به قلم : فاطمه میرزاجعفری
تحریریه زندگی آنلاین : سیزده سال پیش گوشیهای تلفن همراه جای خود را میان افراد جامعه باز کردند و از همان روزهای اولیه با روی کار آمدن نرمافزارهای مختلف تبدیل به یک جعبه کوچک جادویی شدند که باید دل به آن میسپردیم تا راز درونش را کشف کنیم؛ از همان ابتدای ورود گوشیهای هوشمند تلفن همراه بود که شبکههای اجتماعی، محلی برای ارتباطگیری میان دوستان و آشنایان شد اما رفته رفته با گسترش شبکههای اجتماعی مخاطب از همهجا بیخبر به یکباره خود را غرق شده در دریای خانههای تمیز و مرتب، زن و شوهرهای همیشه عاشق و در حال مسافرت، لوازم زندگی لاکچری، بچههایی تمیز که هیچگاه خانه را بهم نمیریزند، چیدمان میزهایی که برای یک مهمانی چند نفره هم حتی بهندرت چیده میشوند پیدا کرد و آن لحظه بود که مخاطبی که تا دیروز در فضای اینستاگرام یک عکس شخصی از خودش یا لحظات و خاطرات به یادماندنیاش با متنی در میان دوستانش به اشتراک میگذاشت تبدیل به دنبال کننده بیهدفی شد که نه تنها از آن پیچها چیزی عایدش نمیشود بلکه حسرت و افسردگی هم به مشکلاتش اضافه شد. اینفلوئنسر، بلاگر، سوئیت هوم، بیوتیها، خانوم و آقای فلان؛ نامهایی است که در سالهای اخیر مانند قارچ سبز شدهاند و سر از فضای اینستاگرام در آوردهاند؛ کاربرانی که هر روز از لحظهای که از خواب بیدار میشوند تا نیمههای شب عکسهای رنگی زیبایی از زندگیشان در حالتهای مختلف منتشر میکنند.
بیشتربخوانید:
آداب پیغام دادن در شبکههای اجتماعی
روزمره نویسان بیهدف که افسردگی را تزریق میکنند!
اینفلوئنسر، بلاگر، سوئیت هوم، بیوتیها، خانوم و آقای فلان؛ نامهایی است که در سالهای اخیر مانند قارچ سبز شدهاند و سر از فضای اینستاگرام در آوردهاند؛ کاربرانی که هر روز از لحظهای که از خواب بیدار میشوند تا نیمههای شب عکسهای رنگی زیبایی از خانه، زندگی، اعضای خانوادهشان، خرید، آشپزی و غیره در حالتهای مختلف منتشر میکنند. آنها بیشتر روزمره نویسان اینستاگرامی هستند که هر بار خلاصه فعالیتهای چند وقت اخیرشان را با تمام جزئیات برای مخاطب تعریف میکنند؛ این افراد عمدتاً کارشان را از تعریف قصه آشنایی با همسرشان و خاطرات عاشقانهشان شروع میکنند، بعضیهای دیگر از دوران بارداری شأن میگویند و به دنیا آمدن فرزندان و بعد از آن شیرینزبانیهای کودکشان کارشان میگیرد، برخی دیگر اوایل زندگی مشترکاند و به دنبال تهیه جهیزهاند و مخاطبشان را به دنبال خود از این مغازه به آن مغازه و از این بنگاه به آن بنگاه میکشانند. این فعالان روزمره نویس به ظاهر بیسروصدا کار میکنند اما آنقدر پرطرفدارند که میتوان در میانشان پیجهای یکمیلیونی هم پیدا کرد؛ صفحاتی که بهظاهر بیسروصدا هستند اما مثل یک سلبریتی ذهنهای زیادی را به خودشان مشغول کردند و افسردگیهای زیادی را هم به دنبال خود به ارمغان میآورند.
کار بلاگرها و مخاطبانشان به جایی رسیده است که حتی برای تقویت مو و جلوگیری از ریزش آن و یا داشتن پوستی شاداب اقدام به تجویز قرصهای مکمل خوراکی میکنند؛ غافل از اینکه بسته به نیاز هر فرد با انجام آزمایشات متفاوت و به تشخیص پزشک باید مکملهای غذایی تجویز و استفاده شوند.
خوش به حال شما صفحات رنگی رنگی
با گسترش شبکههای اجتماعی خصوصاً اینستاگرام فعالیت در این پلتفرم فراتر از سرگرمی رفت و کاربران تلاش میکردند که هر روز تصویری بینقصتر و شادتر از زندگی خود را با دیگران به اشتراک بگذارند صفحات رنگی رنگی هم بهمرورزمان تبدیل به سلبریتیهای اجتماعی شدند.
آنها بهخوبی میدانند چطور، چگونه و با چه تصویر و چه محتوایی از خودشان خواهان بیشتری پیدا میکنند؛ شهرت و محبوبیت اینفلوئنسرها به جایی رسیده است که اگر کامنتهای یکی از این پیچها را باز کنید شاهد پیامهایی از قبیل «خوش به حالت چه زندگی»، «ایکاش همسر من هم مثل شما بود»، «وای چه خونه تمیزی، چه همسر خوب و همراهی» اما کاربران نمیدانند که پشت پرده این عکس و ویدئوها چه میگذرد و همهچیز در قاب مربعی قرمز و بنفشرنگ اینستاگرام خلاصه نمیشود؛ کار بلاگرها و مخاطبانشان به جایی رسیده است که حتی برای تقویت مو و جلوگیری از ریزش آن و یا داشتن پوستی شاداب اقدام به تجویز قرصهای مکمل خوراکی میکنند آن هم با این جملات «بچهها چون توی دایرکت خیلی راجع به پوست و موهام سؤال پرسیده بودید ترجیح دادم توی یک ویدئو به همه جواب بدم، من از مکمل فلان استفاده میکنم که خیلی کمیابه توی ایران و اصلش به سختی پیدا میشه» در نهایت چنین حرفهایی منجر به تبلیغ یک پیچ میشود که بلاگر مورد نظر اطمینان خاطر صد درصدی به مخاطبانش میدهد که اصل است و تنها این پیچ وارد کننده تخصصی این مکملهاست؛ غافل از اینکه بسته به نیاز هر فرد با انجام آزمایشات متفاوت و به تشخیص پزشک باید مکملهای غذایی تجویز و استفاده شوند.
این وسط نشریات زرد رنگی نیز هستند که از این افراد دعوت میکنند تا از زندگی خصوصی خودشان بگویند و بیشتر به این نوع از زندگی و فخرفروشیها دامن میزنند و این مخاطب از همهجا بیخبر است که با خود میگوید چطور یک مادر میتواند در یک سطح باورنکردنی به تحصیل و کار و مادری و خانهداریاش برسد؟
بیشتربخوانید:
سایه روشن های فضای مجازی برای میانسالی
کاش من هم مثل شما بودم
متأسفانه این روزها در اینستاگرام و پیجهای رنگی رنگی با سه نوع مختلف از بیمحتوایی مواجههایم دسته اول بلاگرهایی که زندگی بی هیجان و معمولی خود را گزارش میکنند و با دیالوگهایی همچون «چون میپرسید میگم»، «من فقط تجربیاتم رو باهاتون به اشتراک میگذارم»، «اینجا محلی برای انتقال حال خوب به همدیگه است» کار میکنند دسته دوم پکیج فروشهایی هستند که با ادعای بالابردن انگیزه برای درآمدزایی و راههایی برای کسب درآمد بیشتر در اینستاگرام فعالیت میکنند و دسته سوم معروفاند به قانون جذبیها و مشاوران زندگی خوب این دسته بیشتر روی این تمرکز دارند که «من قوانین شکرگزاری را بلدم و از این طریق توانستم حال خودم و زندگی را خوب کنم و به درآمد بسیار بالایی دست پیدا کنم» این وسط نشریات زرد رنگی نیز هستند که از این افراد دعوت میکنند تا از زندگی موفق خودشان بگویند و بیشتر به این نوع از زندگی و فخرفروشیها دامن میزنند و این مخاطب از همهجا بیخبر است که با خود میگوید چطور یک مادر میتواند در یک سطح باورنکردنی به تحصیل و کار و مادری و خانهداریاش برسد؟ چطور خانهاش با وجود داشتن فرزند همیشه مرتب است و وقت دارد هفتهای یک کتاب بخواند، با کودکش وقت بگذراند و همیشه لباسهایش با همسرش هماهنگ باشد؟ چرا من و همسرم علیرغم این همه تلاش به این زندگی دست نمییابیم؟ چرا ما این نوع از زندگی را بلد نیستیم؟ غافل از اینکه اینفلوئنسرها و بلاگرها برای گرفتن یک عکس و نمایش یک ویترین دروغین به کاربران شبکههای اجتماعی چندین روز مشغول کار و تلاشاند و پشت پرده آن عکسها یک زندگی معمولی و گاهاً پایینتر از معمولی در جریان است.
عطش استفاده از خدمات رایگان
متأسفانه عطش بهرهمندی از خدمات رایگان روز به روز به تعداد بلاگرها افزوده است؛ افرادی که در ازای بهرهمندی از یکی از خدمات اعم از پوست و مو، دندانپزشکی، زایمان، خرید لوازم آرایشهای لاکچری، لباسهای برند، حتی بهرهمندی از یک سفر خارجی با یک تور، عزتنفس خود را پایین آورده و اقدام به تبلیغات میکنند همین میشود که مخاطب از ریزبهریز زندگی بلاگرها باید باخبر باشد چراکه این کار در گرو کسب درآمد برای آنهاست؛ اما متأسفانه این مسئله جای سؤال دارد که چگونه یک پزشک میپذیرد که در ازای انجام خدمتی که سالها برای آن درس خوانده و زحمت کشیده است را با یک تبلیغ پانزده ثانیهای در اینستاگرام تعویض کند و درآمدهای میلیونی را در جیب این افراد سر ریز کند.
اما ضربات اینفلوئنسرها تنها به افسردگی و حسرت زدگی مخاطبانشان محدود نمیشود؛ به جامعهای فکر کنید که از یک استوری ۱۵ ثانیهای میتوان ۱۰ میلیون تومان کسب درآمد کرد یعنی بیشتر از درآمد روزانه یک متخصص، فرهیخته و صنعتگر که سالهای زیادی تلاش کرده است؛ حالا نوجوانانی که در شرایط اقتصادی نامناسب زندگی میکنند آیا رغبتی برای ادامه تحصیل و تلاش دارند؟ مشخص است که تلاششان را میکنند تا به یک بلاگر اینستاگرامی تبدیل شوند.
چه شد که این شد؟
از روزهایی که الکل و ژل ضدعفونی کننده در کیفها جایی برای خود پیدا کردند و لبخندها پشت ماسکهای رنگارنگ پنهان شدند متأسفانه بسیاری از کسبوکارها از تأثیرات مخرب ناشی از شیوع ویروس کرونا در امان نمانند و رو به ورشکستگی رفتند درست در چنین زمانی بود که بسیاری از افراد علیرغم میل باطنی شأن بیکار و خانهنشین شدند و در همین زمان بود که تعداد زیادی از این افراد به فکر کسب درآمد از راه بلاگری در اینستاگرام افتادند کاری که نیازمند تخصص، دانش و تحصیلات خاصی نبوده و نیست و تنها باید زندگی شخصی و خصوصی را فضای مجازی به نمایش گذاشت اما پاسخ به این سؤال مهم است چه شد که اینطور شد؟ چرا بعضی از ما به جایی رسیدیم که باید یک شخص عادی رو صرفاً برای بیان پیش پا افتاده و یا چالشهای بسیار سطحی و مبتذل و برای دیدن زندگی معمولیاش دنبال کنیم؟ چه شد که روز به روز تعداد گزارشگرهای زندگی در اینستاگرام بیشتر شد؟ چه شد که هرکس یک گوشی تلفن همراه هوشمند در دست گرفت و شروع به تعریف جز به جز زندگیاش کرد و بهواسطه این تعریفها هر روز بیشتر از روز قبل پولدار شد؟ چه شد که پزشک و مخترع و مهندس ما که چندین سال زحمت کشیده است درس خوانده است کمتر از کسی که زندگی خصوصیاش را در اینستاگرام نمایش میدهد دیده میشود؟ و سوالی که از همه مهمتر است این است که چرا آنقدر میل به سرک کشیدن و نگاه کردن زندگی خصوصی دیگران برای ما لذتبخش است؟