ادبیات داستانی همیشه از موضوعهای مهم و مورد توجه رسانهها بوده است. ادبیاتی که در قالب رمان و داستان کوتاه به مخاطبان عرضه میشود و نسبت به دیگر کتابهای منتشر شده در کشورمان مخاطبان بیشتری دارد. مطلب پیش روی شما حاصل مطالعه بخشی از کتابهای ادبیات داستانی توسط نویسنده است. راقم این سطور در مطلب خود برخی از مشکلات این حوزه را با شما در میان گذاشته و از تجربیات خود در این زمینه سخن میگوید و به شما میآموزد که برای انتخاب کتابی مناسب، باید چه مسیری را پیمود.
فراوانی محتوا و مشکلاتش
مسئله ای به نام «محتوا» چند سالی است که به سادگی و راحتی در دسترس مخاطبان ایرانی قرار گرفته است. آنهایی که دهه سوم زندگی خود را پشت سر گذاشتهاند خوب میدانند که در سالهایی نه چندان دور، متن مکتوب جز در قالب کتاب و مجله قابل دسترسی نبود و محتوای تصویری هم فقط در قالب فیلمهای سینمایی و چند برنامه تلویزیونی محدود نمود پیدا میکرد. در آن سالها و با وجود آن محدودیتها جامعه ایرانی جامعه اهل مطالعه ای بود. مانند امروز نبود که اغلب اعضای جامعه، از بام تا شام با انگشتان خود بر روی صفحات لمسی تبلت و تلفنهای همراه گران قیمت، بالا و پایین بروند و در اغلب موارد هم صرفاً شاهد محتوایی تکراری و لطیفه گونه باشند. آن روزها مطالعه یکی از روشهای مرسوم و متداول گذران اوقات فراغت بود. با همه محدودیتها برای هر قشری هم مطلب برای مطالعه وجود داشت و کتاب خواندن واقعاً «فضیلت» محسوب میشد. آدمهای عادی جامعه رمان پلیسی و عشقی میخوانند، پدر و مادرها کتابهای تاریخی و افراد باکلاستر و با سوادتر، سراغ مطالعه کتابهای روانشناسی، جامع شناسی و فلسفه و سیاست میرفتند. هنوز هم در کتابخانه مادرم داستانهای تاریخی «ذبیح الله منصوری»، در کتابخانه پدرم کتابهای «دکتر شریعتی» و « جلال آل احمد» در کتابخانه برادرم حضور دارند. فضیلت کتاب خواندن در آن دوران در سالهایی نه چندان دور آنقدر زیاد بود که به گفته پدرم، در شهر کوچک آنها که فقط چند نشریه میآمد، عده ای از بچههای علاقهمند به مطالعه، تمام شمارههای یک مجله را میخریدند تا دیگر دوستان و همشهریان از نعمت دسترسی به آن نشریه محروم شوند و دانش و فضل حاصل از مطالعه مجلهای مانند «اطلاعات هفتگی» فقط در انحصار خودشان باشد! سالها گذشته و من هم مانند دیگر شهروندان هزاره سوم، بخشی از نیازهای روزمره خود را از طریق دنیای مجازی دریافت میکنم. دنیای مجازی اقیانوسی گسترده است که در آن همه چیز یافت میشود. از مطلب عرفانی و اجتماعی گرفته تا فرهنگی و آشپزی و خانه داری و... اما حیف که این اقیانوس عمقی ندارد. آنچه در این فضا غوطهور است، ممکن است برای وقت تلف کردن، ارسال برای دوستان و آشنایان و مواردی از این دست کارآیی داشته باشد و آدم را از شدت خنده به دل درد بیندازد اما قابل اتکا نیست و نمیتوان آن را جدی گرفت. این خصلت هم محدود به چند نرم افزار اندرویدی جدید مانند: وایبر، واتس آپ، لاین، اینستاگرام و... نمیشود و تقریباً از همان زمان که یاهو مسنجر، یاهو 360 و در ادامه گوگل ریدر ظهور و بروز یافتند، به چنین استنباطی درباره این فضای مجازی رسیدم و برای همین بیش از حد آن را جدی نگرفتم. به همین دلیل است که طبق عادتی سختگیرانه هنوز هم «کتاب خواندن» بخش مهمی از زندگیام را شامل میشود. کتاب هم حتماً باید ماهیتی فیزیکی داشته باشد.
یعنی کاغذی باشد و بتوان بخشهای مهم آن را با ماژیک فسفری برجسته کرد و در جاهایی زیر آن خط کشید. پدیده ای به نام «کتاب الکترونیک» را نه درک کردهام و نه میتوانم با آن ارتباط برقرار کنم. حس میکنم برخی چیزها نمیتواند الکترونیکی باشد. از جمله همین کتاب که غذای روح است. «غذای جان» نیز چنین است. آیا میتوان با تماشای عکسهای پیتزا و پلو در مانیتور، دچار احساس سیری شد و اگر چنین احساسی به سراغ آدم بیاید، آیا احساسی مجازی نخواهد بود؟
مسیری که باید برای «کتاب خوان شدن» طی کرد
«کتاب نخواندن» در جامعه امروز یک درد است و کتاب خوان بودن هزار درد! روزانه دهها کتاب در کشور منتشر میشود اما اغلب این کتابها ظهور و بروزی در رسانهها ندارند. فضای کتاب در اغلب رسانههای رسمی به شدت سوت و کور و محدود به چند خبری است که در خبرگزاریهای رسمی درباره کتاب درج میشود. مصاحبههای روزنامهها و مجلات شاخص محدود به نویسندگانی خاص است. تقریباً نویسندگان آثار عامه پسند سهمی از این معرفی و نقد ندارند اما حجم بالایی از تولید را به خود اختصاص دادهاند. همیشه برایم جالب بوده که چیزی درباره این کتابها بخوانم اما جست و جو در فضای مجازی، اطلاعاتی به دست نمیدهد و در نهایت به چند صفحه در شبکههای اجتماعی ختم میشود که آن هم اغلب تعریف و تمجید از این آثار است. مشکل دیگر کتاب خوانهای ایرانی، کتابفروشیهایی است که این محصولات در آن عرضه میگردد. به جز راسته انقلاب و کریمخان، مکان دیگری نیست که بورس کتاب باشد. البته فروشگاههای شهر کتاب نیز در این زمینه مکانی مناسب هستند که میتوان در آنها ساعتها کتابی را ورق زد و مطالعه کرد اما همیشه این فروشگاهها در دسترس نیستند. شهر کتاب امکانی را فراهم کرده تا مخاطبان با مراجعه به سایتی اینترنتی، کتابهای مورد علاقه خود را سفارش دهند اما مشکل مهم این سایت این است که به جز توضیح پشت جلد کتابها، اطلاعات دیگری درباره کتاب نیست.اصولاً علاقهمندی به کتاب در ایران باعث افزایش حجم مطالعه میشود. علت هم این است که شما تازه پس از آنکه تصمیم میگیرید به جامعه کتاب خوان بپیوندید، به واسطه جست و جو برای یافتن کتاب مورد نظر، ناخواسته به جامعه روزنامه خوان هم پیوستهاید! برای انتخاب یک کتاب مناسب اگر بخواهید به حرفهای فروشندگان اعتناء کنید، با مشکلی کوچک مواجه هستید و آن هم این است که اغلب آنها کتابهایی خاص را به شما معرفی میکنند و آنچه عنوان میکنند، الزاماً بهترین کتابهای آن حوزه نیست. چند ماهی است متوجه شدهام حتی نام و اعتبار ناشر نیز برای انتخاب کتاب کافی است. چند وقتی است کتابهای جدید یکی از ناشران معتبر حوزه داستان نویسی را مطالعه میکنم. حجم انتشار کتابهای داستانی این ناشر برایم جالب توجه بود و یک به یک کتابهای آن را خریده و میخواندم اما در کمال تأسف به جای داستانهایی جذاب و پُرکشش، با آثاری مواجه شدم که چیزی جز واگویه های شخصی نویسندگان نبود. بعد از اندکی پرس و جو از دوستان مطلع، متوجه شدم این ناشر هیچ پولی به نویسندگان جوانی که آثارشان را منتشر میکند پرداخت نمینماید. نوع قرارداد ناشر با این نویسندگان به این صورت است که در صورتی که «چشمه» بخت نویسندگان به جوشش بیفتد و کتاب سه چاپ متوالی را پشت سر بگذارد، تازه با نویسنده در خصوص مباحث مالی مذاکره میشود.
مثالی ساده پیش پای نویسندگان
ما در کشوری زندگی میکنیم که هر روز اتفاقی جالب و عجیب در آن رخ میدهد، ماهها قبل بود که روسای سه قوه از لزوم مبارزه با فساد سخن گفتند. آیا همین موضوع نمیتواند در قالب داستان یا رمان بازتابی هیجان انگیز و جذاب داشته باشد؟! «پول» بخش مهمی از زندگی است. با برخورداری از این امکان است که میتوان برای تحصیل، سیر کردن شکم، تفریح و... برنامهریزی کرد. اصلاً چرا موضوع را پیچیده میکنیم؟! بدون داشتن پول حتی برای زندگی و زنده ماندن نیز نمیتوان برنامهریزی کرد. در زندگی اغلب آدمهای جامعه همیشه میزان مشخصی «پول» وارد میشود. این پول در قالب حقوق، اضافهکاری، پاداش و... وارد زندگی میگردد حال تصور کنید اختلاسی صورت گرفته و چندین میلیارد تومان پول وارد سیستم زندگی یک خانواده معمولی شده است. همین یک سطر میتواند تبدیل به داستانی طنز، اجتماعی، تلخ و... شود بدون آنکه خواسته باشیم به منشاء این پول و نحوه ورود آن به زندگی اشاره ای کنیم. اما متأسفانه چنین اتفاقی در ادبیات ما رخ نمیدهد و نویسندگان شاخص وقتی قلم به دست میگیرند، عامدانه داستان را چنان سخت مینویسند که خود را دانا و فاضل نشان دهند. تجربه شخصیام میگوید تا اطلاع ثانوی، همان ادبیات عامه پسند مکان مناسبتری برای مطالعه کتاب است، حداقل این است که نویسندگان عامهپسند از این حیث تکلیفشان روشنتر است و برای مخاطب عام مینویسند و اغلب به مخاطب خود احترام میگذارند.
مشکل ادبیات داستانی کجاست؟
یکی از مهمترین مشکلات این روزهای ادبیات داستانی کمبود ایده است. ایده همان مسئله محوری است که داستان بر آن متکی شده و پیش میرود. ایده از جهان بینی نویسنده ناشی میشود و نویسندهای که فاقد جهان بینی باشد، داستانهایش به توصیفهای تکراری، روایت قصههای معمولی و داستانهای پیش پا افتاده محدود میشود. «کم حوصلگی نویسنده» نیز از دیگر مشکلات این روزهای ادبیات داستانی است. در شرایطی که روز به روز فاصله میان نویسنده و مخاطب کم میشود، نویسندگان به جای آنکه وقت و انرژی بیشتری را صرف داستان کنند، سوژههایی کاملاً شخصی را با کم حوصلگی تبدیل به داستان میکنند که در آن نه هیجانی است و نه اتفاقی خاص رخ میدهد. در اغلب موارد هم نویسنده پیچ و تابهایی تکنیکی به داستان خود میدهد تا در پس این پوسته ظاهری، ضعفهای داستان خود را پنهان کند. اخیراً کتابی از یکی از نویسندگان زن میخواندم که به تازگی منتشر و چند بار هم چاپ شده است. کل داستان واگویه یک زن است که یک روز از زندگی خود را روایت میکند. او همزادی دارد که از دوران دبیرستان با او همراه است. ابتدا تصور میکنیم دوستش است اما بعد متوجه میشویم همزاد اوست. فضای داستان به شدت شخصی و در واقع یک مونولوگ طولانی است. کل اتفاقهای داستان به دوران دانشگاه و آشنایی این شخصیت با یک مرد و سپس ازدواج با مردی دیگر محدود میشود. در داستانی دیگر از یک نویسنده نسبتاً شناخته شده نیز با چنین فضایی مواجه شدم. کتابی که چندین سال توقیف بوده و حالا اجازه انتشار یافته، فضایی به شدت شخصی دارد. شخصیت اصلی داستان مردی است که کارهای مطبوعاتی میکند. مرد از همسرش جدا شده و در آستانه ازدواج با زنی است که او هم از همسرش قصد دارد جدا شود اما در این میان زنی وجود دارد که مرد با او دوست بوده و حالا دچار مشکل شده و مرد مصمم است پیش از ازدواج، مشکل این دوست را حل کند. مرد صاحب یک فرزند نیز هست و جالب اینکه این زن مشکل دار شده، در شرکتی کار میکند که در زمینه فعالیتهای غیر قانونی اقتصادی فعال است و....شاید تصور کنید حتماً با داستانی جذاب مواجه شدهام اما سرتاسر قصه چیزی جز یک ماجرای کشدار و روایتی شخصی و کم حوصله نیست.