تحریریه زندگی آنلاین : حجت میرزایی استادیار اقتصاد، دانشگاه علامه طباطبایی و معاون امور اقتصادی وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی گفت: ما با واقعیتهای تلخی مواجهیم. اولین واقعیت این است که هم مستمری پرداختی بازنشستگان تکافوی هزینههای آنها را نمیدهد و هم اینکه بهصورت مستمر با تورمهای دورقمی که گاهی تا ۳۵ درصد رسیده، قدرت خرید آنها کاهش پیداکرده و معمولاً ترمیمهایی که درگذشته انجامشده هم نتوانسته این کاهش قدرت خرید ناشی از تورم را جبران کند. کرونا همه ساختارها و سبک و سیاقهای ما را به چالش کشید و در این میان سیاستهای رفاه بیش از همهچیز محک خوردند است و قطعاً نظام رفاهی بابت این شوک بیش از سایر نظامها به چالش کشیده شد. آینده صندوقهای بازنشستگی کاملاً به رفتار دولت بازمیگردد. البته میتوانم توضیح بدهم که بخش مهمی از سرنوشت صندوقها حتماً نیازمند همراهی مردم باسیاستهایی است که دولت برای اصلاح نظام بازنشستگی به کار میگیرد.
بیشتربخوانید:
6نکته برای کمک به سالمندان در دوره کرونا
یکی از گروههای در معرض خطر در دوره کرونا بازنشستگان بودند. پیش از شیوع کرونا بازنشستگان نسبت به عدم کفاف دریافتیشان با وضعیت اقتصادی گلهمند بودند. در این دوره علاوه بر نگرانیهای ابتلا، وضعیت اقتصادی هم بدتر شد. وزارت رفاه چه باید میکرد؟
گروههای مشمول حمایت را باید به دو گروه فقیران و آسیبپذیر تقسیم کنیم. گروههای آسیبپذیر بالفعل فقیر نیستند ولی وقوع یک شوک از قبیل بلایای طبیعی یا یک بیماری پرهزینه که به آن اصطلاحاً بیماریهای فاجعهبار میگوییم یا یک تصادف آنها را بهسرعت به زیرخط فقر بکشاند.
کرونا یک نمونه بارز از شوکهایی است که میتواند چنین نقشی را ایفا کند. بخشی از بازنشستگان بهخصوص در صندوق بازنشستگی کشوری، صندوق فولاد و همینطور بخشی از بازنشستگان و مستمریبگیران تأمین اجتماعی قطعاً جزو گروههای فقیر تقسیمبندی نمیشوند، اما در گروههای آسیبپذیر میتوان آنها را لحاظ کرد. یعنی گروههایی که بهطور بالقوه استعداد یا آمادگی یا زمینه فقر را داشته باشند. به این هم توجه داشته باشیم که بخشی از بازنشستگان در دوره بازنشستگی در مشاغل غیررسمی فعالیت دارند که عمده این مشاغل هم در بخش خدمات است.
کرونا از چند جهت میتوانست بازنشستگان را تحت تأثیر قرار دهد یا آسیبهایی را به آنها وارد کند که در عمل هم مشاهدات همین فرض را تائید میکند. بخشی از طریقی که بهواسطه آسیبپذیری از خود ویروس شدند و احتمال آلوده شدن به ویروس برای آنها بیشتر بوده، چون غالباً دارای بیماریهای زمینهای هستند.
تقریباً میتوان گفت بیش از ۸۰ درصد از بازنشستگان حداقل یک بیماری زمینهای دارند. مثل دیابت رماتیسم یا موارد شبیه آنکه ابتلا به کووید ۱۹ را برای آنها خطرناک میکند. همینطور بخشی از آنها که در مشاغل غیررسمی فعال هستند احتمالاً شغل غیررسمی آنها هم با رکود مواجه شده است.
میتوان زمینههای آسیبپذیری دیگری را هم برای بازنشستگان در نظر گرفت. ازجمله اینکه با وقوع کرونا زمینه دریافت خدمات موردنیاز از پرستاران، زمینه ارتباط دائمی با اعضای خانواده، برقراری ارتباط عاطفی با فرزندان و اعضای خانواده بهشدت کاهش پیدا میکند و آنها را آسیبپذیرتر میکند. درواقع آنها را از بخشی از مراقبتها محروم میکند.
شاید عامل اصلی این باشد که نزدیکان و افراد خانواده با ملاحظات وقوع بیماری یا انتقال ویروس از سر زدن به آنها خودداری میکردند یا فاصله سر زدن به آنها افزایش پیدا میکرد که این حتماً هم برخی مراقبتهای جسمی را برای آنها کاهش دهد و آنها را با اختلال عاطفی مواجه کند. واقعیت این است که غالباً صندوقهای بازنشستگی بهسرعت دستبهکار شدند و برخی از بازنشستگانی که نیازمند بستههای حمایتی بودند، ازجمله بستههای بهداشتی، شناسایی شدند و برای آنها این بستهها را در اختیارشان قراردادند بهویژه صندوق بازنشستگی کشوری خیلی فعالتر از بقیه صندوقها عمل کرد.
در ابتدای سال خاطرتان هست که با تعیین حداقل ۲ میلیون و ۸۰۰ هزار تومان دریافتی برای بازنشستگان سطح دریافت حقوق آنها ارتقا پیدا کرد و درواقع بخشی از کاهش قدرت خرید بازنشستگان براثر تورمهای سالانه جبران شد و به آستانه یا حداقل خوبی رسید. البته این ۲ میلیون و ۸۰۰ هزار تومان شامل همه بازنشستگان یا همه صندوقها نمیشد. بهطور طبیعی کسی که با ۱۰ یا ۱۲ روز کار بازنشسته شده حتماً دریافتیاش از بقیه کمتر بوده است. اما سطح حداقل دریافتی برای همه گروهها افزایش پیداکرده است.
در مرحله بعد وقتی سیاستهای حمایتی دوره کرونا اعمال شد بهخصوص تسهیلات یکمیلیون تومانی برای ۱۹ میلیون خانوار بخش بزرگی از بازنشستگان هم مشمول این تسهیلات شدند. اما اینکه آیا بهطور مشخص بازنشستگان بهعنوان یک گروه هدف مشمول برخی سیاستهای حمایتی یا برخی مراقبتهای خاص شوند باید بگوییم که نه چنین اتفاقاتی نیفتاده است. علت هم این است که اصلاً چنین سازوکارهایی وجود ندارد.
سازمانهای بیمهای در شرایط فعلی امکان اینکه بتوانند بهطور تکتک نزدیک به ۸ میلیون بازنشسته را موردحمایت قرار دهند وجود ندارد. در ایران غالباً این حمایتها توسط خانوار و بستگان نزدیک صورت میگیرد. این از خلأهای مهمی است که باید به آن توجه کنیم بهویژه با افزایش نرخ سالمندی در ایران در دو دهه آینده و تعداد سالمندان از ۸ میلیون نفر به بیش از ۲۰ میلیون نفر حتماً نیازمند سازماندهی و تأمین نیازهای سالمندان اعم از بازنشسته و غیر بازنشسته ایجاد کنیم.
بخش بزرگی از این خدمات و سازماندهی قاعدتاً باید در سطح محلی و خانوادگی انجام شود بههیچوجه امکان اینکه یک سازمان مرکزی مثل سازمان تأمین اجتماعی یا صندوق بازنشستگی کشوری بتوانند بهطور متمرکز از تهران همه چند میلیون بازنشسته را بهطور دائم رصد کنند و خدمات موردنیاز آنها رصد کنند، وضعیت جسمانی و روانی آنها را پایش کنند و بهموقع و بهطور متناسب بتوانند خدمات موردنیاز آنها را ارائه دهند وجود ندارد.
هیچ کشوری هم تجربهای ازاینجهت ندارد. اساساً تجربه سیاستهای حمایتی از این قبیل بهطور متمرکز یک سیاست شکستخورده است. این آن خلأیی است که در دوره کرونا بهطورجدی با آن مواجه شدیم. به نظر من سازمانهای بازنشستگی کشور در سطح محلی اعم از کانونهای بازنشستگان یا تشکلهایی که میتواند زمینه تعلق و حفظ پیوندهای دوره اشتغال را به بعد از دوره اشتغال تسری بدهد این سازمانها باید بهطورجدی تقویت شوند و بخشی از خدمات به آنها ارائه شود.
بیشتربخوانید:
چطور از افراد مسن در برابر کرونا محافظت کنیم؟
اساساً شیوع کرونا و ایجاد یک وضعیت جدید چقدر سیاستهای رفاهی ایران را به چالش کشید و آیا این پاندمی سبب شد نقاط ضعف جدیدی از سیاستهای رفاهی هویدا شود؟
همه نظامهای رفاهی در مواجهه با شوکهای داخلی یا خارجی یا تغییر شرایط مورد محک و ارزیابی قرار میگیرند و توانایی و ناتوانی آنها در برابر آن خطر مورد ارزیابی قرار میگیرد. نهفقط ایران برای سایر کشورهای دیگر هم همین وضع حاکم بوده است.
پاندمی کرونا، بهعنوان یک وضعیت فراگیر جهانی که همه کشور با سطوح مختلف توسعه با نظامهای مختلف بهداشت و سلامت با نظامهای مختلف رفاهی با آن مواجه شدند یک نمونه بسیار خوب از شوکهایی بود که بهشدت نظامهای سلامت و رفاهی را به چالش کشید. در ایران هم همینطور بود. نمونه مهم از چالشهای موردنظر چالشی است که نظام رفاهی کشور امریکا در مواجهه با بحران بزرگسال ۲۰۰۸ میلادی با آن روبهرو شد و درنهایت منجر شد به شکلگیری یک نظام بازنشستگی و حمایتی جدید به نام «obamacare». شکلگیری اقتصاد رفاه بهطورکلی در کشورهای مختلف نتیجه این تغییرات است.
اساساً شکلگیری نظام تأمین اجتماعی محصول همین شوکها و روندهای نابسامان و به شدن نگرانکنندهای است که در یک دوره طولانی چند دهه ذهن و اندیشه و زبان اندیشمندان علوم اجتماعی را به خودش مشغول کرده بود. پاندمی کرونا هم یکی از آنهاست.
ما سالهای طولانی بود که با چنین وضعیتی مواجه نبودیم. پاندمی کرونا بسیاری از حوزههای سیاستگذاری ما را به چالش کشید نهفقط سیاستهای رفاهی را. نهفقط ابزارهای رفاهی و حمایتی. مثلاً ابزار آمار و اطلاعات ما را خیلی بیشتر از آ به چالش کشید. سیاستهای مدیریت شهری را بهشدت به چالش کشید. نظام مراقبتهای بهداشتی و سلامت را بهشدت به چالش کشید. حتی نظام آموزشهای شهروندی بهشدت مورد چالش قرار گرفت.
قطعاً نظام رفاهی بابت این شوک بیش از سایر نظامها به چالش کشیده شد. آیا در شرایطی که یک پاندمی با فراگیری جهانی توانسته بسیاری از مشاغل را تعطیل کند، ارتباطات اجتماعی را در مرحلهای تا حد کامل به تعطیلی بکشاند، ارتباط تماس مستقیم آدمها را از بین ببرد و به همین دلیل بسیاری از مراقبتهایی که افراد نیاز داشتند از بین رفته است. همینطور کسبوکارهایی که نیاز به ارتباط چهره به چهره بین فروشندگان یا خریداران یا مشتریان و فروشندگانشان بوده اینها از بین رفته است. درآمدهای این مشاغل از بین رفته است.
بسیاری از افرادی که در بنگاههای خدماترسانی مثل خدمات ورزشی، گردشگری، تأمین غذا، شهری، شغلشان را ازدستدادهاند و به همین دلیل به گروههای آسیبپذیر و نیازمند کمک تبدیلشدهاند. آیا ما چنین آمادگی برای شناسایی سریع این گروهها داشتیم یا نداشتیم. آیا توانایی شناسایی نوع کمک به هرکدام از این گروهها نیاز داشتند را داشتهایم یا خیر؟ آیا آمادگی لازم برای تأمین و ارائه بهموقع و در زمان مناسب و مکان مناسب برای آنها باید ارائه میدادیم را داشتیم یا نداشتیم اینها سؤالاتی بود که در برابر نظام سیاستگذاری رفاهی ما قرار گرفت.
بسیاری از آسیبهایی که با آن مواجه شدیم در این شوک واردشده بزرگ و فراگیر برای ما آشکار شد؛ خلأها و ناتوانیها ما آشکار شد. اساساً میتوان گفت یکی از کارکردهای کرونا این بود که تابآوری اقتصادی، اجتماعی و رفاهی کشورها را بهطورجدی محک زد.
بازنشستگان میگویند مدتها کارکردیم و حالا که باید استراحت کنیم بازهم مجبوریم کارکنیم تا خرج و مخارجمان کفاف داده شود. اگر وضعیت بازنشستگانی که در سالهایی که ایران اقتصاد بهتری داشته این باشد برای جوانترها این پرسش پیش میآید که ما چه سرنوشتی خواهیم داشت؟
ما با واقعیتهای تلخی مواجهیم. اولین واقعیت این است که هم مستمری پرداختی بازنشستگان تکافوی هزینههای آنها را نمیدهد و هم اینکه بهصورت مستمر با تورمهای دورقمی که گاهی تا ۳۵ درصد رسیده، قدرت خرید آنها کاهش پیداکرده و معمولاً ترمیمهایی که درگذشته انجامشده هم نتوانسته این کاهش قدرت خرید ناشی از تورم را جبران کند.
واقعیت تلخ دوم هم تبعیض است؛ هم تبعیض افقی و هم عمودی. به این معنا که افرادی در یک تراز شغلی که در سالهای مختلف بازنشسته شدند هم بهصورت اسمی و هم واقعی دریافتی یکسانی ندارند و بسیار متفاوت است؛ حتی اگر کسانی که زودتر بازنشسته شدهاند از توانایی و تخصص بالاتری برخوردار بوده باشند. مثل استادان دانشگاهی که با تراز علمی بالاتری در سالهای گذشته بازنشسته شده باشد که ممکن است حقوقش بسیار کمتر از کسی باشد که در سالهای بعد با عملکرد پایینتری بازنشسته شده. این تبعیض البته فقط درون صندوقی نیست و بین صندوقی هم وجود دارد.متأسفانه نابرابری بسیار جدی بین مشاغل همسان و همتراز در بین بازنشستگان صندوقهای مختلف وجود دارد. هردوی اینها باعث میشود که حس بیقدرتی و تبعیض و بیعدالتی میان بازنشستگان صندوقهای مختلف بازنشستگی به وجود آید.
بهطورقطع بسیاری از بازنشستگان، بهخصوص کسانی که با سطوح پایین شغلی و درآمدی بازنشسته شدهاند، امروز با ناتوانی در تأمین هزینههای زندگیشان مواجه هستند و وضعیت خوبی ندارند. بخش بزرگی از اینها مسائل ساختاری است که باید با اصلاح ساختار حقوق و دستمزد جبران شود و برخی از آنها هم نیازمند اقدامات فوری مانند همسانسازی حقوق بازنشستگان یا ایجاد حداقل حقوق است که بهخصوص در سال ۹۸ بهصورت جدی موردتوجه دولت قرار گرفت. این دو اقدام یعنی تعیین ۲ میلیون و ۸۰۰ هزار تومان در ابتدای سال برای بازنشستگان صندوق کشوری و در مرحله بعد اجرای قانون همسانسازی که شروعشده و باید ادامه پیدا کند و متناسبسازی حقوق بازنشستگان تا حد زیادی اقداماتی که برای ترمیم حقوق آنها و جبران بخشی از قدرت خرید ازدسترفته میتواند کمک کند. اما قطعاً راهحل نهایی نیستند.راهحل نهایی را باید در اجرای نظام چندلایه بیمههای اجتماعی جستوجو کنیم که از دو سال قبل توسط وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی تقدیم دولت شده. باید هم اصلاحات ساختاری و هم سیستمی و هم پارامتریک در نظام بیمههای اجتماعی اجرا شود وگرنه نابرابری و عدم تکافو در سالهای آینده ابعاد بسیار بدتری پیدا میکند. بخش بزرگی از این کاستی در صندوقهای بازنشستگی، در شوکهای بزرگی مثل کرونا خودش را نشان داده است.هم تحریم و هم کرونا بهعنوان دو بحرانی که همافزا شدند، باعث شدند که بازنشستگان بهعنوان مهمترین گروه آسیبپذیر که بهسرعت به زیرخط فقر سقوط کردند یا زمینه سقوط دارند شناسایی شوند. یک نکته مهم که شما بهدرستی در سؤال اشاره کردید، تأثیر آن بهعنوان یک عامل انگیزشی در کارکنان است. تلاش برای بازنشستگی پیش از موعد، بخشی از واکنشی است که کارکنان نسبت به این وضعیت دارند.بیم و نگرانی از شرایط مالی و بیقدرتی در دوران بازنشستگی باعث میشود که افراد تلاش کنند در سنین پایینتر مثلاً ۴۵ سالگی، ۵۰ سالگی یا ۵۲ سالگی بازنشسته شوند که تا وقتی هنوز فرصت کار کردن دارند، جای پایی در بازار کار برای خودشان فراهم کنند. یک تأثیر مهم دیگر یا یک انعکاس دیگر از این نگرانی متأسفانه در قالب فساد در سیستم اداری ممکن است نمایان شود.یعنی کارکنان برای اینکه بتوانند پشتوانه مالی مناسبی برای دوران بازنشستگی خود فراهم آورند و از همترازان خود در بخش خصوصی عقب نمانند، متأسفانه ممکن است دست به رفتار خلاف اخلاق و قانون بزنند و این باعث میشود کارکنان اداری در دهه آخر کاری خودشان باوجود تمام روند اخلاق کاری که درگذشته داشتهاند، دست به رفتارهای خلاف قاعده بزنند. به همین دلیل هراندازه تلاش کنیم که آینده اطمینانبخشتر و مطمئنتری برای کارکنان در دوران بازنشستگی رقم بزنیم، تا حد زیادی بهسلامت نظام اداری کمک کردهایم. نکته بعد اینکه یکی از پیامدهای این شرایط نامطلوب، بیاعتبار شدن حضور در نظام دیوانسالاری کشور است. نتیجه این شده که نیروهای نخبه، توانمند و خلاق تمایلی برای حضور در بخش عمومی ندارند، تمایلی برای استخدام در نظام دیوانسالاری ندارند و پیامد مهمش این بوده که بهتدریج نظام دیوانسالاری دولت از نیروهای خلاق خالی میشود.
شیوع کرونا عملاً با آخرین سال سده حاضر و آزمونوخطاهای بهدستآمده در مورد سیاستهای رفاه در ایران بعد از بر سرکار آمدن دولت مدرن همراه بوده تا چه اندازه باوجود بحرانهای صندوقهای بازنشستگی میتوان چشمانداز سده بعد را ترسیم کرد؟
آینده صندوقهای بازنشستگی کاملاً به رفتار دولت بازمیگردد. البته میتوانم توضیح بدهم که بخش مهمی از سرنوشت صندوقها حتماً نیازمند همراهی مردم باسیاستهایی است که دولت برای اصلاح نظام بازنشستگی به کار میگیرد یا به زبان دیگر سرنوشت صندوقها بستگی کامل دارد به شکلگیری یک اجماع ملی که نتیجه یک گفتوگوی فراری میان دولت، نخبگان اجتماعی و عموم مردم است. اگر این گفتگو و اجماع نباشد بههیچعنوان امکانی برای اصلاح صندوقهای بازنشستگی نیست و البته پذیرفتن اینکه صندوقهای بازنشستگی نباید وجهالمصالحه و وجهالمنازعه گروههای سیاسی قرار بگیرند.باید برای صندوقهای بازنشستگی یک دیوار آتش ایجاد کنیم؛ هر نوع مداخله مخرب از حوزه سیاست برای صندوقهای بازنشستگی را باید ممنوع کنیم. هر نوع هزینه و خرج کردن از صندوقهای بازنشستگی برای جلب رأی و محبوبیت را باید بهصورت جدی ممنوع کنیم. بخش بزرگی از آسیبی که صندوقهای بازنشستگی امروز دارند تحمل میکنند نتیجه مداخله بیمورد حوزه سیاست است؛ طرحهای بازنشستگی پیش از موعد که متأسفانه بهکرات درگذشته تصویبشدهاند عامل اصلی تخریب منابع صندوقهای بازنشستگی و تبدیل آن به قلکهای سیاستمداران بوده.من از نمایندگان محترم مجلس استدعا میکنم، خواهش میکنم که با هیچ پیشنهاد جدیدی برای بازنشستگی پیش از موعد موافقت نکنند بلکه تلاش کنند با ایجاد یک اجماع ملی سن بازنشستگی را بهتدریج افزایش دهند و قوانین مربوط به نرخ بیمه پردازی را اصلاح کنند. قوانین مربوط به نحوه محاسبه مستمری را بهتدریج اصلاح کنند و به وجوه پرداختی حق بیمه در طول عمر تسری دهند.استدعا میکنم که از مداخله برای گماشتن و انتصابات مدیران صندوقها و بنگاههای وابسته به آنها جلوگیری کنند. اگر امروز اهتمامی برای صیانت از این صندوقها نداشته باشیم، در آینده باید در انتظار بیثباتیهای بزرگ سیاسی و اجتماعی باشیم و از دست رفتن امید و پشتوانههای بعد از بازنشستگی. اگر امروز با قوانین مخرب و مداخلههای بیجا و فرصتطلبانه در صندوقهای بازنشستگی باد بکاریم، بیشک در آینده توفان درو خواهیم کرد.