واژه فمینیسم (feminism) از ریشه فمینین(feminine) به معنای زنانه، مادینه و مونث است که در اصل از زبان فرانسه، و نهایتا از ریشه لاتینی فمینا یعنی (femina) زنانگی گرفته شده است. فمینیسم در دو معنای نزدیک به هم در زبان انگلیسی به کار میرود؛ در معنای اول، فمینیسم عبارت است از:نظریهای که معتقد است؛ زنان باید به فرصتها و امکانات مساوی با مردان در تمامی جنبههای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی دست پیدا کنند.برای این معنا از واژه فمینیسم، در زبان فارسی معادل هايی از قبیل«زنگرایی»، «زنباوری»، «زنانهنگری»، ذکر شده است. معنای دیگری که برای لفظ فمینیسم ذکرشده است، این است که:«این لفظ بر جنبشهای اجتماعیِ اطلاق میشود که تلاش میکنند تا اعتقاد و باور فوق-که در معنای نخست ذکر شد- را نهادینه کنند». در زبان فارسی معادل این معنا از فمینیسم، واژه «نهضت زنان» و یا «نهضت آزادی زنان» قرار داده میشود.
پیشینه تاریخی
آغاز جنبشهای فمینیستی و رواج آن، به اواخر قرن نوزدهم باز میگردد. در این زمان که واژه فمینیسم که تازه ظهور پیدا کرده بود و به سرعت رواج یافت. مطالب اولیه که در دفاع از آزادی زنان منتشر شد، معمولا توسط سیاستمداران طرح شد. از جمله نظریه برابری زن و مرد در کتاب «انقیاد زنان» که در 1869 توسط جان استوارت میل نوشته و به پارلمان انگلستان پیشنهاد شد. تاکید میل بر این نکته بود که زنان شایستگی و لیاقتهای زیادی دارند که در اثر آموزش میتوانند به جایگاه واقعی خود در اجتماع برسند. بدین جهت، کتاب «انقیاد زنان» جهش عمدهای در حرکتهای فمینیستی و به خصوص «فمینیسمِ لیبرال» ایجاد کرد. البته این تحلیل، در مورد فمینیسم به شکل کنونی آن صادق است، اما شروع واقعی اندیشه فمینیسم را میتوان با انقلاب کبیر فرانسه (1789-1799) نیز همزمان دانست.
انتقادات وارده بر فمینیسم
اولین و مهمترین انتقاد وارده بر فمینیسم و اندیشه فمینیستی در ابتدای راه، تاکید بر برابری بی چون و چرای زنان و مردان است که بعدها توسط فمینیستهای پست مدرن مطرح شد. پس از آن میتوان به این امر اشاره کرد که فمینیسم بر ویژگی زنان سفیدپوست طبقه متوسط تاکید داشته و از زنان رنگینپوست، سیاهپوست و زنان طبقات پایین جامعه غفلت ورزیده است. مسئله دیگر آن است که در فمینیسم رادیکال، تاکید بر خواهرانگی و نیز برتری زنان بر مردان و حذف مردان از زندگی زنان است، این در حالی است که امکان این حذف به معنای حذف نیمی از جامعه و افتادن در روند انقیاد و با حاشیه کشیدن دوبارهای است که این امر نیز در نهایت به ضرر زنان است. چرا که زنان نیز جا پای مردانی میگذارند که خود در اندیشه فمینیسم رادیکال به آنان نقد دارند. در فمینیسم رادیکال، جسم زنان عامل سرکوب و به حاشیه رانده شدن آنان است، بنابراین تاکید بر آن است که از مادری و فرزندآوری زنان چشمپوشی شود. بدین ترتیب زنان از نقشهای خانوادگی خود صرف نظر کرده و به سمت نقشهای اجتماعی از قبیل اشتغال و تحصیل رفته و نقشهای زنانگی خود را فراموش کنند. بدین ترتیب فمینیسم در پی آن است تا با تاکید بر حذف برخی از نقشهای زنان و نیز حذف تفاوتهای جنسیتی به سمت برابری زنان و مردان پیش رود. این در حالی است که با ظهور فمینیسم پستمدرن تلاش برای توجه به موقعیت و ویژگیهای زمنیهای بافت فرهنگی و تاریخی و اجتماعی هر جامعه در جهت درک موقعیت زنان آن جامعه است از اینرو پیچیدن نسخهای واحد برای تمام زنان جهان تنها بر اساس شرایط زنان سفیدپوست طبقه متوسط از سوی فمینیستهای موج سوم یا همان فمینیستهای نوظهور رد شده است. اما این بدین معنا نیست که نقدی بر اندیشههای این فمینیستها وارد نیست، با توجه به معذوریت در پرداخت به نقدهای وارده بر این فمینیستها توجه به این امر حائز اهمیت است که در این جمعبندی در پی تایید این رویکرد نبوده و آن را نیز دارای نواقصی میدانیم.