به شدت از آن پرهیز کنند. برای تربیت فرزندان باید صبور بود، خصوصا اگر سن کودک کم است. گاه لازم است حرفی را دهها بار به کودک بزنید تا نهایتا او متوجه منظور شما شود و از شما تبعیت کند. همچنین بهتر است تا زمانیکه فرزندتان به حدی از رشد برسد که بتواند منظور شما را درک کند، او را با تغییر موقعیت از انجام کارهای ناپسند بازدارید. برای مثال اگر او قصد انجام کار بدی را دارد، او را از محیط دور کنید یا او را وسوسه به انجام کار دیگری کنید.
«صبر کن پدرت بیاید خانه...!»
این جمله کلیشهای و رایج که معمولا مادران برای کنترل فرزندان خود از آن استفاده میکنند نیز نوعی تهدید است. اگر میخواهید اقدام موثری انجام دهید، باید خودتان به عنوان مادر کودک بتوانید سریعا موقعیت را کنترل کنید نه اینکه کودک را بدین صورت تهدید کنید. تربیتی که به بعد موکول میشود بر رفتار کودک تاثیری ندارد. در واقع نتیجه عمل باید با عمل از نظر زمانی قرابت داشته باشد. همچنین واگذار کردن تربیت به فرد دیگری قدرت و صلاحیت شما را زیر سوال میبرد. فرزندتان با خود میگوید «اگر مامان کاری نمیتواند بکند، چرا من باید به حرف او گوش دهم؟». از همه مهمتر، چنین تهدیدی از همسرتان یک چهره منفی میسازد و او را در نظر فرزند شما بد جلوه میدهد.