Loading...
شما از نسخه قدیمی این مرورگر استفاده میکنید. این نسخه دارای مشکلات امنیتی بسیاری است و نمی تواند تمامی ویژگی های این وبسایت و دیگر وبسایت ها را به خوبی نمایش دهد.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر در زمینه به روز رسانی مرورگر اینجا کلیک کنید.
جمعه 2 آذر 1403 - 05:37

24
اردیبهشت
داستان بازنشستگی من

داستان بازنشستگی من

من از جمله افرادی بودم که بازنشستگی طبیعی نداشتم، طبیعی نه از نظر اینکه کیفیت زندگی‌ام باعث مشکلاتی برای خودم و خانواده‌ام گردد، بلکه طولانی شدن مدت خدمتم تا سقف 37 سال در میان هم‌دوره‌ای‌های محیط کاریم

به قلم : ا.ملک‌زاده

 

تحریریه زندگی آنلاین : من از جمله افرادی بودم که بازنشستگی طبیعی نداشتم، طبیعی نه از نظر اینکه کیفیت زندگی‌ام باعث مشکلاتی برای خودم و خانواده‌ام گردد، بلکه طولانی شدن مدت خدمتم تا سقف 37 سال در میان هم‌دوره‌ای‌های محیط کاریم برایم بیشتر جنبه نامتفاوتی پیدا می‌کرد. اغلب مقالات، مجلات و تحقیقات روان‌شناختی مربوط به اتفاقات مابعد برهه‌ی بازنشستگی است، درحالی‌که طولانی شدن مدت خدمت من کم‌کم داشت دغدغه‌های خودش را پیدا می‌کرد.به لحاظ نوع فعالیت و تخصص من در شرکت محل کارم، هیئت‌مدیره با مجوز مقام وزارت چندین نوبت سال‌های خدمت مرا تمدید و محترمانه سعی می‌کردند به بهانه و دستاویز بیشتر شدن پاداش سنوات خدمت یا مبالغ اضافه حقوق با عناوین حق انگیزشی، حق فنی و حق مدیریت مرا تشویق به ماندن کنند. اساساً آنچه به پایه حقوق اضافه می‌شد همان درصدهای پلکانی کذائی مصوب دولت بود که با بالا رفتن هزینه‌ها، قیمت‌ها و گرانی‌های خدمات و اقلام هیچ‌وقت با هم برابری نمی‌کرد. در این سال‌ها‌ی آخر برخی از همکاران قدیمی اشاره به درجه و رتبه کاریم که حالا دیگر هم‌تراز مدیرعامل شده بود می‌کردند و می‌گفتند که مزایای شغلی تو به‌مراتب بیشتر از مدیران میانی و ارشد شده است.

 

تجربه کار با جوان‌ترها

تمام این مطالب گفته شده رفع دغدغه‌های مالی و حقوقی متصور در زندگی یک نفر کارمند دولت است، اما در کنار این اوضاع نحوه کنار آمدن روحی با محیطی که سال‌به‌سال جوان‌تر و ناآشناتر می‌شدند به‌مراتب سخت‌تر می‌شد. یادم میاد که وقتی 25 سال سابقه داشتم، نگاهم به مدیرانی بود که 30 سال خدمت را رد کرده بودند و بنابه دلایلی با جلب نظر هیئت‌مدیره در پی تمدید خود بودند. پیش خودم می‌گفتم «اینا چه جور آدم‌های سمجی هستند، مثل قلاب به محل خود آویزان شده و نمی‌خواهند جا را برای نیروی کار جوا‌ن‌تر باز کنند. نمی‌دانستم که این افکار زمان جوانیم که «امربه‌معروف» محسوب می‌شد تبدیل به «نهی به منکر» شده بود. اغلب وسواس اینکه جای دیگری را تنگ کرده‌ام و آینده شغلی جوان‌ترها را کدر و تار کرده بودم، ذهنم را مشغول‌تر از قبل می‌کرد.اما سعی می‌کردم پا به‌پای جوان‌ترها سیستم‌ها و روش‌های کاری و رویکردهای علمی‌تر برای انجام امور را از طریق سمینارهای آموزشی و کارگاه‌های پیشرفت فنی و حرفه‌ای بیاموزم تا وجدان درد زیاد شدن سابقه بیشتر از 30 سال برایم جنبه‌ «کسب حلال» پیدا کند. خواند مقالات متنوع پیشرفته در زمینه کاریم یکی دیگر از راههای ارضای این درون آشوب‌زده من بود. خوشبختانه نوع کار من از آن قبیلی بود که هر روزم با روز دیگر و هر هفته و ماه و سال با سنوات قبل خدمت فرق می‌کرد و حتی باعث می‌شدم نحوه انجام کار برای همکاران محیط خود دچار یکنواختی و بی‌حوصلگی نگردد. به هر تقدیر در گذران سال‌های 30 و 31 شاهد رفتن و خداحافظی بسیاری از هم‌دوره‌ای‌ها و هم‌قطاری‌های دوران جوانی خودم بودم. برخی از آنان به طعنه می‌گفتند «فلانی تا در اوج هستی زمین بازی را ببوس و واگذار کن»، برخی نیز اشاره به موضوع بازگشت به خدمت پس از بازنشستگی می‌کردند و می‌گفتند «برو بازنشسته شو و اگر شرکت تو را می‌خواهد با تو قرارداد کاری تنظیم می‌کند و دوباره برمی‌گردی در خدمت سابقت، تازه بعد از بازنشستگی و دعوت به خدمت مسئولیت خیلی کارها را نیازی نیست قبول کنی، پای اسناد و مکاتبات را دیگر امضا نمی‌کنی و بسیاری از تعهدات کاری را نیز نداری، همه چیز گردن مدیران جوان‌تر هست».

 

راه‌های تطبیق خود با شرایط بازنشستگی

این حباب واقعیات بیرونی روز به روز برایم بزرگ‌تر می‌شد. خاطرم هست عمویی داشتم که در نیروی انتظامی در شهرستان با درجه امیری (تیمساری) بازنشسته شد. یک سال بعد دچار افسردگی شدید روحی و روانی شد و در سال دوم خدابیامرز فوت کرد. یکی از مسائل بازنشستگی که فرد انتظار روبروئی با آن را باید داشته باشد، آرامشی است که حین این اتفاق زیبا که یک‌بار در عمر آدمی نصیب یک کارمند دولت می‌گردد از سوی همسر و فرزندان به او منتقل می‌شود. اگر در منزلی که فرزندان و همسر آمادگی حضور بیشتر پدر و مادر بازنشسته را از قبل برای خودشان و این عضو تازه وارد قبول کرده‌اند داشته باشند، محیط روحی برای ورود فرد بازنشسته به‌مراتب راحت‌تر است. یکی از نکاتی که فهمیدم آن بود ورود فرد بازنشسته به محیط خانواده رابطه مستقیم با رفتار و منش خودمان با محیط جدید نیز دارد. شرکت کردن در مباحث اعضای خانواده، زمان‌بندی خواب‌وبیداری، عدم استفاده از ماشین شخصی و وسایل تردد عمومی، جایگزینی یک کفش پیاده‌روی بجای کفش چرمی رسمی قبلی، تغییر نوع تغذیه، بازدید از افراد و اعضای خانواده که در قید حیات‌اند و تاکنون به‌صورت هفتگی و یا بیشتر به دیدارشان می‌رفتیم و بسیاری نکات ریز دیگر جزو برنامه‌های مشغولیت یک فرد بازنشسته در خانه می‌باشد.از آنجائی که داستان بازنشستگی من بیشتر جنبه‌ قبل از ورود دائمی به مرحله‌ کامل جدایی از خدمت و صرف اوقات بیشتر با خانه و خانواده می‌باشد، لذا بعد از این سعی می‌کنم با مطالعه کتب و مقالات بیشتر در مورد این موضوع، آگاهی بهتری در رابطه با عادت کردن به این تولد مجدد و ورود به جامعه و خانواده پیدا کنم.نگارنده این مقاله امیدوار است در صورت پذیرش این مطلب ارسالی بتوانیم در این ماهنامه سهمیه‌ای مختصر با همین سرفصل «داستان بازنشستگی من» کسب نمایم تا در آینده از روند این تغییرات که برایم به یک پویش تبدیل شده، نه فقط برای استفاده شخصی، بلکه برای آگاهی برخی از هم‌وطنان عزیزم که در شرف این پوست‌اندازی یا تغییر و انتقال (Transition Period) می‌باشند نیز مثمر ثمر باشم.

برچسب ها: داستان، سالمندی، بازنشستگی، داستان کوتاه تعداد بازديد: 357 تعداد نظرات: 0

نظر شما درباره این مقاله چیست؟

فیلم روز
تصویر روز