چشمانم پر از اشک و قلبم آکنده از آه وناله است قدرت تصمیم گیری را از دست داده ام و در یافتن راهی که زندگی ام را نجات بدهم مستاصل مانده ام اکنون سه سال از روزی میگذرد که همسرم مرا با سه فرزند قد و نیم قد ترک کرده و عاشق یک زن پولدار شده است. دیگر توان اداره زندگی را ندارم و ...
زن ۳۵ ساله در حالی که دادخواست ترک انفاق را روی میز مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری میرزاکوچک خان مشهد میگذاشت با چهرهای غم گرفته به تشریح ماجرای زندگی اش پرداخت و گفت: تازه دیپلم گرفته بودم که یکی از بستگانم به خواستگاری ام آمد ازدواج فامیلی در میان خانوادههای ما تقریبا یک رسم عادی بود. به همین دلیل مدتی بعد خواهرم نیز با پسرخاله همسرم ازدواج کرد. خلاصه من در سن ۱۹ سالگی پای سفره عقد نشستم و عاشقانه به خواستگاری «منوچهر» پاسخ مثبت دادم. در حالی که همسرم کارگر سادهای در میدان بار بود او را ترغیب به ادامه تحصیل کردم انگیزههایی را در همسرم برانگیختم و خودم مسئولیتهای بیشتری را به گردن گرفتم تا همسرم به درس و مدرسه اش برسد. در نهایت او بعد از تحصیل در مقطع راهنمایی وارد دبیرستان شد و مدرک دیپلم را گرفت.
بیشتر بخوانید:
زن جوان: تهمتهای شرم آور همسرم روزگارم را سیاه کرده
زن جوان: تازه فهمیدم که هیچ پولی ارزش غفلت از فرزندانم را ندارد
اعترافات دختر یک بازیگر به سرقت از مردان ثروتمند
در همین شرایط بود که منوچهر بعد از ۱۰ سال زندگی مشترک تصمیم گرفت مرا به یک مسافرت تفریحی ببرد. آن جا بود که به تماسهای پنهانی تلفنی اش مشکوک شدم و تازه فهمیدم که با زن دیگری ارتباط دارد و خودروی پژو ۲۰۶ که مدعی بود آن را برای مسافرت از یکی از دوستانش به امانت گرفته، متعلق به همان زن غریبه است. از روزی که متوجه این ارتباط شدم دیگر نتوانستم موضوع را تحمل کنم. ماجرا را برای بستگان همسرم بازگو کردم، ولی خیلی زود مشخص شد که منوچهر آن زن پولدار را به عقد خودش درآورده و با او زندگی میکند. آن زن با پول هایش همسرم را از من دور کرد. به طوری که سرمایهای را نیز در اختیارش گذاشت و او دیگر به کلی من و فرزندانم را رها کرد و نزد آن زن رفت. بستگان همسرم خیلی او را نصیحت کردند که مسیر اشتباهی را میرود و خسارتهای روحی و روانی شدیدی به فرزندانش وارد میکند، ولی گوش او بدهکار این گونه نصیحتها نبود و چنان شیفته آن زن پولدار شده بود که دیگر به فرزندانش نیز توجهی نمیکرد. در این میان همسرم برخی از شبها آن هم به بهانه شیفت کاری و به صورت پنهانی به خانه من میآمد. چرا که آن زن اجازه نمیداد او شبها را در جای دیگری به سر ببرد. از آن روز به بعد همسرم دیگر مخارج زندگی مرا نمیداد و من مجبور بودم به پدر بازنشستهام پناه ببرم. پدرم نیز با حقوق اندک بازنشستگی مخارج زندگی من و فرزندانم را پرداخت میکرد. شوهر خواهرم و دیگر بستگان با همسرم قطع ارتباط کردند تا شاید متوجه اشتباهش شود و به کنار فرزندانش بازگردد، ولی با گذشت سه سال از آن ماجرا او نه تنها آن زن را رها نکرد بلکه دیگر سراغی از من و فرزندانش نگرفت. دیگر چارهای برایم باقی نمانده بود که به ناچار تصمیم به شکایت از او گرفتم در حالی که به هیچ وجه حاضر به گرفتن طلاق نیستم و نمیخواهم آینده فرزندانم را نابود کنم، اما از سوی دیگر هم قدرت رویارویی با زنی را ندارم که آشیانه ۱۳ ساله مرا ویران کرد. به گونهای که باید پنهانی همسر شرعی خودم را ملاقات کنم و ...
شایان ذکر است، به دستور سرهنگ محسن باقی زاده حکاک (رئیس کلانتری میرزاکوچک خان) پرونده این زوج جوان در دایره مددکاری اجتماعی کلانتری و زیرنظر سرگرد سعیدی فر مورد بررسی کارشناسی قرار گرفت.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
منبع: خراسان