كسی كه از بیماری میترسد ممكن است هر نشانه كوچكی را كه علامت بیماری محسوب نمیشود جدی بگیرد و مدام در حال مراجعه به پزشك و انجام انواع آزمایش و چكاپ باشد.
كسی كه از دعوا و مشاجره با مردم میترسد، ممكن است در بسیاری از جاها از حق خود بگذرد و به اصطلاح كوتاه بیاید و سپس سرشار از خشم و كینهناشی از این كوتاه آمدنهای بیدلیل، به زندگی ادامه دهد. به همین ترتیب، هر نوع ترس از این ترسها، میتواند دستهای واكنش به همراه داشته باشد كه همگی آسیبزننده، غیرحقیقی یا آزاردهنده برای خود فرد یا اطرافیان او هستند.
قدم اول در خروج از مارپیچهای ترس، شناخت ترسهایمان و شناختن رفتارهایی است كه از این ترسها نشات میگیرند و همه زندگی ما را با اضطراب و دلهره عجین میكنند.
ترس و عشق
«افرادی كه میترسند، مستعد عشقی عظیماند». در واقع دیدگاه دیگری هم در مورد ترس وجود دارد مبنی بر اینكه ترس، جنبه منفی عشق است و اگر عشق شكوفا نشود، تبدیل به ترس میشود و چنانچه بارور شود، ترس هم زایل خواهد شد.
گاهی اتفاق میافتد كه هر قدر بیشتر عشق بورزید، بیشتر احساس ترس كنید، اما این ترس، ترسی متفاوت است. ترسی است مقدس و شیرین. در حقیقت وقتی عاشق به معشوق عشق میورزد، دائما مراقب است كه مبادا از معشوق دور شود، مبادا او را از دست بدهد و مبادا او ناراضی یا ناراحت شود و به این دلیل میترسد.
این همان ترسی است كه در ادیان مختلف و بهخصوص در اسلام بر آن تاكید شده و ترسی سازنده و خلاق محسوب میشود و بخش عظیمی از تعالیم در كتب مقدس و احادیث به آن اختصاص یافته است و در واقع این ترس، ترس از دوری از خداوند است، ترس از خشم و نارضایتی او، ترس عاشق از معشوق.
بنابراین فرد عشقمدار كسی است كه از آینده نمیترسد، كسی كه از نتایج و پیامدها واهمهای ندارد. او در «اینجا» و «حالا» زندگی میكند، نگران نتیجه نیست. نگرانی، كار ذهن ترسمدار است. شخص ترسمدار، مدام در حال حسابگری، نقشهكشی، منظم كردن و محافظت است و تمام زندگیاش به همین ترتیب از دست میرود. او هرگز در لحظهی حال زندگی نمیكند و پیوسته نگران آینده است.
برخلاف تصور اكثر ما، نقطهمقابل عشق، نفرت نیست. نفرت، عشقی است وارونه شده. اما متضاد عشق نیست. مخالف اصلی عشق، ترس است. در عشق انسان شكوفا میشود و بسط مییابد، در عشق گشادگی است، اما در ترس، شخص محدود میشود و مردد و تنها میماند.
متاسفانه در این دنیا، امكانات كمی برای عملی كردن عشق وجود دارد، به همین دلیل گاه شاهد این هستیم كه عشق به حسادت مبدل میشود، به شكل حس تملك جلوه میكند، حتی ممكن است به قدرت تبدیل شود یا به شكل تظاهر و دورویی نمایان شود، كه همه اینها جلوههای متفاوت ترساند. در ورای همه اینها، سایهای از شبح خیالی ترس نهفته است. توهمی دروغین كه هر چه زودتر باید خود را از آن خلاص كنیم. میگویند برای خلاص شدن از ترس، تنها چیزی كه لازم است بدانیم این است: چیزی برای ترسیدن وجود ندارد!
برای خواندن بخش اول- خروج از مارپیچهای ترس- اینجا کلیک کنید.