پایان دادن یک رابطه میتواند استرس برانگیزترین تجربه در زندگی باشد. دلیل این جدایی هر چه که باشد و چه شما خودتان آن را خواسته باشید و چه نه، به هر حال میتواند تمام دنیایتان را زیرورو کرده و شما را با دریایی از هیجانات منفی مواجه کند.
یک رابطه هر چقدر هم که بد باشد، پایان آن میتواند بینهایت دردناک باشد، چون نشاندهندهی «از دست دادن» است که نه تنها شامل از دست دادن طرف مقابل میشود بلکه رویاها و تعهدات و ... را نیز دربر میگیرد.
رابطههای رمانتیک با احساسات شدید و امیدها و آرزوهای فراوان شروع میشوند، اما وقتی به پایان میرسند چیزی جز ناامیدی و اندوه فراوان به جا نمیگذارند.
پایان دادن یک رابطه کار بسیار سختی است، چه با همسر باشد و چه با یکی از اعضای خانواده، رئیس، همکار و یا یک دوست. اما سختتر از آن، چیزی است که بعد از پایان رابطه میآید؛ احساسات باقیمانده، تردیدهای برطرف نشده و اضطرابهای بیپاسخ همگی میتوانند ذهن و روح ما را همچنان درگیر خود کنند و «مشغلههای ذهنی تمام نشده»ای باشند که به راحتی نتوانیم از دستشان خلاص شویم. پایان دادن یک رابطه شاید از دور و برای کسی که تجربهاش نکرده، ساده به نظر برسد، اما واقعا اینطور نیست.
پایان دادن یک رابطه میتواند خیلی چیزها را بهم بریزد: روزمرگیها و مسئولیتها، وضعیت خانه و زندگی، روابط با خانواده و دوستان و حتی هویت. یک رابطهی پایان یافته میتواند احساس ناامنی نسبت به آینده ایجاد کند و همهی این تردیدها و ناشناختهها میتوانند بدتر از ماندن در یک رابطهی نامناسب به نظر برسند.
کسی که رابطهای را پایان میدهد انگار در پروسهای بینظم و آشفته قرار میگیرد که اگر دو قدم به جلو بردارد مجبور است باز یک قدم به عقب برگردد و هر جایی از این مسیر، دچار مخمصههای طاقت فرسایی شود.
این اختلال و نابسامانی و تردیدها به این معنی هستند که بازیابی روحی از یک جدایی یا هر رابطهای که به پایان رسیده میتواند سخت و زمانبر باشد. اما چیزی که باید به یاد داشته باشید این است که همهی این سختیها قابل عبورند و شما باید بتوانید بعد از مدت کوتاهی به حس جدیدی از امید و خوشبینی دست پیدا کنید. خوشبختانه راهکارهایی وجود دارد که با کمک آنها میتوانید از این بحران با آسیبهای کمتری عبور کنید.
احساساتتان را بررسی و شناسایی کنید
اغلب، قویترین احساسی که بعد از پایان یک رابطه خودنمایی میکند، خشم و اندوه است و این احساسات میتوانند در هم تنیده شده و توپ بزرگی از هیجانات منفی شکل دهند. شما باید برای بررسی این احساسات وقت بگذاید، کلمات درست را برای بیانشان پیدا کنید و به خوبی توضیح دهید کدام احساسات و افکار برایتان آزاردهندهاند و زجرتان میدهند.
از خود سوالهای جورواجور بپرسید و احساساتتان را به چالش بکشید. شما باید به این احساسات توجه کنید و زخمهای به جا مانده را ببینید تا بفهمید کدام قسمت از ماجرا بیشتر ناراحتتان میکند. شما یک قهرمان یا موجودی فراتر از انسان نیستید که هیجانات منفی نداشته باشید. اما میتوانید با این هیجانات کنار بیایید و بر آنها غلبه کنید.
در مورد احساساتتان حرف بزنید
حتی اگر برایتان سخت است در مورد احساساتتان با دیگران حرف بزنید، باید راهی پیدا کنید که اندوه و ترس و اضطرابتان را با کسی در میان بگذارید. اگر بدانید افرادی هستند که نسبت به احساس شما آگاهند، کمتر احساس تنهایی میکنید و زودتر میتوانید این مرحله را پشت سر بگذارید.
به خودتان یادآوری کنید که هنوز آینده وجود دارد
همهی افراد در زمان ازدواج برای آیندهی خود برنامههایی دارند و آرزوهای خود را در قالب این برنامهها جا میدهند. بعد از جدایی اصلا کار سادهای نیست که این آرزوها و برنامهها را فراموش کنید، اما میتوانید به خودتان یادآوری کنید که آینده همچنان وجود دارد و امیدها و آرزوهای جدید در نهایت جایگزین خواهند شد.
پیدا کنید واقعا به چه چیزی نیاز دارید
برخی از افراد بعد از پایان یک رابطه میدانند دقیقا چه چیزی بیشتر از همه آزارشان میدهد، اما در چرخهای از خود سرزنشگری گرفتار میشوند و با خود فکر میکنند: هر اتفاقی که افتاده تقصیر من بوده، شاید سزاوار این بودهام که همین طور با من رفتار شود یا کنار گذاشته شوم، من دوست داشتنی نیستم، غیر قابل تحملم و .... این افراد در طوفانی از احساسات مرتبط با رابطهی تمام شده گرفتار میشوند. این طبیعی است که بعد از پایان یک رابطه، احساس شکست کنید و آسیب پذیر شوید، اما باید بتوانید با کمترین احساس فرسودگی و ناامیدی از آن عبور کنید.
از خودتان بپرسید: «بیشتر از همه به چه چیزی نیاز دارم؟». پاسخ به این سوال نباید سطحی باشد، مثلا: «یک دوست که با او به سفر بروم» یا «یک رئیس که ایدههای من را بپسندد» یا «یک دوست که من را بخنداند». همچنین پاسخ شما نباید به رابطهای که تمامش کردهاید ربط پیدا کند، مثلا: «به کسی نیاز دارم که مثل او با من حرف بزند» یا «کسی را میخواهم که مانند او تحسینم کند».
در عوض، شما باید نیازهای عمیقتر خود را بررسی کنید؛ «شما به عنوان یک انسان به چه چیزی نیاز دارید تا بیشتر رشد کنید؟». پاسخ به این سوال میتواند شامل این موارد شود: «من باید مهارتهای به درد بخورتری کسب کنم»، «باید احساس کنم که مورد احترام هستم» یا «باید احساس کنم که قادرم خود واقعیام را به دیگران نشان بدهم».
پایان رابطهتان را بررسی کنید و ببینید چه چه چیزهایی از دست رفته است
در ادامهی بررسی احساساتتان باید نگاهی به پشت سرتان بیندازید و ببینید رابطهتان چگونه به پایان رسیده است و چه چیزهایی را از دست دادهاید. خشم و اندوهتان را نادیده نگیرید. البته کنار آمدن با اندوه میتواند تا حدود زیادی گول زننده باشد و شما را در سیکلی معیوب گرفتار کند.
ما معمولا وقتی که دچار اندوه میشویم روی چیزهای خوب تمرکز میکنیم: «ما هرگز دیگر نمیتوانیم آخر هفتهها دور هم جمع شویم» و .... شما باید با این افکار و احساسات خداحافظی کنید. یکی از دلایل اینکه افراد نمیتوانند پروسهی اندوه و غصه خوردن را تمام کنند، آرزوها، رویاها و خاطرات زیادی است که وجود دارد.
با آدمهایی که حمایتتان میکنند و به شما انرژی میدهند بیشتر وقت صرف کنید
هوشمندانه انتخاب کنید که با چه افرادی بیشتر وقت صرف کنید. دوروبرتان را با آدمهای مثبتی که به شما گوش میدهند و برایتان ارزش قائلند پُر کنید. شما نیاز دارید بدون اینکه احساس کنید مورد قضاوت و انتقاد قرار میگیرید یا کسی به شما دستور میدهد، آزادانه حرف بزنید.
همانطور که گفتیم با پرسیدن سوالهای اساسی در مورد احساسات و چیزهای از دست رفته میتوانید آنها را مشخص کرده و راحتتر از آنها فاصله بگیرید. البته این پرسش و پاسخها ساده نیستند و کشف خود سوال و سپس جواب دادن به آنها ممکن است به زمان و تلاش زیادی نیاز داشته باشد، اما بخش بسیار مهمی از التیام روح بعد از پایان یک رابطه است. یک انسان برای اینکه سالم زندگی کند و از روزمرگیهای خود لذت ببرد باید هیجانات سالم و مثبت را تجربه کند. احساسات منفی خود را بفهمید، بروز دهید و کنار بگذارید!
منبع: برترینها