او دختر عمران است. پيش از تولدش پدرش از دنيا ميرود. مادر علاقه داشت كه خداوند به او پسري بدهد. نذر كرده بود كه طفل را از خدمتكاران بيتالمقدّس قرار دهد. از اين رو آمادگي داشت كه طفل را پس از تولد در اختيار متوليّان بيتالمقدّس بگذارد.
نام اين مادر حنّه است. او خود از مادران پارسا و متعبّد و خداجوست. قرآن مجيد از زبانش ميگويد:
«ربّ انّي نذرت لك ما في بطني محرّراً فتقبّل منّي انّك انت السّميع العليم» (آلعمران/ 36)
پروردگارا، من اين طفلي را كه در رحم دارم نذر كردم كه آزاد از همه قيدها براي تو باشد. از من بپذير كه تو شنوا و دانائي.
طفل ديده بر جهان گشود و مادر كه تقريبا- با توجّه به نذرش و با توجه به مژده شوهرش عمران- مطمئن بود كه پسر ميزايد، با كمال تعجب مشاهده كرد كه نوزادش دختر است. از اين رو با تأثر ميگويد:
«ربّ انّي وضعتها انثي» (آلعمران/ 35)
پرودگارا، من او را دختر زاييدم.
حنّه از شوهرش عمران- كه به او وحي شده بود- شنيده بود كه خداوند به آنها فرزندي ميدهد كه بيماران مبتلا به خوره و پيسي را شفا ميدهد و مردگان را زنده ميكند و پيامبري از بنياسرائيل خواهد شد.
حنّه تصور ميكرد كه آنچه در رحم دارد، همان است كه عمران خبر داده است و اميد داشت كه پيامبري از پيامبران خدا را در دامن پرمهر خود بپروراند. اما تقدير الهي اين بود كه آن پيامبر بزرگ، در دامن همين نوزاد پروريده شود. از اين رو خداوند متعال ميفرمايد:
وا... أعلم بما وضعت وليس الذّكر كالانثي (آلعمران/ 29)
خداوند داناتر است كه او چه زاده است و پسر مانند دختر نيست.
در حقيقت، خداوند ميفرمايد: ما ميدانيم و بهتر هم ميدانيم كه او دختر زاييده است. اما اگر حنّه ميدانست كه پسري كه او انتظار دارد، ممكن نيست كه به عظمت دختري كه ما به او اعطا كردهايم، برسد، هرگز متأثر نميشد. زيرا حداكثر اين است كه آن پسر، مثل عيسي بشود. اما اين دختر همان است كه كلمه خدا به او تمام ميشود و فرزندي چون عيسي بدون پدر ميزايد و خود و فرزندش براي جهانيان، آيت علوّ و عظمت ميشوند. او فرزندي بزايد كه در گهواره با مردم سخن بگويد و روح خدا و كلمه خدا باشد و مثل او مانند مَثل آدم ابوالبشر باشد. بنابراين، در آفرينش اين دختر و فرزندش عيسي آيات و اسراري است كه هرگز نميتوان از تولد يك پسر- گو اينكه به مقام و مرتبه عيسي برسد- انتظار داشت.
حنّه، بيش از اين، اندوه خود را دنبال نميكند، بلكه در برابر اراده خداوند، همچون همه بندگان صالح، سر تسليم فرود ميآورد و وظائف بعدي خود را به عنوان يك مادر نمونه و شايسته دنبال ميكند.
نخستين وظيفه مادر نسبت به كودك- آن هم كودكي كه به تقدير الهي از نعمت وجود پدر محروم است- نامگذاري است. اديان آسماني و بهويژه اسلام، توصيهها و سرمشقهاي آموزندهاي در نامگذاري كودكان دارند. در اينجا نيز مشاهده ميكنيم كه حنّه- كه ظاهراً افتخار همسري يكي از پيامبران را داشته- بهترين نام يعني مريم- كه به معناي پرستنده خدا است- را براي نوزاد عزيز خود انتخاب ميكند. قرآن مجيد از زبان او ميگويد:
«و انّي سمّيتها مريم و انّي اعيذها بك من الشّيطان الرّجيم» (آلعمران/ 29)
من او را مريم ناميدم و او را از شيطان رجيم به تو پناه ميدهم.
حال كه مادر مريم، صاحب پسري نشده كه در خدمت بيتالمقدّس باشد، او را در مسير كارهاي خدايي قرار ميدهد، تا يكي از برگزيدگان زنان عالم گردد. بنابراين، مادر مريم باز هم مولود خود را آزاد از همه قيود و وارسته از همه امور دنيوي، در خدمت معبود قرار ميدهد. گويي نذري جديد است كه در ضمن نامگذاري مريم حنّه انجام ميدهد و اميدوار است كه خداوند او را در پناه خود قرار دهد و از كيد و مكر و نيرنگ شيطان نگاهش دارد.
شاهد اينكه مادر مريم، نذري جديد كرده، آيه زير است كه ميفرمايد:
«فتقبّلها ربّها بقبول حسن وانبتها نباتاً حسناً و كفّلها زكريّا» (آلعمران/ 30)
پروردگارش او را به نيكي پذيرفت و او را به نيكي رشد و پرورش داد و زكريا را كفيلش ساخت.
پس خداوند ميپذيرد كه مريم، بانويي عابده باشد و دعاي حنّه را مستجاب كند كه مريم را از وساوس شيطاني حفظ كند و به نيكي رشد و پرورشش دهد.
آري مريم پذيره خدا شد و در مسيري قرار گرفت كه از برترين و از برگزيدگان زنان عصر خود گرديد.
مريم با حسن قبولش از سوي پروردگار از برگزيدگان شد و با رشد و پرورش نيكويش از سوي خدا پاك و مطهر گرديد، چنانكه فرشتگان به او گفتند: «انّ ا... اصطفاك و طهّرك و اصطفاك علي نساء العالمين» (آلعمران/ 42)
خداوند تو را برگزيده و تطهير كرده و تو را به زنان عالم برگزيده است.
از آيه فوق چند نكته مهم به دست ميآيد:
يكي- اينكه مريم، محدّثه است. زيرا فرشتگان با او سخن گفتند و مقام طهارت و اصطفاء او را به او گوشزد كردند و از او خواستند كه اهل قنوت و سجود و ركوع باشد. (آيه 43/ سوره آلعمران)
اين مطلب مهم، از آيه «فارسلنا اليها روحنا فتمثّل لها بشراً سويّا»
(مريم/ 17) نيز استفاده ميشود. مطابق اين آيه و آيات بعد آن، روح خدا بر او نازل ميشود و به صورت بشري با او تكلم ميكند و به او مژده ميدهد كه صاحب پسري خواهد شد.
اين مقام، مقام بسيار والايي است كه خداوند به بعضي از انسانهاي شايسته و برگزيده عطا ميكند.
دوم- اينكه او مقام اصطفاء دارد و چون اصطفاء اول در آيه، مطلق است، معلوم ميشود كه به معناي برگزيده بودن بر مردم نيست. بلكه به معناي اين است كه همانطوري كه مادرش او را عابده ناميده، او نيز تسليم فرمان پروردگار است و خداوند متقبل شده است كه او را براي اين صفت ويژه بپذيرد.
سوم- اينكه او مقام تطهير دراد و ظاهراً منظور از تطهير، عصمت مريم است و چنين مقامي در تاريخ بشريت، نصيب فاطمه زهرا- سلاما... عليها- ميشود.
اگر چه بعضي احتمال دادهاند كه: او فقط پاك از حيض بوده است. ولي ظاهراً معناي اول مناسبتر است.
چهارم- مقام اصطفاء و برگزيده بودن اوست نسبت به زنان عالم.
اين نكته قابل بحث است كه آيا مريم بر همه زنان عالم- بهطور مطلق- برگزيده شد يا بر همه آنها از بعض جهات.
البته در اين بحثي نيست كه طبق اين آيه، او بر همه زنان عالم در همه اعصار برگزيده شده و بعيد است كه گفته شود: فقط بر زنان عصر خود برگزيده شده است.
اما بدين لحاظ، ميشود بحث كرد كه او از جميع جهات بر جنس زن برگزيده شده است يا از بعض جهات؟
فايده احتمال اول اين است كه در ميان زنان عالم، به هيچ لحاظ زني برتر از او نبوده و نيست و نخواهد بود. اما بنا بر احتمال دوم، ممكن است زني پيدا شده يا بشود كه از بعض جهات ديگر بر مريم برتري داشته باشد.
روشنتر بگوييم. آيا با استنا به اين آيه، ميتوان مقام مريم را حتي بر مقام حضرت صديقه طاهره ترجيح داد يا نميشود؟
در روايات شيعه و سني آمده است كه خداوند چهار زن را بر زنان عالم برگزيده است: آسيه دختر مزاحم و مريم دختر عمران و خديجه دختر خويلد و فاطمه دختر محمد(ص).
اما در بعضي از همان روايات تصريح شده است كه: مريم، سيده زنان بهشت نيست، بلكه فاطمه است. بنابراين، درست است كه چهار زن مذكور بر همه زنان عالم فضيلت دارند. اما لازم نيست كه آنها از نظر رتبه و مقام، يكسان باشند.
نتيجه اينكه: مريم از همه جهات، بر زنانِ عالم برگزيده نيست. بلكه از اين لحاظ برگزيده است كه با نفخ روح الهي باردار و بدون همسر، داراي فرزندي ميشود كه از پيامبران اولوالعزم الهي است. چنين صفتي در هيچيك از زنان عالم نيست.
جنبههاي ديگر هم در اين بانوي بزرگوار هست كه او را بر بسياري از زنان عالم فضيلت و برتري ميبخشد. اما چون اين جنبهها منحصر به خود او نيست، موجب برتري او بر همه زنان نميشود. مانند محدثه بودن و طهارت و تصديق كلمات و كتب خدا و قنوت. اينها در زنان ديگر هم هست و امتياز حضرت زهرا(س) در همين خصوصيات است.
بنابراين، مريم براي زادن عيسي به نفخ روحي الهي برگزيده شده و اين مقام ويژه خود اوست و از اين لحاظ بر همه زنان عالم برگزيده شده است. اما اوصاف كمال و ديگر فضائل او ويژه خود او نيست.
حال كه شرح حال حضرت مريم، ما را به اين بحثها رسانيد، جا دارد به اين نكته نيز توجه كنيم كه از نظر روايات ما «محدّث» يا «محدّثه» به كسي گفته ميشود كه صداي گوينده را ميشنود، اما او را نميبيند. ضمنا «نبي» فرشته وحي را در خواب يا خوابگونه ميبيند و «رسول» فرشته وحي را در بيداري مينگرد.
به هر حال، آيات ديگري هم داريم كه گواه صدقي بر محدّثه بودن حضرت مريمند. چنانكه ميفرمايد:
«واذ قالت الملائكه يا مريم انّ ا... يبشّرك بكلمه منه اسمه المسيح عيسي بن مريم وجيها فيالدّنيا و الآخره و من المقرّبين» (آلعمران/ 45)
به ياد آور هنگامي كه فرشتگان گفتند: اي مريم، خداوند تو را مژده ميدهد به كلمهاي از خود كه نامش مسيح، عيسي بن مريم است. همانكه در دنيا و آخرت، موجّه است و از بندگان مقرب پروردگار است.
«و يكلّم النّاس فيالمهد و كهلاً و من الصّالحين» (آلعمران/ 46)
او در گهواره و در سنّ كهولت با مردم سخن ميگويد و از صالحان است.
اينها حديثهايي است كه محدّث غيب در گوش جان اين بانوي بزرگوار زمزمه ميكند و او را براي تربيت طفلي كه نظيرش را- با آن خصوصيات- دنيا به خود نديده، آماده ميسازد.
محدّث غيب به او مژده ميدهد كه پسرش علاوه بر اينكه در گهواره با مردم سخن ميگويد، تا سن كهولت- يعني مابين جواني و پيري- نيز باقي ميماند و پيام الهي را به مردم ابلاغ ميكند.
اينجاست كه مريم در شگفت ميماند و به درگاه خدا عرض ميكند:
«ربّ أنّي يكون لي ولد ولم يمسسني بشر» (آلعمران/ 47)
پروردگارا، چگونه من داراي فرزند ميشوم و حال آنكه بشري مرا لمس نكرده است؟!
اما در پاسخش گفته ميشود:
كذلك ا... يخلق ما يشاء إذ اقضي امراً فانّما يقول له كن فيكون. (آلعمران/ 47)
چنين است كه خداوند هر چه را خواهد خلق كند، هرگاه چيزي را اراده كند، به او بگويد: باش و باشد.
مريم در كفالت و سرپرستي زكريّا
بر اساس نذري كه حنّه كرده و بر اساس پيمان مجددي كه با خداي خود بسته بود، نوزاد را كه مريم ناميده شده، در پارچهاي پيچيد و به مسجدالاقصي آورد تا احبار و متوليّان مسجد عهدهدار تربيت و ارشاد و هدايت او بشوند. بر سر كفالت مريم ميان احبار اختلاف بود و هركس تلاش ميكرد كه گوي اين افتخار را به خود اختصاص دهد. زكريا پيشنهاد كرد كه چون خاله مريم همسر اوست، احبار موافقت كنند كه كفالت مريم را برعهده گيرد و مريم را پيش خالهاش ببرد.
شايد غم بيفرزندي هم زكريا و همسرش را رنج ميداد و ميخواست از اين رهگذر، فضاي خاموش زندگي خانوادگي خود را تحرك و سر و ساماني ببخشد.
اما احبار زير بار نرفتند و پيشنهاد كردند كه قرعه بيندازند.
قرآن در اين باره ميفرمايد:
«وما كنت لديهم اذ يلقون اقلامهم أيّهم يكفل مريم و ما كنت لديهم اذ يختصمون» (آلعمران/ 44)
تو نبودي نزد آنها هنگامي كه تيرهاي قرعه را ميانداختند تا معلوم شود كه چه كسي كفيل مريم است؟ و تو نبودي نزد آنها هنگامي كه با يكديگر بر سر تكّفل مريم، مخاصمه ميكردند.
احبار نوزده نفر بودند. جايگاه قرعه كنار جوي آبي بود. رسمشان اين بود كه به هنگام قرعه، تيرهاي نشانهدار را در آب ميانداختند. هر تيري كه در آب فرو ميرفت، صاحبش بيبهره بود، سرانجام تير متعلق به حضرت زكريا روي آب ماند. به ناچار همگي تسليم شدند و از آن زمان، كفالت مريم را زكريا عهدهدار شد. قرآن مجيد نيز اين مطلب را بدينگونه بيان كرد كه:
«كفلّها زكريّا» (آلعمران/ 37)
زكريا مريم را به خانه برد و او را به خالهاش ايشاع- يعني همسر خود- سپرد و بدين ترتيب مريم دوران شيرخوارگي و طفوليت را پشت سر گذاشت.
از آن پس برايش در بيتالمقدّس غرفهاي بنا كرد تا مريم را مطابق عهد و نذر مادرش براي عبادت و خلوت و راز و نياز با معبود، آزاد بگذارد و تمام موانع و امور مزاحم را از ميان برداشت.
اين غرفه يا محراب، درگاهي نداشت و حتماً بايد ورود و خروج به آن با نردبان صورت گيرد.
اين گوهر عصمت و طهارت، در آن محيط پاك و خلوت، خدا داند كه چه حالاتي داشت و چگونه در درياي نيايش معبود غرق بود و چه مقامات و سير و سلوك و كشف و شهودهايي داشت!
تنها كسي كه با و در ارتباط بود و آب و غذايش را برايش ميبرد، زكريا بود. زكريا به عنوان يك معلّم و يك مربّي تلاش ميكند كه مريم را به مقامات عاليهاي رهنمون گردد. او كه راهبر و راهنما و پير و مرشد و مراد مريم محسوب ميشد، كمكم متوجه شد كه روح باعظمت مريم، ملك و ملكوت را زير بال و پر گرفته و به مقاماتي نائل آمده كه گويا زكريّا از درك آن عاجز است.
شاهد مطلب اينكه قرآن ميگويد:
«كلّما دخل عليها زكريّا المحراب وجد عندها رزقا قال يا مريم انّي لك هذا قالت هومن عندا... ان ا... يرزق من يشاء بغير حساب» (آلعمران/ 37)
هرگاه زكريا داخل محراب مريم ميشد، نزد او رزقي مييافت. ميگفت: اي مريم، اين را از كجا به دست آورداي؟ ميگفت: از جانب خداست. خداوند هر كه را بخواهد، بدون حساب روزي ميدهد.
گفتهاند: رزق مريم در فصل تابستان، ميوه تابستانه و در فصل زمستان، ميوه زمستانه بود.
به هر حال، زكريا با ديدن اين منظره و با شنيدن اين پاسخ، به حقايق تازهاي رسيد و متوجه شد كه او نيز ميتواند از مكتب مريم درس بگيرد و بيش از پيش به خداي خود اميدوار شود و غم نداشتن فرزند را با توسل و توجه به خدا برطرف سازد.
اينجا بود كه دعا كرد و از خداوند متعال به پيرانه سر براي خود و همسرش ايشاع فرزند خواست و خداوند- يحيي را به ايشان بخشيد.
مريم باردار ميشود
مريم گاهي نزد خالهاش ميرفت و نيازهاي بشري و جسماني خود را برطرف ميكرد. يك روز در كنج خانه زكريا پردهاي كشيد و به نظافت پرداخته بود. در همين موقع فرستاده خداوند در حالي كه به شكل انساني درآمده بود، در برابر او ظاهر شد.
براي مريم حادثه شگفتانگيزي بود. او كه همواره خود را از چشم نامحرمان دور نگاه داشته بود، زبان به موعظه گشود و گفت:
«انّي أعوذ بالرّحمان منك إن كنت تقيّاً» (مريم/ 19)
من از تو، اگر پرهيزكاري، به خداوند رحمان پناه ميبرم.
خواست مريم اين بود كه آن شخص خود را از مريم دور سازد. اما او در جوابش گفت: من فرستاده پروردگار توام، آمدهام كه به تو فرزندي پاك عطا كنم.
اگرچه مريم از لحاظ آن جوان، خيالش راحت شد و دانست كه او يك بشر نيست و سوءنيتي ندارد. اما از لحاظي ديگر دچار شگفت شد كه چگونه ممكن است دوشيزه بيهمسري باردار و صاحب پسر شود؟
فرشته او را متوجه قدرت و عظمت خدا كرد و سرانجام اراده خدا تحقق يافت. آنچه در قرآن آمده اين است كه فرشته در مريم دميد. آيا در گريبانش؟ يا در آستينش؟ مدت حمل چقدر بود؟! امري خارقالعاده است و خدا ميداند كه چقدر؟ بعضي مدت را بسيار كوتاه گفتهاند و بعضي معمولي نوشتهاند. به هر حال، گذراندن دوران حمل- اگر طولاني باشد، براي مريم مشكلي است و به دنيا آوردن و پروريدن طفل، مشكلي بزرگتر!
مريم كه همواره به خلوت و عزلت و تنهايي عبادت عادت كرده، حالا ناچار است كه از مردم گريزان باشد. قبلاً كسي سراغ او را نميگرفت. گمنام و تك زندگي ميكرد و برنامه خودسازي و انس به خدا را ادامه ميداد. اما حالا از ترس آبرو و بدنامي ناچار است كه خود را از چشم مردم سادهدل و ظاهربين دور سازد. واي به وقتي كه بفهمند مريم باردار شده و صد واي به وقتي كه مطلع شوند كه مريم پسري هم به دنيا آورده است!
اما به هر حال، خبر مكتوم نميماند. گويند: طفل در بيتاللّحم به دنيا آمد. زير درخت خرمائي! همان درختي كه بر مريم خرما ريخت تا بدان تغذيه كند. اما نه با سخاوت! مريم بايد شاخه آن را بجنباند تا دانه خرمائي از درخت بيفتد و انسانها بدانند كه بدون كار و كوشش و تلاش نان بخور و نميري هم ممكن نيست.
البته طفل معصوم مريم همراز و انيس و مونس اوست. چه دررحم مادر و چه بعد از تولد، مادر را از اضطراب و پريشاني نجات ميدهد. راستي چه بار سنگيني! مريمي كه آن همه عبادت كرده و در كنج خلوت به اعماق معنويت نفوذ كرده، چه شده است كه حالا بدون كمك عيساي محبوبش نميتواند بر اعصاب خود مسلط شود؟!
مريم حق دارد كه هراس داشته باشد. مسأله تهمت ناموسي مطرح است. هر وقت به خاطر بياورد كه در اولين برخورد چه تهمتها و نيشخندها متوجّهش ميگردد، اعصابش متلاشي ميشود و اضطراب و پريشاني روحش را فرا ميگيرد. او دردمندانه مينالد و ميگويد:
«يا ليتني متّ قيل هذا و كنت نسياً منسيّاً» (مريم/ 23)
كاش از اين پيش مرده بودم و از جمله فراموششدگان بودم.
اما جنين معصومش او را مخاطب ساخته چنين گفت:
«لا تحزني قد جعل ربّك تحتك سريّاً و هزّي اليك بجذع النّخله تساقط عليك رطباً جنيّاً» (مريم/ 24 و 25)
محزون نباش. خداوند نهر آبي پايين پايت جاري ساخته است. ساقه نخل را تكان بده تا رطب تازه بر تو فرو افتد.
اكنون آرامشي به مريم دست داد و با تولد طفل خود را براي تهمتها و بدگوييها آماده كرد. طفل سخن خود را اين گونه كامل كرد كه:
«فكلي واشربي و قرّي عيناً فامّاترينّ من البشر احداً فقولي انّي نذرت للرّحمان صوما فلن اكلّم اليوم انسيّاً» (مريم/ 26)
از خرماي درخت بخور و از آب بنوش و ديده روشن باش و اگر بشري ديدي، بگو كه: براي خداوند نذر روزه كردهام و هرگز با بشري سخن نميگويم.
مريم طفل بزرگوار خود را در آغوش گرفت و نزد مردم آمد. آنچه در انتظارش بود، تحقق يافت به او گفتند: چه امر شگفتي! اي خواهر هارون، پدرت مرد بدي نبود. مادرت هم زناكار نبود! تو چگونه به بيراهه كشانده شدي؟!
مريم اشاره به كودك كرد. آنها با تعجب گفتند:
«چگونه با كودك نوزادي سخن بگوييم؟ اما طفل به قدرت الهي به سخن آمد و گفت: من بنده خدايم، مرا كتاب داده و پيغمبر ساخته و هر جا كه باشم بركتم داده. مرا سفارش كرده كه به مادرم نيكي كنم و گردنكشي نكنم. سلام خدا بر من در روز تولد و روز مرگ و روز زندهشدنم! (مريم/ آيات 30 به بعد)
نه تنها دوران تولد طفل دوران حساس و سخت و پرفراز و نشيبي است كه دوران كودكي نيز. طبعاً تولد معجزآساي عيسي افكار مردم را متوجه خود كرده است. حقجويان بهگونهاي ديگر. يهوديان واقعي و پيروان متدين و مخلص تورات، عيسي را براي خود پيامآور اميد و مبشّر سربلندي و عزت ميشمرند و عالمنمايان دينفروش، او را براي خود و موقعيت شوم خود خطري، به قرار معلوم، گروه اول در فشار و سختي بودهاند و به ناچار در دخمهها و نقطههاي مرموز و مخفي زندگي ميكردند، تا بتوانند به مبارزات ضد ظلم و ستم ادامه دهند و از چشم ايادي حكام جور در امان بمانند. همينها هستند كه عيسي را هم با شرايط سخت و دشوار زندگي خود بار ميآورند و او را به زندگي چريكي عادت ميدهند.
چه عواملي موجب ميشود كه عيسي و مادرش مريم، مدت 12 سال در مصر به سر برند و خود را از دسترس عمال پادشاهي به نام هيرودس دور نگاه دارند؟! دختر يتيمي به اراده خدا پسربچهاي به دنيا آورده و سيل تهمتها متوجه او شده. تكلّم عيسي در گاهواره آنها را قانع نكرده و همچنان بر سر تهمتهاي خود ايستادهاند. گويا سياست ظلم و جور، جز اين نميپسندد و نميخواهد.
مهاجرت به مصر براي مريم و كودكش امري عادي نيست. در مصر خطري از سوي عمال شاه آنها را تهديد نميكرد. اما زندگاني اقتصادي و وضع معيشتي آنها ناگوار بود. گفتهاند: مريم دو زنبيل داشت كه در يكي عيسي را مينهاد و به يك بازو ميآويخت و در ديگري كه به بازوي ديگرش ميآويخت، خوشههاي گندم ميريخت، براي تهيه لقمه ناني. در حقيقت، كار مريم از مزارع درويده، جمعآوري خوشه و به اصطلاح خوشهچيني بود و به اين ترتيب، با استواري و پايداري سختيها را تحمل كرد و امانت بزرگ الهي را براي دوران سخت رسالت و مسئوليت آمادگي بخشيد.
در مصر دهقاني بود كه فقراء و مساكين را در خانه خود پناه ميداد و آنها را نوازش و اكرام ميكرد. روزي گذار مريم به خانه آن دهقان ميافتد. از قضا مالي از خانه او به سرقت رفته بود و او مستمندان و مساكين را متّهم كرد. اين جريان موجب اندوه مريم شد و چون عيسي مشاهده كرد كه مادرش غمگين است، علت را پرسيد. مادر پاسخ داد كه به علّت اتهامي است كه بر مستمندان وارد شده است. عيسي گفت: ميخواهي دزدها را به تو معرفي كنم؟ گفت: آري. فرمود: آن شخص كور و آن شخص زمينگير به كمك يكديگر مال را سرقت كردهاند.
به دنبال گزارش عيسي از كور خواستند كه زمينگير را بر دوش خود سوار كند. كور امتناع كرد و عذر آورد كه نميتواند. اما عيسي به او فرمود: چرا نميتواني؟ ديروز كه ميخواستيد مال را سرقت كنيد، ميتوانستي و امروز نميتواني؟ كور از شنيدين اين سخن دستپاچه شد و اعتراف كرد.
مريم كه طفل خود را با سختي و مشقت بار آورده بود، تصميم گرفت كه او را براي آموزش شغلي به يك رنگريز بسپارد، تا بتواند با داشتن حرفه آبرومندي تأمين معاش كند و سربار ديگران نباشد.
رنگريز قبول كرد كه عيسي را آموزش بدهد. اما عيسي لباسهاي رنگارنگ را همه در يك ظرف ريخت. رنگريز ناراحت شد و گفت: اين عمل تو خلاف است. بايد لباس قرمز در ظرف مخصوص خود و لباس سبز نيز در ظرفي ديگر و لباسهاي ديگر هر كدام در ظرفي مخصوص ريخت. عيسي فرمود: چيزي نيست. سپس لباسها را از ظرف بيرون آورد. در حالي كه هر كدام به رنگ مخصوص خود بود و هيچكدام به رنگ ديگري درنيامده بود.
رنگريز كه اين صحنه عجيب را مشاهده كرد، به عيسي گفت: تو استاد مني، من لياقت استادي تو را ندارم.
نوزاد مريم به تصريح قرآن، از همان روزهايي كه در گهواره است، مسندنشين مقام نبوت و رسالت است. عيسي در گاهواره از مقولهاي سخن ميگفت و ياوهگويان از مقولهاي ديگر. آنها عيسي را با سوءنيت به زنازادگي متّهم ميكردند و عيسي اعلام ميكرد كه بنده خداست و خداوند به او كتاب آسماني نازل كرده است.
گويا دوران 12 ساله زندگي در هجرت و غربت مصر، براي عيسي دوران آرامش و آسايش بود و عليرغم مضيقههاي مادي و معيشتي، از مشكلات اجتماعي و نيشهاي جهال و كوتهنظران و ايادي استكبار در امان و راحت بودند.
اما اين دوران پايان يافت. هيرودس ستمكار از دنيا ميرود و شرايط تازهاي پديد ميآيد. در همين موقع، مريم به اتفاق نوجوانش به شام بازميگردد و در قريه ناصره منزل ميگيرند.
اكنون دوران ابلاغ رسالت عيسي آغاز شده است. ديگر شرايط به گونهاي است كه عيسي بايد مادرش را تنها بگذارد و به ارشاد مردم و ابلاغ وحي الهي بپردازد.
مادر از اينكه بار مسووليت را به منزل رسانيده و امانت الهي را در دامن خود پرورده و او را براي ابلاغ رسالت آماده كرده، خوشحال است و اينك به عنوان بازويي در تبليغات فرزند و شاگردي از شاگردان مكتب رسالتش، او را ياري ميكند. خدا ميداند كه اين مادر بزرگوار و معصوم تا كي زنده بود؟ آيا تا آخر كار عيسي را همراهي كرد و صحنه خيانت يهوديان را كه منجر به اعلام يك حواري خائن و به آسمان رفتن عيسي شد، شاهد بود يا اينكه قبل از اين ماجراها از دنيا رفت؟ از روايات اناجيل اينگونه برميآيد كه تا آن ايام در قيد حيات بوده است.