وقتی كودكتان نه می گويد
آیا تا كنون فكر كردهاید چرا كودكتان در مقابل بسیاری از درخواستههای شما «نه» میگوید؟ آیا این درخواست شماست كه با میل و اشتیاق كودك هماهنگ نیست؟ آیا این كودك است كه عادت كرده «نه» بگوید و به این ترتیب توجه شما را هر چند در قالب عصبانیت جلب كند؟ آیا به طور كلی توجهتان به كودك اندك است یا دستكم به اندازه نیاز او نیست؟ یا اینكه «نه» گفتن را از خود شما آموخته است؟ شاید هم شما در زمان نامناسبی از فرزندتان میخواهید، به شما «بله» بگوید و كاری را كه میخواهید انجام دهد؟ نه گفتن كودكان همیشه واقعا «نه» نیست. گاهی كودك با «نه» گفتن ناز میكند و گاهی هم بیدلیل میگوید «نه». متاسفانه بیشتر مادر و پدرها در مقابل نه گفتن فرزندشان فوراً شكیبایی خود را از دست میدهند. گاهی عصبانی میشوند، گاه داد میزنند و گاهی هم قهر میكنند. آنها در اكثر موارد نمیتوانند با زبان خوش «نه» كودك خود را به «آری» تبدیل كنند و در نتیجه به زور متوسل میشوند، پرخاش میكنند، و ممكن است دست آخر هم به خواسته خود نرسند. بنابراین باید راهی پیدا كنند كه به جای عصبانیت و ناراحتی و نشان دادن الگوی بد و نامناسب به فرزندشان، با برخوردی آرام، به پاسخ «بله» برسند.
نه گفتن كودكان
همان طور كه گفته شد، یكی از مشكلات روزمره مادر و پدرها با فرزندانشان این است كه وقتی از آنها میخواهند كارهایی مانند شستن دستها قبل از غذا، جمع كردن اسباببازیها، مسواك زدن قبل از رفتن به رختخواب و بموقع خوابیدن را انجام دهند، در مقابل عبارت «نه، نه، نه» را میشنوند. با افزایش سن كودك، تمایل به استقلال، اعتماد به نفس و اشتیاق به تصمیمگیری در انجام كارها نیز در او زیاد میشود. شما آرزو میكنید كه ای كاش تمام این تغییرات عاقلانه باشد و ای كاش او كارهایی را كه شما میخواهید، بدون بهانه و جاروجنجال انجام دهد. یكی از راهحلهای موثر در این زمینه، گفتگوی بدون خشونت است. این روش باعث ایجاد چشماندازهای جدید و همچنین ایجاد مهارتهایی میشود كه گفتگوی بین والدین و فرزندان را عمیقتر و نزدیكتر به آنچه میخواهیم، میكند.
پاسخ منفی فرزند
حتی اگر بچه دوباره به نه گفتن ادامه دهد، روش گفتگوی بیخشونت هم دوباره گفتگو را ادامه میدهد و آن را هر چه عمیقتر میكند. با تكرار این روش بچه اعتماد به نفس پیدا میكند تا حرفهایش را بزند و این را هم میفهمد كه بزرگترها همانطور كه به نیازهای خودشان اهمیت میدهند، به نیازهای او هم توجه دارند و اینجاست كه او یاد میگیرد باید در زمینه درك نیاز دیگران و برخورد با آنها توانمند شود. به طور معمول هنگامی كه فرزندان ما به ما جواب «نه» میدهند و یا هنگامی كه «نه» میشنویم، دو گزینه برای ما میماند. یكی اینكه خودمان را با جواب منفی وفق دهیم و دیگر اینكه بر جواب منفی غلبه كنیم. اما هنگامی كه میخواهیم پاسخ منفی فرزندمان را به جواب مثبتی كه در آن نهفته است تغییر دهیم، باعث میشود انگیزه رفتارهای مختلف او را بیابیم. این همان چیزی است كه تمام افراد بشر به آن نیازمندند.
درك عمیق فرزندان
هنگام استفاده از گفتگوی بی خشونت، ما یاد میگیریم كه چگونه با نیازهایمان مواجه شویم. بعضی اوقات به تأخیر انداختن تصمیمها تا موقعی كه نتوانیم ارتباط مؤثری كه پایه و اساس و همان راهحل است، برقرار كنیم، هیچ اشكالی ندارد. از سوی دیگر والدین باید فرزندشان را با مسئولیتپذیری آشنا كنند. در مثال فوق، فرزند برای برآورده شدن نیازش به بازی، باید خودش با خاله مریم تماس گرفته و تاریخ و ساعت دیگری را برای ملاقات با او انتخاب كند. اگر برنامه طوری تغییر پیدا كند كه بتواند نیازهای هر دو طرف را برآورده كند، این به معنای شكست شما در مقابل خواستة فرزندتان نیست. با درك عمیق فرزندانمان، خوشبینیشان درباره درخواستهایی كه از آنها داریم، بیشتر میشود و این تمرین خوبی برای صبر و حوصله كردن در مواقعی است كه نیازهایشان درك نمیشود. در واقع ما باید روی طبیعت ارتباطی كه با فرزندانمان میخواهیم داشته باشیم، تمركز كنیم، با اینكه ما چه میخواهیم به آنها بیاموزیم و برای چه دنیایی میخواهیم آنها را آماده كنیم. از طرفی قانعكردن یك كودك، به هر حال سختتر از قانع ساختن سایر انسانها نیست؛ باید توجه داشته باشیم كه همه ما لازم است هنر گفتگوی بدون خشونت را یاد بگیریم.
گفتگوی بدون خشونت
توجه داشته باشید كه یك گفتگوی بیخشونت، مشكل والدین را یكباره حل نمیكند، اما قابلیت ایجاد ارتباطی را دارد كه منجر به برآورده شدن خواسته آنها میشود. گفتگوی زیر نمونهای از گفتگوی بیخشونت است:
مادر: وقتش است به خانه خاله مریم برویم.
فرزند: نه!نه!نه!
مادر: نكند كاری را كه داری انجام میدهی، خیلی دوست داری و میخواهی آن را ادامه بدهی؟ (در اینجا به جای شنیدن نه، كلمه بله را میشنود و با این جواب میتواند نیاز و خشنودی والدین را از كاری كه انجام میدهد، بفهمد).
فرزند: بله! من میخواهم به خانهسازی ادامه بدهم.
مادر: حسابی از این كار لذت میبری، نه؟
فرزند: بله!
مادر: وقتی میبینم چقدر از این كار لذت میبری، خیلی خوشحال میشوم؛ ولی من نگرانم، چون ترجیح میدهم وقتی به كسی قول میدهم كه به آنجا بروم، روی قولم بمانم.
(به جای اینكه والدین هم جواب نه به فرزندشان بدهند، بهتر است او را از احساسات و نیازهای خودشان و همچنین مسئولیتها با خبر كنند).
از آنجایی كه به خاله مریم گفتم كه به خانهاش میرویم، الآن باید راه بیفتیم. بنابراین دوست داری كه در اتومبیل بنشینی؟
(در آخر مادر از فرزندش چیزی را درخواست میكند كه باعث بر طرف شدن نیازهای اوست است و گفتن این جمله باعث میشود فرزندش از این نیاز با خبر شود).
فرزند: نه! الآن میخواهم خانهسازی كنم!
مادر: میدانی من گیج شدهام. دوست دارم كه تو كاری را كه از آن لذت میبری انجام دهی و از طرفی میخواهم كاری را كه قول دادم، انجام بدهم.
(مادر به فرزندش نشان میدهد كه به نیازهای هر دویشان اهمیت میدهد).
میخواهی تا 5 دقیقه دیگر توی اتومبیل باشی، این طوری زودتر هم میرسیم؟
(در اینجا مادر راهحلی كه هر دو نیاز را در برمیگیرد، ارائه میدهد و البته دوباره در قالب یك درخواست).
فرزند: قبول است
البته شاید هم به این سادگی نباشد؛ یعنی:
فرزند: نه! من نمیخواهم بیایم. میخواهم در خانه بمانم!
مادر: آیا تو الان خیلی ناراحتی و میخواهی كاری را كه خودت دوست داری، انجام بدهی؟
(مادر با فرزندش شروع به برقراری ارتباط میكند و نشان میدهد كه اشتیاق و خود مختار بودن فرزند را میفهمد و قبول میكند).
فرزند: بله! میخواهم خانهسازی كنم.
مادر: میفهمم. خیلی ناراحتم برای اینكه میخواستم برنامهای را ترتیب بدهم كه همه از آن راضی باشند. آیا امكان دارد كه تو هم به راهحلی فكر كنی كه مشكل هر دوی ما را الآن حل كند؟
(در این حالت مادر اهمیت نیاز هردویشان را بیان میكند و در عین حال با نیاز فرزندش یعنی خودمختار بودن او هم آشنا میشود).
فرزند: باشد!