مفهوم بهداشت رواني
روانپزشکان فردي را از نظر رواني سالم ميدانند که تعادلي ميان رفتارها و کنترل او در مواجهه با مشکلات اجتماعي وجود داشته باشد. از اين ديدگاه انسان و رفتارهاي او در مجموع يک دستگاه در نظر گرفته ميشود که براساس کيفيات تأثير و تأثر متقابل عمل ميکند. با اين نگاه ملاحظه ميشود که چگونه عوامل متنوع زيستي انسان بر عوامل رواني- اجتماعي او اثر گذاشته و يا برعکس از آن اثر ميپذيرد؛ به سخني ديگر در بهداشت و تعادل رواني، انسان به تنهايي مطرح نيست بلکه آنچه مورد بحث قرار ميگيرد، پديدههايي است که در اطراف او وجود دارند و بر جمع نظام او تأثير ميگذارند و از آن متأثّر ميشوند.
برخي بهداشت رواني را عبارت از پيشگيري از پيدايش بيماريهاي رواني و سالمسازي محيط رواني و اجتماعي دانسته اند تا افراد جامعه بتوانند با برخورداري از تعادل رواني با عوامل محيط خود رابطه و سازگاري صحيح برقرار کرده تا بتوانند به هدفهاي اعلاي تکامل انساني برسند.
به سخني ديگر از آن جايي که انسان ترکيبي از خير و شر، ماده و معنويت و تن و جان است همواره در حالت کشمکش دروني است. از اين رو، هر لحظه در معرض بحرانهاي شخصيتي و خروج از تعادل است. براي حفظ تعادل شخصيتي، قرآن دستورها و آموزههايي را بيان نموده است که در سايه آن شخصيت انساني از تعادل لازم برخوردار خواهد شد. بهداشت رواني عبارت است از ايجاد تعادل شخصيتي در درون، ميان آنچه فطرت و غريزه ناميده ميشود؛ و در بيرون، ميان آن چه تعادل ارتباطي ميان فرد و محيط را بر هم ميزند.
قرآن تأکيد ميکند که خداوند آفريدگار انسان از يک غناي ذاتي برخوردار است و انسان به عنوان يک آفريده همواره گرفتار فقر ذاتي است؛ (1) از اين رو هرگاه به علت عواملي اين ارتباط خود را در هر جا نشان ندهد، آن بخش با اختلال مواجه خواهد شد، هر چند که اين اختلال هيچگاه به نيستي و نابودي نخواهد انجاميد ولي در زندگي دنيوي و اخروي دچار تنگنا ميشود.
خداوند ميفرمايد: «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنکًا»(2) هر کس از ياد خدا و ارتباط با او اعراض کند در زندگي دچار تنگنا خواهد شد. اين تنگنا عبارت از همه مواردي ميشود که انسان را از حالت تعادل شخصيتي بيرون ميبرد و دچار بحرانهاي جسمي و روحي مينمايد. بنابراين تنها با بهره گيري از توحيد و ياد خداست که بهداشت رواني و تعادل دروني و بيروني در انسان پديد خواهد آمد.
راهکارهاي قرآني
مناسبترين راه حل مشکل تضاد ميان جنبههاي جسماني و رواني انسان، ايجاد هماهنگي ميان آن دو است. به اين معنا که انسان در حدود شريعت نيازهاي جسماني خود را ارضا کند و همزمان با آن به ارضاي نيازهاي رواني خويش نيز بپردازد. اگر انسان در زندگي به ميانه روي و اعتدال و دوري از زياده روي و افراط در ارضاي انگيزههاي جسماني و رواني ملتزم باشد، ايجاد هماهنگي ميان نيازهاي جسم و روح کاملاً امکانپذير است. خداوند در اين باره ميفرمايد: «وَ ابْتَغِ فِيمَآ ءَاتَيکَ اللَّهُ الدَّارَ الاْءَخِرَةَ وَ لاَ تَنسَ نَصِيبَکَ مِنَ الدُّنْيَا»(3) در آن چه خدا به تو داده سراي آخرت را جستجو کن و بهره ات را از دنيا فراموش مکن.
با برقراري تعادل ميان جسم و روح، ماهيت انسان به طور حقيقي و کامل شکل ميگيرد. تعادل جسم و روح در شخصيت انسان، نمايانگر توازن عمومي است. هر کس که بخواهد از اين تعادل برخوردار باشد بايد به آموزهها و دستورهاي قرآن توجه نمايد، زيرا نه تنها ايمان به آن گزارهها و
عمل به آن آموزهها و دستورها موجب تحقق بهداشت رواني است بلکه بهداشت جسمي بشر و سعادت دنيوي و اخروي او را نيز فراهم ميآورد.
از نظر قرآن تعادل شخصيتي و شخصيت بهنجار در صورتي حاصل ميآيد که جسم و روح در آن متعادل باشد و نيازهاي هر يک به خوبي ارضا شود. انساني که داراي شخصيت بهنجار است، به جسم و سلامت و نيرومندي آن اهميت ميدهد و نيازهاي آن را در حدود شرع مقدس روا داشته و برآورده ميسازد.
از آن جا که اسلام و قرآن بنيادش بر محوريت توحيد است، تعادل شخصيتي و عدم تعادل را بر پايه عقيده به آن ترسيم و تصوير ميکند. قرآن مردم را بر اين اساس به سه نوع مؤمن، کافر و منافق دسته بندي مينمايد.
به نظر قرآن مؤمن کسي است که از تعادل شخصيتي برخوردار است و کافر و منافق دچار عدم آن و نابهنجار هستند؛ زيرا به نظر قرآن کفر و نفاق بيماري است که ميبايست درمان شوند و در حقيقت اين افراد از چنين تعادلي برخوردار نميباشند. آموزهها و دستورهاي قرآني در راستاي ايجاد تعادل و درمان اين بيماري است؛ از اين رو قرآن خود را به عنوان دارو و درمانگر معرفي ميکند: «وَشِفَآءٌ لِّمَا فِي الصُّدُورِ وَ هُدًي وَ رَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِين»(4)؛ «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْءَانِ مَا هُوَ شِفَآءٌ وَ رَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِين»(5) ميآورد.
نقش خانواده در ايجاد تعادل
اسلام براي پيشگيري و بهداشت رواني در دوران مختلف، آموزههاي دستوري و ارشادي دارد نخست به دوره جنيني پرداخته زيرا سهم عوامل ارثي و مادرزادي در ايجاد اختلالات رواني بيش از ساير عوامل است؛ از اين رو اسلام به اين دوره توجه ويژه مبذول داشته است. ما بسياري از صفات خود را از پدر و مادر به ارث ميبريم. رنگ چشم و مو، قد، وزن و شکل صورت و ساير اندامهاي ظاهري از جمله صفاتي هستند که از والدين به فرزندان به ارث ميرسند. اين انتقال صفات از پدر و مادر به فرزندان، وراثت نام دارد. اين صفات از طريق ژنهاي موجود در کروموزوم، از طريق لقاح به فرزندان منتقل ميشوند. ژنهاي نگهدارندههاي خصلتهاي اصلي هر موجود زنده هستند. به اين ترتيب، ميتوان به منشأ بسياري از فعاليتهاي حياتي و همين طور اختلالات جسمي و روحي و رواني انسان پي برد که ريشه در وراثت دارد.
دکتر کارل ميگويد: مستي زن يا شوهر در لحظه آميزش، جنايت واقعي است؛ زيرا کودکاني در اين شرايط به وجود ميآيند اغلب از عوارض عصبي يا رواني درمانناپذير رنج ميبرند.(6) است و هر فرزندي که از او بزايد پليد.(7)سوي پروردگار توست».
آيه تأييد ميکند که نتيجه اخلاق و رفتار انسان تنها متوجه خود او نميشود بلکه به فرزندان او نيز ميرسد.
در دوره کودکي توجه به شخصيت کودک او را از بحرانهاي روحي و رواني در امان ميدارد و تأکيد اسلام به آن است که کودک را انساني با شخصيت و مستقل بار آورد. در اين ميان نقش مادر به مراتب مهمتر از نقش پدر است او ماهها طفل را در رحم با شيره جانش و پس از تولد ماهها از مجراي سينه اش پرورش ميدهد. در اين مدت پدر و مادر وظيفه دارند که رعايت قوانين بهداشتي جسم و محيط زندگي خود را سالم نگه دارند، زيرا اگر آنها سلامت جسمي خود را به خطر اندازند طفل را گرفتار خطرات غير قابل اغماضي ميکنند و اثرات آن در آينده به صورت اندوه، افسردگي و اضطراب بروز ميکند.
دوره بلوغ از مهمترين دورههاي رشد انسان است که ويژگيهاي خاص خود را دارد و توجه به آن ميتواند در بهداشت رواني فرد بسيار مؤثر باشد.
اين دوره از نظر فيزيکي و رواني تحولات بسيار عميق و ژرفي در فرد ايجاد ميکند. در اين دوره شرايط ناخوشايند جديدي در زندگي فرد بيدار ميشود که آرامش رواني او را مختل ميسازد.
تحکيم مباني خانواده و فرهنگ آن به عنوان يکي از ساز و کارهاي مهم در جهت پيگيري و بهداشت رواني مورد توجه اسلام است. با تحکيم مباني خانواده و بالا بردن فرهنگ آن ميتوانيم در تأمين بهداشت رواني انسان گامهاي مؤثري را برداريم. توجه به روابط ظريف زوجين و توجه آنان در زمينه ي نقشها و وظايفي که نسبت به يکديگر عهده دار هستند و نيز نقش هر يک در تأمين سلامت رواني طرف مقابل و ارضاي کامل نيازهاي يکديگر و آموزش آنها به خانوادهها، نقش تعيينکنندهاي در حفظ سلامت رواني آحاد اجتماع دارد. خانواده با تأثير قطعي بر ساخت شخصيت کودکان ميبايد از لحاظ آشنايي با نظام تعليم و تربيت اسلامي و با تأثيرات گوناگون رفتارها بر روي شکل گيري شخصيت کودک آشنا شود. توجه به مراحل رشد کودک و وظايف والدين در هر يک از مراحل، آشنا شدن با تنبيه و تشويق و چگونگي اعمال آن، توجه به تفاوتهاي رواني- تربيتي دختر و پسر و بسياري از ظرايف ديگر از اهم وظايف خانواده در رابطه با تأمين سلامت رواني براي فرزندان خود به شمار ميآيد، خانواده از ديدگاه اسلام اهميت به سزايي در حفظ عفت و حدود اجتماع دارد. مرزهايي که لذتطلبيها را در خود حفظ کرده و اجتماع را از آلودگي محفوظ دارد. خداوند در اين باره در بُعد آموزش عفت خانوادگي و حفظ مسايل زناشويي در چارچوب زن و مرد مسأله اذن پيش از ورود به اتاق در زمانهايي که احتمال تنها شدن زن و مرد ميرود را مطرح ميسازد و دستور ميدهد، که هرگز فرزندان نميبايست بدون اذن پدر و مادر به خوابگاه ايشان وارد شوند. «يَـآأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لِيَسْتَـءْذِنکُمُ الَّذِينَ مَلَکَتْ أَيْمَـنُکُمْ وَ الَّذِينَ لَمْ يَبْلُغُواْ الْحُلُمَ مِنکُمْ ثَلَـثَ مَرَّ تٍ مِّن قَبْلِ صَلَوةِ الْفَجْرِ وَ حِينَ تَضَعُونَ ثِيَابَکُم مِّنَ الظَّهِيرَةِ وَ مِن بَعْدِ صَلَوةِ الْعِشَآءِ ثَلَـثُ عَوْرَاتٍ لَّکُمْ لَيْسَ عَلَيْکُمْ وَلاَ عَلَيْهِمْ جُنَاحُ بَعْدَهُنَّ طَوَّافُونَ عَلَيْکُم بَعْضُکُمْ عَلَي بَعْضٍ کَذَ لِکَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الاْءَيَـتِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَکِيمٌ؛ (نور/ 58) اي مؤمنان بايد که مُلک يمينتان و کساني از شما که هنوز به حد بلوغ نرسيدهاند، سه بار پيش از نماز صبح و هنگامي که در ظهر لباسهايتان را در ميآوريد و پس از نماز شام که سه هنگام برهنگي شماست، از شما براي شما ورود به اتاقتان اجازه بگيرند و پس از آن سه هنگام نه بر شما و نه بر ايشان گناهي نيست، چرا که در پيرامون شما در گردشاند و با هم در حشر و نشر هستيد. بدينسان خداوند آيات خويش را براي شما روشن ميگرداند و خداوند داناي فرزانه است»
نقش بهداشت جنسي
قرآن درباره حفظ فروج و عفت آن به عموم مؤمنان دستور ميدهد که چگونه بهداشت جنسي را رعايت نمايند؛ زيرا يکي از پيامدهاي ناهنجاري در بهداشت جنسي، بحرانهاي روحي و رواني در افراد جامعه است: «وَ قُل لِّلْمُؤْمِنَـتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لاَ يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاَّ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ لْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَي جُيُوبِهِنَّ وَ لاَ يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاَّ لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ ءَابَآئهِنَّ أَوْ ءَابَآءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَآئهِنَّ أَوْ أَبْنَآءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنِيآ إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنِيآ أَخَواتِهِنَّ أَوْ نِسَآئهِنَّ أَوْ مَا مَلَکَتْ أَيْمَـنُهُنَّ أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُوْلِي الاْءِرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُواْ عَلَي عَوْراتِ النِّسَآءِ وَلاَ يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ مَا يُخْفِينَ مِن زِينَتِهِنَّ وَ تُوبُوآاْ إِلَي اللَّهِ جَمِيعًا أَيُّها الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُون؛(نور/ 31)
به زنان باايمان بگو چشم از نگاه مردان اجنبي فرو بندند و فرجهاي خويش را حفظ کنند و زينت خويش را جز آنچه آشکار است هويدا نسازند. بايد که مقنعه و روپوشهاي خويش را به گريبانها افکنند و زينت خويش نمايان نسازند جز براي شوهرانشان يا پدران، يا پدر شوهران يا پسران و يا پسر شوهران يا برادران يا خواهرزادگان و يا برادرزادگان يا زنان و يا آنچه مالک آن شدهاند و يا مرداني که ديگر هوس زن ندارند و طفل خانواده اند و يا کودکاني که از اسرار زنان خبر ندارند. زنان نبايد پاي بر زمين بکوبند تا زينتهايشان که نهان است آشکار نشود.»
قرآن در اين آيات و آياتي ديگر براي پيشگيري از بحرانهاي رواني و نابهنجاريهاي اجتماعي از کارها و اعمالي که باعث ميشود بهداشت رواني جامعه به خطر افتد، بازداشته است. قرآن با بيان اين مطالب و آموزههاي دستوري و ارشادي پيشگيري را بر معالجه و درمان مقدم داشته است.
آنچه مهم است اين است که اسباب و وسايل تحريک جنسي و هيجان شهوي کودکان فراهم نشود. از اين روي اسلام بوسيدن دختر شش ساله براي مرد و بوسيدن پسر هفت ساله را براي زن ممنوع کرده است.(8) زيرا اين گونه کارها افزون بر اينکه موجب انحراف جنسي نوجوانان ميشود موجب بلوغ زودرس آنان نيز ميگردد. همچنين اسلام دستور داده است تا کودکان پس از شش سالگي جدا از يکديگر بخوابند.(9) و در رابطه با آميزش جنسي پدر و مادر دستور ميدهد تا کاري نکنند که فرزندان به مسائل اين چنيني اطلاع يابند. پيامبر اکرم(ص) ميفرمايد: به خدا سوگند اگر مردي با همسر خود در آميزد و در خانه کودکي بيدار باشد که آنها را بنگرد و سخن آنها را بشنود و صداي نفسهاي آنها را احساس کند هرگز آن کودک رستگار نگردد، اگر پسر باشد يا دختر زناکار ميشود.
روانشناسان بر اين باورند که بايستي ريشه بيشتر بيمارهاي رواني و اختلالهاي رفتاري را در محيط خانواده فرد در دوران کودکي و محيط اجتماعي وي جستجو کرد.
در مراحل ابتدايي زندگي و در خانواده است که فرد با رفتارهاي متضادي رو به رو ميشود که ناتوان از جمع بندي بين خوب و بد، هنجار و نابهنجار، درست و نادرست ميان آنها ميشود. بنابراين به تضاد شخصيتي گرفتار ميشود. در حالي که بخشي از او رفتارهايي را ميشناسد که با آن در محيط خانواده انس گرفته است و بخشي ديگر رفتاري را مييابد که جامعه آن را نادرست ميشمارد؛ پس دچار ناتواني در تبيين و ترکيب ميشود و از درک درست و نادرست باز ميماند. در پي اين تضاد رفتاري ميان الگوهاي خانوادگي و اجتماعي است که شخصيت وي دچار تزلزل رواني ميشود و بازتابهاي آن را در رفتار نشان ميدهد.
نقش بهداشت فردي در بهداشت
از آن جايي که توجه هر جامعه به مسايل بهداشت رواني، رابطه مستقيمي با رشد و اعتلاي اجتماعي آن جامعه دارد، از اين رو ارايه خدمات بهداشت رواني که هدف آن سالمسازي محيط رواني است، از اهميت بسياري برخوردار است. بهسازي محيط از انحرافات و نابهنجاري مختلف و گوناگون ميتواند انسان را از گرفتار شدن به تضاد رفتاري و تناقض رواني باز دارد. تصحيح گفتار و رفتار و هماهنگي ميان آنها که از سوي الگوها به افراد جامعهپذير (کودک تا جوان) القا ميشود ميتواند کمک شاياني در بهداشت رواني جامعه ايفا کند. هرگاه ميان گفتار و رفتار الگوها تضادي مشاهده شود کودک و نوجوان از نظر رواني خود را در ميان تضادي گرفتار ميبيند که برايش قابل هضم نيست. افزايش اين تضادها همراه با سرزنش از سوي الگوهاي خانوادگي و اجتماعي ميتواند فرد جامعه پذير را دچار بحرانهاي رواني و شخصيتي و دوگانگي آن نمايد. از اين رو، اسلام همواره درباره هماهنگي ميان گفتار و رفتار تأکيد ورزيد و آن را به عنوان عامل مهم در صحت و سلامت رواني فرد و جامعه و يا بيماريهاي روحي فرد و جامعه مطرح ساخته است؛ خداوند درباره تضاد رفتاري و گفتاري و تأثيرات سوء آن ميفرمايد: «لِمَ تَقُولُونَ مَا لاَ تَفْعَلُونَ *کَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُواْ مَا لاَ تَفْعَلُون؛(صف/ 3) چرا آن چه ميگوييد عمل نميکنيد بسيار گناه بزرگي است که بگوييد آنچه را خود عمل نميکنيد».