تحريريه دنياي تغذيه
آلبومِ بزرگِ سیم شده، عکسهای قدیمی سیاه و سفید، چراغ زنبوری، کرسی و سماوری که جوش روزهای گذشته را میزند. مادر بزرگ قصه میخواند و پدربزرگ از دلاوریهای رستم در شاهنامه برایمان میگوید. عطر این حرفها و عشقها هنوز در اتاق برخی از خانهها پیچیده، اما این واقعیت تلخ را همه میدانیم که «میرن آدما، از اونا فقط، خاطرههاشون به جا میمونه». همه خوب میدانیم و میدانید که رسول نام کوچک دلتنگیهایش را گذاشته «ساز» و گاهی به همراه او، با ما حرف میزند، مثنوی و شاهنامه میخواند و ما هم یاد روزهای خوب میافتیم. با رسول نجفیان یکی دوساعتی گپ زدیم و از باران و ترانه گفتیم، از گیاه و کوه و درخت، برف و ایل و عطر نان تازه سرِ صبح. موضوع گفتگو اگرچه تغذیه و سلامت بود، اما سوالی رد و بدل نمیشد. او میدانست ما چه میخواهیم و ما هم مشتاق حرفهای مثل ِ یک تکه چمن روشن ِ او بودیم.
چه خبر؟شکر خدا، خبر سلامتی، من که مدتی است برنامههای تلویزیونام را نمیروم و بیشتر زمانم را صرف نوشتن میکنم. سریالی حدود 15 سال پیش نوشته بودم و همان روزها هم در مجله فیلم منتشر شد، اما ساخته نشد و مدتها بعد کارهایی دیدم که به نظرم برداشت یا سرقت ادبی بود، این روزها دارم دوباره به آن کارها نظری میاندازم. انشاالله که بتوانم آن را بسازم. در کنار آن روی مجموعه قصههایم هم کار میکنم و از طرف دیگر امیدوارم بتوانم آلبوم موسیقی «ایل من تبار من» را که کار ترانه و موسیقی آن از خودم بوده منتشر کنم. این آلبوم را به عشق ایلم، ایل بختیاری کار كرده و به مادربزرگ عزیزم «بیبی گلزار» تقدیم کردهام.
«بیبی گلزار» مادربزرگتان است؟بله، مادربزرگم است و خدا انشاالله بیامرزدش. ما از طایفه «گمارِ» ایل بختیاری هستیم. اگرچه مادربزرگم زمان جنگ جهانی اول از دامنههای الوند همدان به تهران آمد و ما در تهران ماندیم و مادرم ازدواج کرد و من در تهران به دنیا آمدم، اما مادربزرگم بسیاری از عادتهای ایل را به مادرم و مادرم به ما انتقال داده است. یکی از این عادتها عادت تغذیهای است. من در دوران نونهالی و نوجوانی از تغذیه بسیار خوب و سالمي برخوردار بودم و جالب است بدانید که اصلاً اجازه نداشتم غذا درست کنم. در واقع اگر به آدمهای مدرنی که اطراف ما زندگی میکنند بر نخورد، باید بگویم آن روزها مادربزرگ و مادرم میگفتند غذا درست کردن کار زنهاست و البته اين بدان معنا نبود که ما مردها باید بخوریم و کار کنیم، بلکه منظورشان اين بود که تغذیه آن چیزی است که سلامت خانوار را تامین و تضمین میکند و مردان به دلیل ناآگاهی از ویژگیهای مواد سازنده غذا نمیدانند که چه موادی و به چه ميزاني باید با هم مخلوط شوند تا غذایی مغذی آماده شود، پس این زنها هستند که سلامت جسمی و در پی آن سلامت روحی خانواده را بر عهده دارند و اصلا حاضر نبودند از این جایگاه عقبنشینی کنند.
طبخ غذا در جوانی
بله، در جوانی به این دلیل که در خدمت استاد مرحوم «مصطفی اسکویی» بودم و ما در محلهای مختلف و شهرستانهای متفاوت فیلمبرداری داشتیم، من زمانهای مرخصی به تهران نمیآمدم و همان جا میماندم و بیشتر تحقیق میکردم؛ مجموعه ترانههای روستاییام هم محصول همین دوره است. در این دوره بيشتر خودم غذا درست میکردم و زیاد هم توجهی به معیارهای بیبی گلزار و مادرم نداشتم.
ویژگیهای بیبی گلزار در برنامههای غذایی
یکی از اصلیترین مواردی که بیبی گلزار و پس از ایشان مادرم به ما تاکید داشت این بود که هر غذا ارزشی دارد و این ارزش زمانی کاملا معلوم میشود که چاشنی همراه آن باشد. البته منظور بیبی گلزار این بود که برای از بین بردن بخشی از مضرات هر غذا بايد از چاشنیهایی استفاده کرد که مکمل و به نوعی تنظیم کننده غذا باشند. مثلاً او با آبگوشتی که بسیار هم چرب بود، حتماً ترشی سر سفره میگذاشت و ما حتماً باید از آن ميخورديم. ماست و دوغ را بسیار سفارش میکرد، برای اینکه اگر غذا به هر دلیل حاوی باکتری بیماریزا بود، توسط دوغ و ماست از بدن دفع میشد. در این مورد خاطرهای هم دارم و آن این است که: زمانی ما برای فیلمبرداری «نار و نی» كاشان رفته بوديم. بچهها پس از چند روز حالتهایی مانند مسموميت يا بياشتهايي پيدا كردند. روزی پیرمردی از همان حوالی به ما گفت: «چون آب کاشان خراب است، سعی کنید انار بخورید تا رسوبات این آب شما را اذیت نکند». باور کنید از فردا که انار هم در برنامه تغذیهاي عوامل قرار گرفت، همه بچهها رو به بهبودی رفتند و انگار بدن همه به حالت عادی بازگشت، اما نکته مهم دیگری که مادرم و بیبی به آن تاکید داشتند این بود که هیچوقت غذای یک وعده را برای وعده بعد نمیگذاشتند و همیشه غذا براي یک وعده طبخ میشد. اگر هم ما ميخواستيم از غذاهای مورد علاقهمان کمی برای وعده بعد بگذاریم، مادرم این اجازه را به ما نمیداد.
غذایی که یادآور روزهای گذشته است
یاد «مهدی فتحی» بخیر و امیدوارم «محمود دولتآبادی» همیشه سلامت باشد. این دو عزیز هم گاهی از ایل و اصالت غذاها و رفتارها میگفتند و مينوشتند. من از غذاهای آن روزگار که از مادر و مادربزرگم به یاد دارم یکی «دلمه» بود و دیگری «کتلت». این دو غذا به شدت مرا به یاد عطر روزهایی میاندازند که مادرم برایمان غذا آماده میکرد و در واقع «عطرش میپیچید تا صد تا خونه». دستپختش واقعاً بینظیر بود.
بیمیلی جهت وقت گذاشتن برای درست کردن غذای خوب
شاید بخشی از پاسخ برمیگردد به همان موردی که ذکر کردم. خانمها انگار ارزش خانهدار بودن را در کنار هر کار دیگری که دارند نمیدانند. ببینید یک زن خانهدار همانگونه که گفتم پزشک خانواده است در حوزه تغذیه و سلامت، اما این روزها خود او به دلیل تبلیغات نادرست، تبدیل شده به کسی که مبلغ غذای ناسالم است و آن را ارزش میداند. من دکتر نیستم، اما این را خوب میدانم که این همه مریضی و بیماری لاعلاج، در بسیاری از موارد به دلیل تغذیه نامناسب است و این که ما نمیدانیم چه چیزی را چه موقع و چقدر استفاده کنیم.
خانهدار بودن زنها یک ارزش است
ببینید زنها در گذشته زمان بیشتری برای شناخت مواد غذایی میگذاشتند، مثلاً مادران ما در گذشته بیش از هر چیز به غذاها و میوههای فصل در تغذیه خانوار دقت داشتند. امکان نداشت که آنها در وعدههای متعدد غذاهایی را طبخ کنند که متعلق به فصل و مواد آن فصل نیست. به این دلیل ارزش مادران و زنان خانهدار برای من بسیار زياد است، زيرا آنها سلامت خانوار را در دستان خود دارند. من نمیدانم چرا این روزها وقتی زنی میگوید «خانهدار» هستم، برخی به او با نگاهی عجیب مینگرند. به نظرم محترمترین و مهمترین زنان دنیا، زنان خانهدار هستند، البته منظورم از خانهدار این نیست که زنان فعالیت اجتماعی نکنند و همیشه کنج خانه بنشينند و غذا بپزند، بلکه منظورم این است که (غیر از تربیت فرهنگی و اجتماعی) تربیت غذایی نسل آینده در هر جامعه، در دست مادران است. وقتی یک نسل میتواند در عرصه تفکر پرصلابت و قدرتمند باشد که جسم او در زمان کودکی و نوجوانی با غذای مناسب رشد کرده باشد. به نظرم همه باید به دنبال نهضتی باشیم که نقش مادران و زنان خانهدار را دوباره احیا کنیم. متأسفانه گاهي مردم ما با دستان خود یک نسل را با عادت بدغذایی رشد میدهند و دیگر این عادت را نمیتوان به راحتی تغيير داد. حتی من معتقدم تغذیه در مرگ و زندگی، شادی و غم، رشد جسمانی، افسردگی و کهولت سن، آشفتگی روانی و آرامش انسانها بسیار موثر است.
ادبیات و آداب تغذیه
جالب است بدانید راز سلامتی حتی در عرفان ما هم به نوعی با تغذیه ارتباط دارد. راز سلامتی در این متون رعایت «حد وسط» است و همه انگار به «خیر الامور اوسطها» اعتقاد راسخ دارند؛ چه در رفتارهای اجتماعی و چه در بهداشت، سلامت و تغذیه. سعدی علیهالرحمه میگوید:
«نه چندان بخور کز دهانت برآید
نه چندان که از ضعف جانت درآید»
رژیمهای نابجا
از رژیمهای نابجا بگویم که برخی فکر میکنند اگر غذا نخورند هیکلشان مثلاً مثل فلان بازیگر میشود و باور کنید من در رسانهها خواندهام که کار برخی از اینها به بیمارستان هم کشیدهشده است. این افراد اول اینکه اصلاً اطلاعاتی از تغذیه و رژیمهايي غذایی ندارند و دوم اینکه مادرانشان هم نسبت به رفتارهای تغذیهای آنها عکسالعمل نشان نمیدهند. به نظرم اگر همین جوانان به همان فرمولی که مثلاً مادران ما درباره غذا داشتند عمل کنند نه اضافه وزن پیدا میکنند و نه لازم میشود رژیم بگیرند که لاغر شوند.
همسر خوب
همسر خوبم که شاگرد بسیار خوب مادرشان است، به خوبی میداند که تاثیر تغذیه در خانواده چگونه است و انصافا او برای ما مانند یک پزشک در خانواده عمل میکند. او مانند مادرش هميشه به تناسب، انواع ترشیها و مرباهای خانگی را به عنوان چاشنی همراه وعدهها برای ما آماده میکند و ایشان در کل واقعا مدیریت بهداشت و سلامت تغذیه را در خانواده، به عنوان یکی از زحماتی که میکشد به خوبی انجام میدهد.
دوری از تنقلات صنعتی
ما هیچوقت سراغ پفک و چیپس و از این نوع تنقلات نرفته و نمیرویم. نکتهای را من خدمت مخاطبان عرض کنم که به نظر من از زمانی که کشمش و مویز و اینگونه تنقلات که بسیار هم مفید بود از تغذیه روزانه مردم خارج شد و جایش را به مواد یا تنقلات صنعتی داد، فقط آسیب رسیدن به بدن ما بیشتر شد.
دارو و درمان منطقهای
قدیم حتی داروها هم از حوالی همان محل زندگی بیمار تهیه میشد. بیبی میگفت: «هر بیماری که در منطقهای شیوع پیدا کند، درمانش هم لابهلای گلها، علفها و میوههای همان منطقه است و زیاد نباید برای درمانش دور رفت و دنبال اتفاق خاصی بود».
چه پيامي براي نوروز داريد؟